سه‌شنبه، خرداد ۱۹، ۱۳۸۸

در اهمیتِ ناامیدی

وعده‌ی تلویزیون خصوصی و ماهواره‌ی آزاد و مطبوعات بی‌توقیف و کتاب بی‌ممیزی و «دولت فرهنگی و فرهنگ غیر دولتی» و از همه‌ی این‌ها جامع‌تر، وعده‌ی «ایران برای همه‌ی ایرانیان» وعده‌های جدیدی نیستند. دفترچه‌ای را که جبهه‌ی مشارکت قبل از انتخابات مجلس ششم به اسم برنامه‌های این جبهه منتشر کرد ببینید - اگر البته یافتید. وب سایت‌شان حافظه‌ی قبل از سال 86 را ندارد چه رسد به زمستان 78.

در آن دفترچه جدی‌ترین وعده‌ها بود. اصلاح قانون مطبوعات (که بعد از هیجده تیر به قانون مطبوعات سعید امامی معروف شده بود) و اصلاح قانون انتخابات و حذفِ دل‌بخواهِ نامزدها به نام نظارت استصوابی. انتخابات و مطبوعاتِ آزاد. هرگز میسر نشد.

شور و امید آن سال‌ها کم از شور و حالِ موجِ سبزِ الان نبود. عبرتی که باید می‌گرفتیم آن موقع شاید در خشت خام دیدنی نبود ولی امروز در آینه‌ی حافظه‌ی تاریخی هم گویا دیدنی نیست.

موج که پس بنشیند و مردم که سر کار و خانه‌هایشان برگردند باز همان «واقعیتِ نظام» است و یأس تلخی که در شوره‌زارِ ذهن‌ها خواهد ماند. رئیس‌جمهور محبوبِ ما بعد از هفت سال صدارت در برابر فریاد یأسِ ما خواهد گفت من اگر در برابر کسی کوتاه آمدم در برابرِ نظامی بود که به آن اعتقاد داشتم. آخر شما اگر ندیدید من دیدم چه کسی آن قانون اساسی را امضا کرد.

امامِ راحل تا سال‌ها از گور ما را رهبری خواهد کرد و امامِ حاضر با جدیت هر تغییری را از دشمن یا فریب‌خورده‌ی دشمن خواهد دانست. ما یا خائن خواهیم بود یا بسیار غافل و راه باز خواهد بود و جاده دراز تا ایران نه برای همه‌ی ایرانیان که برای وفاداران باقی بماند.

تا جامعه ضعیف است و حکومت قوی، تا عمده‌ی زور و مالکیت در دست حکومت است از این موج‌ها برای این ملت هیچ دولتِ امیدی بر نخواهد آمد. امید تنها برای آن کس است که اسلحه و چاه نفت را در اختیار دارد و ایدئولوژی را می‌سازد.

و آن کس ملتِ ایران نیست. آن کس اما چنان امیدوار است که می‌تواند خودش را ملتِ ایران بنامد، و می‌تواند امیدوار باشد که از مستشهدین و اعوان و انصار است. می‌تواند بسته به موقعیت خودش را یک معلم ساده ببیند و یا مدیرِ بالقوه‌ی جهان. اسلحه در دست و دلارِ نفتی در جیب و تخدیر مذهبی در سر هر کس را امیدوار می‌کند.

کسی که سخنی در ردِ دخالتِ نیروی مسلح در سیاست نمی‌زند و حتی از آن استقبال می‌کند فردا که فرماندهانِ نظامی به او هشدار دادند که کاسه‌ی صبرمان لبریز شده و واردِ «عمل» خواهیم شد چه خواهد کرد؟ اگر وسطِ پروژه‌هایش تانک به جولان درآوردند که چرا پروژه را به ما ندادی چه حقی برای شکایت خواهد داشت؟

کسی که هزینه کردنِ پولِ نفت را در صلاح‌دیدِ حکومت می‌داند چطور می‌تواند اعتراض کند که چرا با این پول لبنان و فلسطین را بازسازی کرده‌‌اند و چرا صرفِ رفیق خریدن در امریکای جنوبی و واردات برای حق‌السکوت دادن به مردم شده؟ به او خواهند گفت صلاح‌دیدِ «بزرگانِ نظام» چنین بود.

کسی که قدرتِ ایدئولوژیک‌اش را از منبعی می‌گیرد که تفسیرش به دست خودش نیست (چه امام راحل که تفسیرش دست امامِ حاضر است و چه قانون اساسی که تفسیرش با شورای نگهبان است) چطور می‌تواند حقانیتِ مستقلی داشته باشد و وقتی که لازم شد به معارضه با حقانیتی برخیزد که حوزه‌های علوم دینی و دانشکده‌های علومِ انسانی را هم وامدار خود کرده و ولایت مطلقه نیز دارد؟

کسی که فردای پیروزی انتخابات مؤدبانه از مردم خواهد خواست که «برای پیش‌گیری از توطئه‌ی بدخواهان» به خانه‌شان برگردند و موجِ سبز را به ساحلِ «نگذاشتند کار کند» و «هر نه روز یک بحران» می‌نشاند، این قدرت و مایه را از کجا می‌آورد؟

برای امیدوار شدن موج‌سازی و موج‌سواری کافی است؛ برای امیدوار ماندن زور و سرمایه و حقانیت لازم است.

2 comments:

ناشناس گفت...

خوب همه اینها درست. چه باید کرد؟ مثل شما به نا امیدی اهمیت داد؟شما شاید در نگارش این مطلب حسن نیت داشته باشید؛ اما جز سیاه دیدن نیست! کدام نقطه روشنی را شما میبینید و پیشنهاد میکنید؟ مردم این سر زمین تا کی باید آیه های یاسی را که بسیار شیک!! و فیلسوفانه هم خوانده میشوند گوش کنند؟

Amin گفت...

دوست ناشناس عزیز،
در ناامیدی بسی امید است! اما به امید غیرواقعی که دورنمای یأس‌اش از هم‌اکنون پیداست نمی‌توان دل بست.
حتماٌ در پست بعد خواهم نوشت که به نظر من چه باید کرد. نقطه‌های روشن بسیار دیده می‌شوند حتی در همین به جنبش در آمدن مردم در تهران.

بايگانی