جمعه، تیر ۲۳، ۱۳۸۵

اوضاع بی‌ريخت

  • در برنامه‌ی this week امشب در بی‌بی‌سی، دو نفر شکايت می‌کنند که چرا اخبار حملات اسرائيل در صفحه‌ی اول روزنامه‌ها نوشته می‌شود ولی جنايات تروريست‌ها در صفحه‌ی بيست و هفتم. يک نفر مخالفت می‌کند، می‌گويد گويا در رسانه‌های ما جان فلسطينی و اسرائيلی با هم برابر نيست که اسرائيلی‌ها پنجاه نفرغيرنظامی را در روستای لبنانی می‌کشند و آن وقت ما بايد به حال دو نفر نظامی گروگان گرفته شده دل بسوزانيم. همه با جديت مخالفت می‌کنند، و در قيافه‌ی يکی، با آن که هم انگليسی است و هم بازيگر، آشکارا وقتی کلمه‌ی «اسلاميست» را به زبان می‌آورد نفرت ديده می‌شود. استدلال‌اش جالب است: می‌گويد کسانی که از بمب‌گذاران انتحاری حمايت می‌کنند، خود به خود اعلام می‌کنند که جان‌شان ارزشی ندارد. و طبيعتاً، با اين استدلال همه‌ی فلسطينی‌ها و اغلب لبنانی‌ها جان بی‌ارزشی دارند (اتفاقاً الجزيره هم گزارشی درباره‌ی بی‌ارزش بودن جان فلسطينی‌ها در رسانه‌های غربی منتشر کرده، و پايين گزارش کسی در پاسخ مشابه همين استدلال را نوشته‌است) بالاخره وقتی صحبت به بچه‌ها و بی‌گناهی آن‌ها می‌کشد، طرف راضی می‌شود که کشتن آن‌ها درست نيست.
  • اسرائيل تهديد کرده که لبنان را به بيست سال قبل برمی‌گرداند، و لابد کسانی که در لبنان بيست سال پيش يادشان نرفته می‌فهمند اين تهديد چه معنايی دارد. قبلاً، نخست‌وزير اسرائيل در جريان گروگان گرفته (اسير) شدن سرباز اسرائيلی، از کابينه‌اش خواسته بود نگذارند آن شب در نوار غزه کسی بخوابد. تلويزيون‌ها سخنان يک نظامی بلندپايه‌ی اسرائيلی را پخش می‌کنند که می‌گويد اگر حزب‌الله امنيت شهرهای شمال اسرائيل را به خطر بيندازد، هيچ‌جای لبنان امن نخواهد بود، «به همين سادگی» (as simple as that) اين ساده بودن از همه‌ی حرف‌هايش وحشت‌ناک‌تر است.
  • ظاهراً تجويز دوز رسانه‌ای «يک خبر از فلسطين اشغالی در روز» باعث شده در ايران همه‌ی مردم وضعيت کشت و کشتار را عادی بدانند. حتی حمله به فرودگاه بيروت چندان مهم تلقی نمی‌شود. با دوستی صحبت می‌کنم، می‌گويد «راستی مگر بيروت دست خود اسرائيلی‌ها نبود؟» سيستم خبررسانی شعاری وضعيت منطقه را در بيست سال پيش منجمد نشان داده، سال‌ها خبر اول خارجی را از تصاوير آرشيوی مادران در حال شيون و مردان خونين فلسطين پر کرده و با موسيقی انقلابی و پاپ از اين تصاوير کليپ ساخته است. اشباع رسانه‌ای باعث شده مرز خبر و مظلوم‌نمايی از بين برود و وضعيت واقعاً خطرناک، دنباله‌ی يک وضعيت هميشگی جلوه داده شود. تحريک مدام حساسيت را از بين می‌برد، پس ديگر بی‌معناست سوآلی که بعضی‌ها می‌پرسند: «راستی ما را چه می‌شود؟»
  • در گزارش‌ها از لبنان، به خصوص قسمت‌های شيعه‌نشين، تأکيد روی تصاوِِير بزرگ آقايان خمينی و خامنه ای است و حزب الله را Iranian-backed hizbollah می نامند. اسرائيلی‌ها اظهار نگرانی می‌کنند که سربازان‌شان به ايران انتقال داده شده باشند. وزير خارجه‌ی امريکا می‌گويد «اين جور کارها بدون اطلاع ايران انجام نمی‌شود». ايرانی‌هايی که حساسيت‌شان را به اين gory violent horror movie ی کسل‌کننده و تکراری از دست داده‌اند، خبر ندارند که خواه ناخواه پای‌شان گير است.
  • واکنش وبلاگ‌های فارسی در اين ماجرا حيرت‌انگيز است: بعضی وبلاگ‌های شهادت‌طلب و فلسطينی هنوز چيزی ننوشته‌اند، کورش عليانی ننوشته، سه نفر ايرانی-اسرائيلی شناخته شده در وبلاگستان (آهو خانم، آقای فرهاد مراديان و کامران آن سوی ديوار) ننوشته‌اند اما سيبيل‌طلا بعد از مدت‌ها سکوت و ننوشتن، در همين مدت دو نوشته راجع به اين وضعيت پست کرده‌است. شايد طبيعی باشد اگر خانم کاموری با مطالعات جدی در مورد اسرائيل به اين موضوع علاقه نشان بدهد، علاقه‌ی کلنگ به تشويش افکار عمومی هم دليل کاملاً موجهی است برای فراخوانی که در محکوميت آپارتايد نوشته، اما اعتراف می‌کنم که علاقه‌ی وبلاگ سراسر صفا و عشق و حال «صفا در ال. ای.» به اين موضوع، از حد تصور من فراتر است (و البته انکار نمی‌کنم تصورات من کوته‌بينانه بوده‌اند اما) کامنت‌ها نشان می‌دهند که خوانندگان هميشگی هم جا خورده‌اند، چون معمولاً جای اين تصويرها در تلويزيون جمهوری اسلامی است و دل‌سوزی برای فلسطينی‌ها از گفتمان عشق و حال خارج می‌شود.
  • نوشته‌های «رفيق صهيونيست» و حاشيه‌ی ناخدا کجوری هم جالب‌اند.
  • علاقه‌ی رسانه‌ها به ماجرای اسرائيل هميشه به نظرم افراطی آمده‌است. هنوز نفهميده‌ام دليل اين افراط چيست، طولانی شدن ماجراست يا صرفاً يک عادت است؟ چند ماه پيش در يک وبلاگ يکی از دوستان ضديهود کامنت‌هايی در اين باره گذاشته بودم که توضيح می‌داد که چرا اين توجه را افراطی می‌دانم. بايگانی وبلاگ آن دوست از بين رفت اما آن کامنت‌ها را جايی ذخيره کرده بودم.
    کامنت‌ها قديمی‌اند؛ و در ضمن سيبيل‌طلا که آن موقع آن‌ها را خواند گفت اطلاعاتی که من دارم ناقص و به نفع اسرائيل مخدوش است. سوآل من هم کمی بلاموضوع شده: در حال حاضر تمرکز رسانه‌ها روی اين موضوع کاملاً توجيه‌پذير است؛ چون اوضاع واقعاً جنگی و خطرناک شده‌است. اما اين کامنت‌ها را بدون ويرايش اينجا می‌گذارم تا نظر دوستان ديگر را هم در اين مورد بدانم: آيا به نظر شما در مجموع به مسأله‌ی اسرائيل و فلسطين بيش از ارزش خبری آن بها داده نمی‌شود؟ اگر موافق‌ايد در مورد دليل و علت آن چه حدس می‌زنيد؟

7 comments:

Niki گفت...

Amin Jan- You've asked some important questions, and perhaps there is a disproportionate attention given to Israel and Palestine as compared to other issues (but Darfur is not one of them, actuall, there is a lot of fetishized and unfortunately problematic coverage of Darfur in the U.S. press).

On the other hand, for all the attention that the issue gets, it is amazing how badly it is mis-represented over and over again, especially in the U.S. press. If some of the things that Israelis say in their press was printed in the U.S. press, people in the U.S. would and have totally freaked out (yani enghadr kaseye daghtar az ash hastand eenja).

Anyway, i know i am not really answering your question and am just talking too much. The point I want to make for now is that no matter how much attention the U.S. press pays to the issue, they are still not willing to cover the most basic facts about Israel's brutalities in the occupied territories and in the region as a whole.

ناشناس گفت...

امین جان، ازنوشته ات واقعا لذت بردم وبا علاقه دوبار خواندم و می‌گویم خسته نباشی

گوشزد گفت...

دو صاحبدل نگهدارند مویی
همیدون سرکشی و آزرم جویی
وگر از هر دو جانب جاهلانند
اگر زنجیر باشد بگسلانند
چه دارم بگویم وقتی که سعدی به این زیبایی گفته است...فقط می‌ماند همان یک فقره استفاده بیش از حد از تبلیغات بر علیه اسرائیل در ایران که از مردم "حساسیت زدایی" کرده است یعنی نه طرفداران حکومت با دیدن این صحنه‌ها از فرط تکرار خون به چهره‌شان می‌دود و نه مخالفان حکومت بنا به عادت مالوف آنرا باور می‌کنند
فکر می‌کنم مانور زیادی روی دشمنی با آمریکا هم سبب همین حساسیت زدایی شده باشد یعنی حرفش که می‌شود همه کانال را عوض می‌کنند ...چه رسد که بخواهند با آن بجنگند

ناشناس گفت...

سوال جالبي است، من هم جواب قاطعي ندارم اما فكر مي‌كنم سه نكته زير شايد به پيدا كردن جواب كمك كنند:

1- اخبار ماجرای اسرائيل سال‌هاست كه صدر نشين خبر‌ها هستند، به نظر من اين باعث شده، كه اولا تمام شبكه‌های خبری مهم دنيا آن را به طور گسترده پوشش دهند و نمايندگی‌های فعالی هم در خاورميانه داشته باشند؛ ثانيا در سرويس‌هاي خبری‌ هم اخبار اين ماجرا نا‌خود‌آگاه و خودآگاه توسط دبيران خبر به صدر اخبار با اهميت فرستاده می‌شود، چون اخبار خاورميانه به طور سنتی مهم تلقی می‌شوند. (اين صرفا حدس من است) پس می‌توان اين سؤال را مطرح كرد: از كی و چگونه اخبار اين ماجرا به صدر خبرها رفت و چطور در صدر باقی ماند؟

2- اهميت و تاثيرگذاری رسانه‌های آمريكايی در دنيای رسانه بركسی پنهان نيست، و جايی كه دولت آمريكا به آن اهميت می‌دهد رسانه‌های آمريكايی هم طبعاَ به آن اهميت می‌دهند، بعد هم خبر می‌رود به صدر خبر‌ها. پس شايد بتوان بخشی از جواب سؤالتان را از جواب به اين سؤال بدست آورد: چرا آمريكا نسبت به اين ماجرا علاقه‌مند است؟ همه تعدادی از جواب‌هاي مشهور را می‌دانيم، اما اين جواب‌ها (كه به اعتقاد من بيانگر بخشی از حقيقت هستند) چقدر دقيق و عينی هستند؟

3- درباره بحران‌زی بودن اسرائيل صحبت كرده‌ايد . فكر مي‌كنم نظر درستی‌ است، ولی دلايل بالا اسرائيل را از تلاش برای بالا بردن اهميت خبرهايش بی‌نياز می‌كند، اسرائيل احتمالا(به نظر من قطعاً) تلاش می‌كند خبر‌ها را به نفع خودش منحرف كند، اما به دو دليل بالا خبر‌هاي بحران خاورميانه خود‌به‌خود به تيتر‌های برجسته‌تر راه پيدا می‌كنند.

ناشناس گفت...

امین عزیز. ممنونم از کامنتی که در نظرخواهی وبلاگ‌‌ام گذاشته‌اید، مطلبی را که در پی‌نوشت به آن اشاره کرده و متعاقبا به نوشته اضافه نموده‌ام جهت اطلاع در این‌جا می‌آورم. درحقیقت برای جلوگیری از سوء تفاهم شاید می‌بایست همان اول توضیح می‌دادم ولی فکر کردم دوستان خود متوجه مطلب می‌شوند. به‌هرحال من در تو ضیح آن‌بخش از قوانین فیزیک که مربوط به "وزن مخصوص" و چگالی می‌شود صرفا به جامدات و مایعات که مربوط به بحثِ من در رابطه با کشتی و دریا می‌شد پرداخته‌ام و از وارد شدن به دو مبحث، به‌عمد و برای جلوگیری از طول کلام، پرهیز نموده‌ام. یکی چگونگی شناوری و کاریُرد "زیردریایی‌ها" و دیگری مبحث هوا، گاز، بالون، زپلین، هواپیما، سفینه‌های فضایی و اصولن هوانوردی وفضانوردی است. و چون مربوط به شغل من نیست وارد این بحث نیز نخواهم شد، هرچند قوانین فیزیک برای همه چیز: زمین، آب و هوا (جامد، مایع، گاز) معتبر است.

ناشناس گفت...

در مورد کامنتی که نوشته بودید و امار کشته شدگان الودگی هوا و تصادفات در ایران را با کشته شدگان فلسطینی و یا با دیگر جنگ ها مقایسه کرده بودید: به نظر من نوع استدلال تان مشکل دارد و برای همین نتیجه ی درستی در انتها نمی گیرد. به نظرم می رسد که نمی توان صرفنظر از شرلیط یک مساله، موضوع را به امار تقلیل داد. یک مثال می زنم، زهرا کاظمی فقط یک نفر بود و هفتاد هزار نفر در ایران*امار از نوشته ی شما*سالانه در تصادفات کشته می شوند. پس چرا جامعه به اولی واکنش بزرگتری نشان می دهد و اخبار و غیره هم؟ در حالیکه مرگ انسان مرگ انسان است و حتما فاجعه، اما شرایط وقوع ان و سبعیت بکار رفته هم خیلی مهم است که شما در استدلالتان نادیده اش ناخواسته به نظر من می گیرید. مثلا در قتلهای زنجیره ای شنیده ام که صد و سی و چهار؟ نفر کلا به قتل رسیده بودند ولی زخمی که قتلهای زنجیره ای بر روح و روان هر انسانی برجای می گذارد بارها عمیق تر از فاجعه ی الودگی هوا و غیره است و مسلما هم بیشتر در اخبار تحت پوشش قرار می گیرد. به نظرم جنگهای دیگر هم که مثال زده بودید شرایط طرفین قابل مقایسه با اسراییل و فلسطین نیست. ممنون

Amin گفت...

مينای عزيز

در مورد آلودگی هوا و تصادفات با شما موافقم. من هم درک می کنم که گاهی بی عدالتی در قتل يک نفر بسيار بزرگتر از بی عدالتی در قتل ديگری جلوه می کند و با مثال هايی که زده ايد (قتلهای زنجيره ای و قتل زهرا کاظمی) هم کاملاً موافقم. تنها نکته ای که قسمت اصلی سوآل من است و در کامنت شما هم سربسته مانده اين است که چرا وضعيت جنگ اسرائيل و فلسطين با بقيه ی جنگها فرق می کند؟ «غير قابل مقايسه بودن» اين جنگ با جنگهای ديگر مورد سوآل من است و اتفاقاً سعی کرده ام با مقايسه نشان دهم در جنگهای بسيار ديگر، بی عدالتی های بزرگتری رخ می دهند که ناديده می مانند. در نتيجه توضيحات شما ابهام اين موضوع را در ذهن من برطرف نمی کند.

بايگانی