چهارشنبه، مرداد ۰۴، ۱۳۸۵

حاشيه بهتر از متن

چند وبلاگ دوست‌داشتنی اين روزها

  • توان و تلاشی که آرش موسوی صرف جوجه اردک زشت می‌کند، نه تنها از سر وبلاگ که گاهی از سر يک مجله‌ی خوب هم در ايران زياد است و عجيب نيست اگر گاهی نااميد شود. در ضمن بعيد نيست با اين تلاش اين جوجه اردک زشت به زودی بفهمد که قوی زيبايی شده که در وبلاگستان نمی‌گنجد و در نتيجه از دست‌مان بپرد. تقريباً هر روز يک مطلب عالی، مصاحبه‌ی ايميلی و بحث‌های عميق با پيژاما! معرفی‌اش از قانون پتروپوليتيکس و مصاحبه‌ی تکميلی‌اش با صاحب اين نظريه، کاملاً قابل توجه دوستانی است که دين‌خويی و اسلام را مشکل اصلی ما در راه توسعه و مدرن شدن می‌دانند.
  • داستان‌ها و خاطرات تلخ و طنزآميز دکتر اميد در هديه‌ی لحظه‌ها گاهی آن‌قدر خوب هستند که چخوف را به ياد آدم می‌آورند. وبلاگی با فرم مشخص که هر وقت سراغ‌اش برويد می‌دانيد چه چيزی بايد انتظار داشته باشيد: يک داستان داغ و خوش‌مزه مثل نان سنگک، که البته گاهی سنگ‌اش هم زير دندان می‌رود! (تمثيل نان سنگک برای طنزهای تلخ از استاد اين فن، آقای هوشنگ مرادی کرمانی است).
  • وقتی آزادنويس را می‌خوانيد مثل اين است که پای صحبت يک آدم خوش‌صحبت نشسته باشيد که هيچ‌وقت چنته‌اش از نظرات، ماجراها و خاطرات جالب خالی نيست. نوشته‌های همايون خيری هميشه يک مايه‌ی «راديويی» داشته‌اند که آن‌ها را دل‌نشين می‌کند: يک روايت هميشه در زمينه هست، صميميت، راحت بودن و گرمای جنوبی هم در روايت و هم در راوی ديده می‌شود. آزادنويس تقريباً هر روز به روز می‌شود و تقريباً در يک ساعت مشخص: دم صبح به وقت گرينيچ؛ که اين روتين به حس راديويی‌اش اضافه می‌کند. اسم همايون خيری از آن موقع که در روزنامه‌های دوم خردادی مقالات علمی می‌نوشت به خاظرم مانده و گاهی نظرات‌اش مايه‌ای از غافل‌گيری دارد: او به چيزهای دمِ‌دست و کوچکی توجه می‌کند که با وجود اهميت خيلی زياد، از چشم ديگرانی که به افق‌های دور چشم می‌دوزند دور مانده‌است. مقاله‌ی او در مورد دلايل آبکی بحران خاورميانه يکی از اين نظرات قابل توجه بود، ولی در بين لينک‌ها و سوز و گدازها کم‌تر به آن توجه شد.
  • احمد شيرزاد فقط «نماينده‌ی سابق مجلس ششم» نيست، فيزيک‌دان، استاد دانشگاه و نويسنده‌ی خيلی خوبی هم هست. در روزنامه‌ها وقتی اسم بعضی ستون‌نويس‌ها می‌آمد انتظار يک نيش دردناک به طرف مقابل می‌رفت و شيرزاد يکی از اين ستون‌نويس‌ها بود. فعلاً به غير از او و ابطحی از اهل سياست عملی ايران کسی را نمی‌شناسم که وبلاگ قابل خواندن داشته باشد. مثلاً يکی از آخرين نمکيات‌اش را بخوانيد.
  • تلاش و جديت جادی در علايق‌اش و در کاری که دنبال می‌کند واقعاً ستودنی است. وبلاگی از يک شخصيت سايبر با ديدگاهی گسترده و تأکيد روی اخلاق جهانی: کمتر کسی در وبلاگستان «سرکوب ديجيتالی» را عنوان يکی از بخش‌های وبلاگ‌اش قرار می‌دهد و از ايران با نوشتن درباره‌ی شيوه‌های حکومت چين در اين سرکوب، به آن اعتراض می‌کند. کاملاً پاک از رذالت‌های اخلاقی طبيعی ما در وبلاگستان: بدون تعصب و تابو، بدون دشمن‌تراشی و جدال و با نثری ساده و درست. در وبلاگ‌اش اغلب دو سه تا لينک دندان‌گير هست که جای ديگری نمی‌توان يافت.
* * *

تقريباً همان اوايل در وبلاگِ خوش‌بينانه عضو شدم، اما اولين نوشته‌ام را بعد از بدقولی‌های بسيار، امروز فرستادم. نوشته‌ای که بيشتر در امتداد نوشته‌ی قبلی همين‌جاست و البته موسيقی و عکس آن را هم دارد. از سانلی عزيز به خاطر ايده‌ی عالی درست کردن چنين وبلاگی تشکر می‌کنم.

چند توضيح هم درباره‌ی گذاشتن موسيقی بايد بدهم: اولاً سعی کرده‌ام موسيقی به اندازه‌ای باشد که برای اينترنت دايال‌آپ هم قابل شنيدن باشد، اما بايد از دوستانی که دايال‌آپ دارند بپرسم که در اين کار موفق بوده‌ام يا نه.
در مورد قانونی بودن اين کار هم سوآلاتی هست: بنا به قانون امريکا گذاشتن موسيقی در وبلاگ با شرايطی نقض کپی‌رايت و جُرم نيست ولی قانون بريتانيا در اين مورد سخت‌گيرتر است. خوشبختانه در ايران استثنائاً در اين زمينه‌ی خاص کپی‌لفت و آزادی کامل وجود دارد.

بايگانی