مدتی اينجا نخواهم نوشت (يا سعی میکنم که ننويسم!) چند موضوع را که برای نوشتن دارم و فرصتاش را ندارم به صورت خام مینويسم برای ثبت در تاريخِ شخصی خودم، که بدانم به چه چيزهايی فکر میکردهام:
اخلاق شهامت، اخلاق پرهيز
مصاحبهای با يک فرماندهی سابق ارتش بريتانيا میخواندم و اين را از وينستون چرچيل نقل کرده بود:
بلافاصله به ذهنام رسيد که اين تأکيد شايد يکی از شکافهای اصلی بين دو فرهنگ و دو سبک زندگی باشد که گاهی «غرب» و «شرق» نام گرفتهاند. گسترشهای طبيعی: اخلاق آپولونی و ديونيسوسی، نقش کمبود يا وفور منابع در زيستبوم در پديد آمدن اين اخلاقها (با نگاهی به اين تکه داستان)، بهينهسازی عمومی لذت: رويکرد سرکوب و قناعت، و رويکرد رشد و شهامت.
اگر چنين چيزی را به موقعاش مینوشتم، برای «هزارتوی اخلاق» میفرستادم اما راستاش خودم شهامت کافی را برای اظهار نظر نداشتم: بايد مینشستم يک دور نيچه و کانت میخواندم، اخيراً که رالز هم خيلی مُد شده و لابد بايد او را هم میخواندم. وقت نداشتم اين همه بخوانم؛ ننوشتم.
سه موضوع فنی-وبلاگی
که خودم مدتی رويش کار کردم و نتايجاش ممکن بود به درد دوستان بخورد: گذاشتن موسيقی (به شکلی که مثلاً در پست «چه دنيای شگفتی» گذاشتهام)، درست کردن پنجرههای پاپ-آپ برای عکسها و تکهنوشتهها؛ و به نظرم مفيدتر از همه: چطور کامپيوترتان را به يک سرور وب تبديل کنيد؛ برای کسانی که میتوانند کامپيوترشان را شبانهروز روشن و متصل به اينترنت نگه دارند: که با فراگير شدن ADSL در ايران، خيلیها میتوانند.
راهنمای تبديل کامپيوتر خانگی به سرور وب بايد شامل توضيحاتی برای نصب IIS (برای کسانی که Windows XP Professional دارند) و توضيحاتی برای نصب Apache (برای کسانی که از ديگر سيستمعاملها استفاده میکنند) باشد، به علاوه چون اغلب افراد آی پی ثابت (Static IP) ندارند، بايد توضيحاتی هم در مورد استفاده از سرويسهای Dynamic DNS برای آی پی دايناميک (مثل no-ip) میدادم. به ذهنام رسيد اگر چنين راهنمايی به صورت گام به گام، و حتی اگر میشد، به صورت «ويکی» نوشته میشد بسيار مفيدتر میشد. چون وقت و حوصله نداشتم به صورت گام به گام بنويسم يا ويکی را روی سيستم خودم نصب کنم و ياد بگيرم، راهنما را ننوشتم.
به هر صورت، دوستانی که شرايط درست کردن سرور را دارند به نظرم با همين سرنخها و علاقه و پیگيری شخصی میتوانند خودشان دستبهکار شوند. با داشتن سرور شخصی، شما نياز به اجاره کردن فضای وب برای گذاشتن عکس و موسيقی در وبلاگتان نداريد: تمام فضای هارد ديسک کامپيوتر خودتان روی وب در اختيار شماست. يک نکتهی خيلی جالب ديگر اين است که اگر شما در خارج ايران يک سرور درست کنيد، میتوانيد روی آن سرور يک فيـلترشکن نصب کنيد و به طور خصوصی به دوستان خودتان در ايران بدهيد: اگر چنين موجی راه بيفتد ظرف دو ماه سيستم فيـلتريـنگ ايران بلااستفاده میشود (و چند صد ميليون دلار که از پول ملت خرجاش کردند هدر میرود).بلاهت يا توطئه؟
تحليلهای مختلفی که از اغراض و نيتهای سياسی میشود، طيفهای مختلفی دارد: عدهای به حماقتبار بودن و تصادفی بودن بسياری تصميمگيریهای سرنوشتساز يقين دارند، در مقابل عدهای همه چيز را توطئهآميز و برنامهريزی شده میدانند. حتی عدهای هم هستند که با توجه به پيشگويیها (از نوستراداموس گرفته تا احاديث مربوط به ظهور) سعی میکنند طرح آسمانی تاريخ را از حوادث روز در بياورند (مثل نوشتههای اخير جنبشی استشهادی).
میخواستم اين طيف گستردهی تحليل را با توجه به جنگ اخير لبنان بررسی کنم، با اين سوآل که در پيچيدگی بیاندازه تا چه اندازه طرح و برنامه ممکن است. بايد چند تا مقاله ترجمه میکردم و به عنوان مثال استفاده میکردم، اثر تفکر تقديرگرا و تفکر پوچگرا را در اين طيف تحليل میکردم و يک طبقهبندی سرانگشتی برای بنياد تحليلهای سياسی انجام میدادم. اين طيف تحليل در بررسی رفتار هر مجموعهی سياسی قابل ديدن است. معمولاً ناظر خارجی رفتارها را بسيار پيچيده و حسابشده در نظر میگيرد، در حالی که کسانی که درون سيستم هستند اغلب از حماقت مینالند. مثلاً در ماجرای اخير، در داخل اسرائيل يوسی بلين بسياری از رفتارها را صرفاً حماقت میداند ولی در خارج از اسرائيل اغلب از برنامهای عميق که حتی به حذف اثر سوريه و جمهوری اسلامی میانجامد سخن میگويند. مثالی ديگر: در مورد رفتار ايران در مسألهی هستهای، ناظران خارجی اغلب از بندبازی هوشمندانهی جمهوری اسلامی سخن میگويند و اين که چطور مدت طولانی همهی مسائل خودش را با دنيا در مسألهی هستهای خلاصه کرده و در مورد همين مسأله هم وقتکشی میکند؛ اما در داخل سيستم بسياری چنين رفتاری را صرفاً به علت مراکز متعدد تصميمگيری و اشتباهات محاسبه میدانند که بسياری از فعاليتهای عادی را فلج کردهاست.
به هر حال، به نظرم رسيد لابد چنين بررسی روی طيف تحليلهای سياسی حتماً بايد از قبل انجام شده باشد، وگرنه اين همه متخصص علوم ارتباطات و علوم سياسی چهکار میکنند؟ و در ضمن چه ارزشی دارد کار يک آماتور که اگر به هدف بزند افتخاری برايش محسوب نمیشود (گاه باشد که کودکی نادان/به غلط بر هدف زند تيری) و اگر اشتباه کردهباشد که «بیمايهگی» و کمسوادی خودش را آشکار کرده است. در نتيجه ننوشتم.
کمدی مارکس
ديشب برنامهی Click را میديدم که در گزارشی کارکردهای جديد بازیهای کامپيوتری را برای دولتمردان معرفی میکرد، و به نظرم جالبترين اين کارکردها، در بازیای بود به نام Cyber-Budget که وزارت بودجهی فرانسه منتشر کرده و در آن هر کس میتواند به جای وزير بودجه قرار بگيرد. ظاهراً وزير بودجه از دست ملت غرغروی فرانسه که دائم از زيادی ماليات و کمی بودجهی تأمين اجتماعی و بازنشستگی شکايت میکنند، به امان آمده و خواسته گوی و ميدان را لااقل به طور مجازی در اختيار خود ملت قرار دهد که «گر تو بهتر میزنی بستان بزن!» مصاحبهای هم با وزير بودجه، ژان فرانسوا کوپه انجام شد که به اضافهی آن ايدهی درخشان، باعث شد از اين آدم بسيار خوشام بيايد؛ که البته اگر اين آدم خلاق، اخلاق نحس و ناجوری هم داشته باشد بر ما پوشيدهاست و بايد از جناب آشپزباشی پرسيد.
به نظرم رسيد که موضوع چنين بازیهايی میتواند بسيار جالب باشد و کاملاً محدوديتهای عملی را در کاری نشان دهد که همه انتظارات آرمانی از آن دارند. چيزی که مثلاً حامد قدوسی بسيار سعی میکند با مقالات ساده و مثال نشان دهد در چنين بازیهايی به صورت عينی برای مخاطب قابل درک میشود؛ اما نکتهی جالب ديگری که اين بازی ممکن است نشان دهد اين است که چيزهای بسيار جدی تئوريک، در سطح عملی نمیتوانند جز يک بازی باشند. طرح داستانکی به ذهنام رسيد: سعی کردم مارکس را در حال انجام اين بازی تصور کنم. چه کار میکرد؟ از اول بازی را مینوشت؟ سيستم را ریستارت میکرد؟ به هر حال، حوصله نداشتم هيستری چپستيزی و بیسوادی تئوريک خودم را علنی کنم در نتيجه از نوشتن اين داستان منصرف شدم.
جديت پُستمدرن
محضِ خنده مدخل مارکس را در «نائرةالمعارف» اينترنت بخوانيد (يادم نيست اولين بار لينکاش راکجا ديدم و بايد از چه کسی بابت اين همه خنديدن تشکر کنم؛ فقط میدانم که در همين وبلاگهای فارسی بود) توضيح اين که ايدهی Uncyclopedia يا «نائرةالمعارف» يک نقيضه (parody) برای دائرةالمعارف (Encyclopaedia) است. خواندن اين نائرةالمعارف و ديدن تعداد زيادی فيلمِ spoof باعث شد که به نظرم برسد بهترين کلمه برای توصيف پُستمدرن، همان نقيضه و نقيضهسازی از دنيای مدرن است؛ چيزی در مايههای خنده به چيزهای معقولِ تکراری. ولی راستاش جرأت ندارم از اين نظر خيلی دفاع کنم چون مقولهی پستمدرن را بعضیها خيلی جدی گرفتهاند؛ و اين خودش ماجرای خندهداری است.
ترديد در نوشتن
قرار است برای شمارهی آيندهی هزارتو، در مورد ترديد بنويسم. کسی که يک بار هملت را نخوانده باشد چطور میتواند راجع به ترديد چيز خوبی بنويسد؟ در ضمن ترديد دارم که در جملهی معروف دکارت، آيا منظور دکارت از فکر کردن، «ترديد کردن» نبوده؟ بايد يک بار اصول فلسفهی دکارت را نگاهی بيندازم و ببينم قبل از اين جمله چه چيزهايی گفته؛ بعد میتوان از طريق پدر فلسفهی مدرن، کل مدرنيزم را وصله زد به شکاکيت و ترديد. با اين حال وقت خواندن اينها را ندارم، حوصلهی حرف تکراری زدن هم نيست؛ اما (توی رودربايستی با ميرزا، يا از ترس اخراج از هزارتو!) مجبورم چيزی بنويسم!شايد يک بار ديگر در اشعار فارسی جستوجو کنم (مثل مقالهای که برای هزارتوی وجود نوشتم) بلکه بشود کمی پنبهی حکمت ايرانی را حلاجی کنيم (پِرسوپديا برای جستوجو در اشعار قدما عالی است) با اين همه، حاصلجمعِ تنبلی و وسواس، شايد هم اصلاً چيزی ننويسم!
عجالتاً، تا زمانی ديگر، بدرود.