لطفاً مدتی به اين چهره نگاه کنيد، چه احساسی به شما میدهد؟
جمعه، تیر ۱۶، ۱۳۸۵
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
بايگانی
-
▼
2006
(89)
-
▼
ژوئیهٔ
(16)
- حاصلجمع تنبلی و وسواس
- Minority report
- محصولات مجاز فرهنگی
- حاشيه بهتر از متن
- چه دنيای شگفتی!
- Self-orientalism
- Remember, with great power, comes great responsibi...
- از مايه خوردن
- به ياد درخت خشکيدهای که قطع شد
- شغل: پدرِ بازنشسته
- Bizarre Accent- After all, what's your programme f...
- تفرعن عرفانی، تحکم حکمايی
- نوحهپذيری
- اوضاع بیريخت
- نظرخواهی عمومی
- وطن
-
▼
ژوئیهٔ
(16)
13 comments:
زورکی میخوای احساس تو دهن ما بذاریها...تو خودت داستان رو میدونی و استنباطت رو از داستان عاریه میگیری و به عکس ربط میدی
نگاه عاقل اندر سفیه به من میکند. شاید هم میگوید، دیدی بالاخره زنده موندم. ولی من احساس بدی دارم، انگار میخواهد مرا بکشد. خندهاش زهرناک است.
ماجرای این زن همان است که در نظر خودت نوشتهای؟
گوشزد جان، از قضا از اين نظرخواهی دقيقاً قصدم اين بود که بدانم احساس کسی که داستان را نمیداند از اين عکس چيست، چون هر کاری کردم خودم نتوانستم از شر پيش داوری ناشی از دانستن داستان رها شوم. در ضمن هر چه باشد شما در اين رشته از کار وبلاگ تخصص داريد و بنده هنوز در مرحله کارآموزی هستم!شايد طبيعی باشد که آماتوری بودن سوآل و نظرخواهی توی ذوق شما می زند.
آقای مؤمنی عزيز، ماجرای عکس را بايد بعد از پايان نظرخواهی بنويسم که باعث پيش داوری نشود. اگر چه با کامنت خودم کمی کار را خراب کردهام و خيلیها میتوانند حدس بزنند داستان چيست.
تضاد
واقعيت رو بگم احساس خاصي با ديدن عکس ندارم. شايد اگر اندازههاي عکس بزرگتر بود قضيه فرق ميکرد!
اين رو جدي گفتم ها...عکس بزرگتر اولاً جزئيات بيشتري در اختيار بيننده ميگذارد ثانياً يه جوري به آدم مسلط ميشود و حرف ميزند.
پرمفهومترين عکسها را هم اگر کوچک کنند بر نحوه و کيفيت ارتباط با بيننده تاثير ميگذارد. حالا به احتمال قوي يا بزرگش ميسر نبوده و يا به احتمال ضعيف عمداً در اين اندازه گذاشتهاي!
...
ما که صبر ميکنيم خودت مُقُر بيايي
;-)))
گدا که نیست. گردنبد دارد. اما در ارتباط با چهرهی سیاهسوختهاش، شاید کسی باشد که آتشنشانها تازه از آتشسوزی نجاتش دادهاند. شاید هم خودش آتشنشان باشد. اما خب این احتمال هم کم است، لبخند شیطنتآمیزی دارد. چهرهاش که انگلیسی است، این را با خط زرد خیابان و تاویستاکرُود، که عنوان عکس هم هست، شاید بشود مطمئن شد. اما به قرینهی خیابان و لبخند رضایتمندش، شاید کارگر مکانیکی باشد که تازه، موفقیتآمیز از زیر ماشین در آمده (زنان و مشاغل مردانه)، و یا شاید ماشین ِ خودش بوده که حالش را جاآورده است.
به هرحال:
:))))
سلام. چیزها را باید به نام اصلی آن ها نامید. نتیجه همیشه مجروح کننده است، اما یک روز بلاخره باید شعر و شاعری را کنارگذاشته و بر اساس «آنچه هست» فکر و رفتار کنیم. ا
اگر بعد از منفجر شدن در قطار و ديدن مقاديری جنازه و دست و پای کنده شده و چند صد متر پياده رفتن در تاريکی تونل با نور موبايل، با چهرهی خاکآلود و چشمهای نمناک، باز هم بخواهيد به دوربين لبخند بزنيد نتيجهاش دست کمی از تابلوی موناليزا نخواهد داشت! تضادی که ايجاد میشود باشکوه است.
عکس مربوط میشود به انفجارهای انتحاری در حمل و نقل لندن که پارسال در همين روز اتفاق افتاد. نسخهی کامل آن را میتوانيد در اين مجموعه عکس، عکس دهم، ببينيد. کوچک بودن و کيفيت کم عکس هم مربوط میشود به اصل آن که ظاهراً با دوربين موبايل و به دست يک آماتور گرفته شده است، اما به نظر من حالت اين چهره از آن يک شاهکار میسازد.
از اول هم مشخص بود که مال بمبگذاری لندن هست.
منو ياد اون مردی می اندازه که با چشم پانسمان شده ازش مصاحبه می کردن و وقتی ازش پرسيدن به نظر شما تقصير کی بوده، خيلی خونسرد جواب داد: بايد تحقيقات بشه! اگه ما ايرانی ها بوديم فوری خشتک استکبار جهانی رو سرش می کشيديم و انواع تئوری توطئه ای بود که رديف می شد.
سلام امین عزیز. نامه ای که لطف کردیدبرای من فرستادید با فونتی رسید که قابل خواندن نبود چون در هات میل نمی شود فارسی نوشت.
اتفاقا ما از پیش آشنا هستیم، اگر یادتان باشد در وبلاگ ناگزیر می نوشتم و چند نامه هم راجع به مسئله ی جالبی رد و بدل کرده بودیم. اگر خواستید مستقیما فارسی بنویسید به آدرس
Roya28@gmail.com
بنویسید که از جی میل شما می شود به آن فارسی نوشت. در هر حال کنجکاوم بدانم در نامه چه نوشته بودید.
راجع به بحث وبلاگ مانی- گفتم این را بگویم ک اشتباه نشود
رویا
امین عزیز من کارم را برای شما فرستادم- دو روزی می شود. نمی دانم دریافت کرده اید یا نه؟ عکس ها را هر کاری می کنم نمی آید.
ممنون از لطف شما.
درود...
ارسال یک نظر