چند روز پيش: يک مسابقهی تلويزيونی جِلف از شبکهی ماهوارهای جام جم پخش میشود. به نظرم میرسد که طراحی مسابقه بدون توجه به ايمنی شرکتکنندگان انجام شده و به خصوص قسمتهايی که شامل ليز خوردن روی سطوح خيس میشود بسيار خطرناک هستند: برای اندکی پول که قرار است ببرند و مقدار زيادی پول که تهيهکننده و شرکتهای تبليغاتی میبرند، بسيار احتمال دارد شرکتکنندگان گردن خود را در حين ليز خوردن و پُشتک زدن بشکنند؛ و البته کلاه پلاستيکی فانتزی که برای حفاظت سرشان گذاشتهاند برای جلوگيری از اين خطر فايدهای نخواهد داشت. در زير نور آبی اندوهناک که نشانهی واضحی از «ارزان تمام کردنِ کار» است، مجری برنامه مثل يک آدم افسرده به نظر میرسد که موظف است خوشمحضری کند و بانمک باشد، و البته بنا به وظيفهی خوشمحضری متقابل، ملت هم میخندند!
بنا به يک سنت ملی، برنامههای «سرگرمکننده»ی بايد «آموزنده» هم باشند؛ در نتيجه مجری بانمک موظف است سوآلهايی از شرکتکنندگان بپرسد تا «سطح معلومات عمومی» بينندگان به طور غيرمستقيم بالا برود:
به پخش محصولات مجاز فرهنگی در جامعه چه میگويند؟
الف. اشاعهی فرهنگی
ب. تهاجم فرهنگی
ج. مبادلهی فرهنگی
پاسخ درست: مبادلهی فرهنگی.
متوجه میشوم که در جايی که درست نيست، دارم به صدای بلند دشنامهای رکيکی میدهم: دوستان با تعجب به من خيره شدهاند. ظاهراً اين «محصولِ مجازِ فرهنگی» چندان به اعصابِ من سازگار نيست و بايد از ديدناش صرفِ نظر کنم.
مُجاز يعنی چيزی که اجازه دارد. ملت ايران ملتی است که بايد اجازه بگيرد. برای انتشار حرف، فکر، تصوير، صدا و نوا، برای خواندن و شنيدن و گاهی برای فکر کردن. تعجب است که عدهای فکر میکنند اين ملت برای داشتن انرژی هستهای نبايد اجازه بگيرد!
چه کسی به شما اجازه میدهد؟ شما کی بزرگ میشويد که صلاحيت تصميمگيری برای خواندن و ديدن و شنيدن خودتان را داشته باشيد؟
ظاهراً در بعضی ملل منحرف جهان رسمی به اسم «بزرگسالی» هست که بعد از آن اجازهی هيچ پدر و پدرخواندهای برای ديدن و شنيدن لازم نيست. در کشورِ عزيز اسلامی ما چنين رسم منحرفانهای وجود ندارد. کودکی طولانی ما تا زمان مرگ ادامه دارد.
- اجازه آقا؟ اجازه آقا؟
- خفه شو بتمرگ سر جات بچه! مگر نمیبينی دارم درس میدهم؟
صورتاش خيس است، پای نيمکت خيس است و قطرات ادرار از نيمکت به زمين میچکند. رفيقِ بغلدستی با نفرت خودش را کنار میکشد ...
کی میشود از دست اين پدرانِ بیپدر خلاص شويم؟
- محض اطلاع شما عرض کنم، که فعلاً از کسی اجازه نمیگيرم. میدانم برای شما کمی غيرقابلتصور است، شما هميشه پدر بالای سرتان بوده، هميشه هر کسی را رديابی کردهايد ببينيد سيماش به کجا وصل است و سرش در آخور کيست (قياس به نفس میفرماييد!) برايتان تصور بزرگسالی سخت است. برويد دنبال فيـلتـرشکن بگرديد، برويد روی آنتنهايتان چادُر بيندازيد، برويد مخفيانه و دور از چشم پدر از دورهگردهايی که در ميدان انقلاب و توپخانه زير گوشتان زمزمه میکنند «سیدی شو، سیدی غيرمجاز، سیدی سوپر» خريد کنيد، برويد کپیهای زيراکسی کتابها را بخريد و البته مواظب باشيد «پدر» نفهمد!
قضيه خيلی ساده است: شما قبول کردهايد که بايد اجازه بگيريد. شما قبول کردهايد که صلاحيت تصميمگيری نداريد: يا لااقل صدای اعتراضتان به گوش پدر نرسيد.
ملت بزرگوار و اجازهگير، حالا بیزحمت برويد و از حسودی بترکيد.
دو سه سال است با فرياد و بوق و کرنا به ملت میگويند کسی حق ندارد دربارهی حق مسلم هستهای ما به جای ما تصميمگيری کند. جناب آقای دکتر احمدینژاد چندی پيش فرموده بودند:
به راستی به چه حقی به ملتی که به اجازه گرفتن عادت کرده اجازه نمیدهند؟ مگر ملت خودشان است که به آن اجازه ندهند؟
لينکهای مربوط
- در کشور ما البته يک نوع آزادی به وفور يافت میشود: آزادی خفه کردن، حتی برای اقليتهای مذهبی. نظرخواهی بیبیسی در همين باره.
- نقطه هم چيزی نوشته در اين باره که البته سوآلاش بهتر است تا جواب.
- تو کی هستی که به من بگويی ماهواره نداشته باش؟ (لينک از طريق بلاگنيوز)
- جبههی مشارکت صلاحيتِ داشتنِ نشريه ندارد.
- مرتضی تمدن، نمايندهی شهرکرد در مجلس شورای اسلامی: «تريبون مجلس نمیتواند باز باشد و هركس هر چيزی را كه خودش تشخيص داد بگويد.» سوآل درست: پس به تشخيص چه کسی بايد حرف بزند؟
- مشکلات پدر بودن از ديدگاه آقای جنتی: «وزارت اطلاعات در بحث بررسی صلاحيتها دستش خالی است و حوزه کاری آنها مسائل امنيتی است لذا چه اطلاعی دارند که كه فلان فرد مشروب میخورد يا نمیخورد، ربا میخورد يا نمیخورد، نماز میخواند يا نمیخواند؟» نظرخواهی بیبیسی در اين مورد.
- متوجه شدم که مسابقهای که شبکهی ماهوارهای جام جم پخش کرده (با نام سيمرغ) در ايران هم پخش میشده و از جمله برنامههای محبوب بوده. به خصوص اين بند از معرفی روزنامهی همشهری دربارهی علاقههای سرکوب شده به کلهپا شدن ديگران قابل توجه است:يكي از جذابيتهای تماشای اين مسابقه خنديدن به درب و داغان شدن مردم است. راحت و بدون نگرانی از آسيبديدگی شركتكنندگان میتوانيم بدون عذاب وجدان به زمين خوردن و پشتک وارو زدن شركتكنندهها بر روی الوارها بخنديم و احساس ناراحتی هم نكنيم. اين از همان حس شيطنتی ريشه میگيرد كه در همه ما وجود دارد، ولی در دنيای واقعي به هزار دليل آن را سركوب میكنيم و خيلی جلو خودمان را میگيريم تا به ليز خوردن بامزه ديگران نخنديم. ولی با تماشای سيمرغ حسابی دلی از عزا درمیآوريم و هر قسمتی كه اين چيزهايش پروپيمانتر باشد، بيشتر به دل مان میچسبد. به همين دليل قسمت عبور از روی الوارها يكی از محبوبترين بخشهای اين مسابقه است. بخشی در آن كه بيشتر از بقيه مراحل شاهد كلهپا شدن آدمها هستيم.
4 comments:
دوستی دارم که معلم مدرسه است .او با اشاره به نظریه ی دیوئی درباره ی مدارس آمریکایی ( در مقابل مدارس اروپایی) می گوید تخصیل در ایران هم دقیقا به همان شیوه ی پراگماتیستی آمریکایی است ( توضیح اینکه در روش تربیت اروپایی سعی می شود از بچه یک موجود فرهیخته بسازند در حالیکه مدل ایده آل دیویی مدلی است که بچه بجای فرهیخته شدن جامعه پذیر بشود و بتواند در یک جامعه ی دموکرات زندگی کند . با قوانین و مسئولیت ها و حقوقش کنار بیاید) ...باری این دوست ما معتقد است بچه ها در ایران هم به همان شیوه می آموزند که بتوانند با جامعه شان کنار بیایند و قواعد زندگی در یک جامعه ی استبدادی را تمرین می کنند.به این ترتیب بچه ها بجای فرهیخته شدن یا واقف شدن به حقوق و آزادی هایشان یک دوره ی کارآموزی دوازده ساله را برای زندگی در یک مدرسه بزرگتر و تحت نظر معلم های سختگیر تر می گذرانند . .
...
سلام امین عزیز!
۱- از اینکه یادداشتهایم را میخوانی و نظر میدهی خوشحال و ممنونم.
۲- نظری که دادهبودی را به دوبخش تقسیممیکنم و از آنجا که هر دو بخش را نادرستمیدانم(!) هر دو را پاسخ میگویم.
الف) "ممکن است دينناباوری يا ضعف دينباوری خودش معلول توسعه باشد نه علت آن؛حتی کم پيش نمیآيد که همزمانی يا حتی همبستگی آماری دو پديده با هم، دليل بر رابطهی علت و معلولی بين آن دو نيست. برای مثال، انگليسیهای متدين زودتر از فرانسویها دينناباور توسعه پيدا کردند، و از لحاظ تاريخی انقلاب صنعتی قبل از مقبوليت دينناباوری رخ دادهاست "
اولاً در هیچجای نوشتهام نه بهدنبال همبستگی آماری بین توسعهیافتگی و دینباوری بودهام و نه به تاریخ دو پدیده رجوع کردهام، پس سخن شما مرتبط و ناقض آنچه گفتهام نیست. ثانیاً بدون رجوع به تاریخ و تجربیات تاریخی معتقدم "دینباوری" و "توسعهیافتگی" ناسازگارند. ناسازگاری ذاتی و پدیدارشناختی دارند. چرا که دینباوری واجد مقتضیاتی همچون تقدیرگرایی، جمعگرایی، دنیاگریزی، اصالت آخرت، لذتگریزی، بدبینی به انسان و نامداراگری است که خلاف مقتضیات توسعهیافتگی است. تاریخ مدرنیته و توسعه در همهجا تاریخ تضعیف این مقتضیات و بالتبع دینباوری بودهاست.( البته این به این معنا نیست که همه جوامع مدرن و توسعهیافته فاقد دینورزی هستند. نه! اما اگر بپذیرید که بیشتر آن مقتضیاتی که نامبردم اجزاء جداناشدنی دینباوری هستند و مدرنیته و توسعهیافتگی برای هیچیک محلی از اعراب باقینگذاشته پس دینورزی آن جوامع از اختراعات آنهاست که کارکرد ویژهی خود را دارد و قابل انطباق با دینباوری کذا نیست.)
ب) ". نمیتوان به اين سادگی يک فاکتور فلسفی و فکری را به يک ماجرای اقتصادی و تحول اجتماعی مربوط کرد، و نمیتوان به اين سادگی رابطه را به علت بودن يکی و معلول بودن ديگری تحويل کرد نتيجهی منطقی سخن شما اين است که با تقويت دينناباوری و تضعيف دينباوری است که میتوان به توسعه رسيد. اگر از يک اقتصاددان يا جامعهشناس بپرسيد، احتمالاً اين يکی از دورترين و ناهموارترين راههايی است که برای توسعه میتوان پيشنهاد کرد."
به طور کلی معتقدم که تحولات اجتماعی اصالتاً علل اجتماعی و اقتصادی دارند و نه فرهنگی (برخلاف روشنفکری ایرانی بالاخص از نوع دینی مانند ملکیان و گنجی که در یادداشت "دعوای پهلوان اکبر و پهلوان فرهاد" و "مسأله ایرانی..." به آن اشارهکردم) مارکس به گمان من در این مورد حرف درستی زدهبود البته توجه داری که بر خلاف مقلدینش او معتقد بود روبنا (فرهنگ و ...) مستقل از زیربنا(شرایط اقتصادی-اجتماعی) نیست ولی برآن اثرمیگذارد و تأثیرمتقابل دارد. در پاسخ به سخن شما هم باید بگویم دینباوری خودبهخود و به اختیار ما تضعیفنمیشود بلکه شرایط اجتماعی و اقتصادی کشورهایی مانند ما که در مسیر توسعه هستند به تضعیف دینباوری کمک میکند و متقابلاً تضعیف دینباوری به مدرنشدن و توسعهیافتگی. مثلاً در دین ما ایرانیان مردسالاری حاکمبوده و حضور اجتماعی زن و برابری حقوقی او تابو و همواره برابر با ضعفی دینی بوده است اما شرایط اقتصادی بالاجبار زنان را به اجتماع آورده و به تضعیف باورهای مرتبط کمک کرده (آنقدر که آخوند را به عقبنشینی واداشته!) و این امرمتقابلاً به توسعه یاری میرساند... سرت را درد نیاورم به نظر من ایران مدرن و توسعهیافته، ایران دینناباور(در اکثریت مردم)خواهدبود و کمک به تضعیف دینباوری کمک به پیشرفت مدرنیته و توسعه در ایران است. اینطور نیست؟
۳- راجع به نوشتهی جوجه اردک زشت(که این روزها واقعاً خوشگل مینویسد!) او گفته که کشورهایی با اقتصاد نفتی یا دولتی استعداد کمتری برای دموکراسی دارند... حرف کاملاً درستی است و من اضافه میکنم کشورهایی با جوامع دینباور استعداد اندکی برای دموکراسی و همچنین توسعه و مدرنیته دارند
راستی راجع به برنامه سیمرغ هم در تلویزیون مزخرف ایران تنها برنامههایی که می شود دید برنامههای طنز و شبه طنز است ...خدا نکند جدی شود البته من که از آن هم بدم می آمد باز برره یک چیزی!!!.
امین جان،
با آن چیزهایی که بدون اجازه گرفتن نه از پدر، که از خودت (که شاید پدر در آن نهادینه شده) انجامش نمی دهی چه باید کرد؟
آن پدر که شده حاکم رفتار و تمایل "طبیعی"، بدون اینکه پدری بالای سر بهت امر و نهی کنه، اون پدر، پدری پدرسوخته است که پدر آدم را در می یاره. حاضری جلوی اون پدر وایستی یا نه؟ سوال اینه.
That's a great story. Waiting for more. gay thong ass moving company 1997 ford motors 4.2 liter for sale O.d.m. watches Bupropion+ritalin http://www.topratedsoftwaredownloads.info xenical Short travel trips from tulsa oklahoma 12 aston martin v vanquish Wheelchair ministry preacher her Daytrading simulation Counterfeit louis vuitton handbags
ارسال یک نظر