امید برای اصلاحطلبی
در نوشتهی قبل چهار منبع بالقوهی قدرت، یعنی زور اسلحه، پول نفت، حقانیتبخشیِ ایدئولوژی مذهبی-انقلابی و توانایی بسیج کردن مردم را برشمردم. سه تای اول به طور طبیعی در دست حکومت است. اصلاحطلبان کسانی هستند که گمان میکنند که این قدرت در جهتِ درست به کار نمیرود و بخش قابلِ توجهی از آن صرفِ حفظِ انحصار آن در دست کسانی میشود که هماکنون در قدرتِ مادامالعمر هستند و در معرض انتخاب مردم قرار نمیگیرند، یا تأیید شدهی آنان هستند.
اصلاحِ مسالمتآمیزِ این وضعیت، بدونِ رادیکالیزم و انقلاب و خونریزی، نیازمندِ یک شعار وحدتبخش است که توانِ حقانیتبخشِ آن در مقابل ایدئولوژی حاکم کم نیاورد و بلکه با استفاده از انگارههای خودِ آن فلجاش کند. با همین حقانیتبخشی باید بتواند به بسیجِ مردم بپردازد و با نفوذ در دلِ نیروی مسلح، زورِ اسلحهی حامی وضعِ موجود را هم تضعیف کند.
شعارهای انتزاعی در مقایسه با شعارِ واقعی
گروهی از اصلاحطلبان که نامِ اصلاحطلبِ ساختاری یا تحولخواه بر خود گذاشتهاند، شعارهایی چون برگزاری رفراندوم را مطرح کردهاند و تلاش کردند برای آن امضا جمع کنند. خودِ مفهوم «ساختار» آنقدر گنگ و انتزاعی هست که کسی را جذب نکند چه رسد به مفهومِ تغییر آن.
به علاوه مشکلِ ما ساختار نیست. افرادی هستند که با استفاده از این ساختار به انحصارِ قدرت پرداختهاند. این انحصار قدرت با محوِِ آن ساختار هم از بین نخواهد رفت: حقانیت ایدئولوژی و زور اسلحه در دستِ آنان باقی خواهد ماند. بنابراین شعارِ تغییر قانون اساسی، اصلاحاتِ ساختاری یا شعارهای مشابه هیچ جذابیتی برای بسیج مردم ندارد؛ و چون بنایش تنها بر نفیِ وضعِ موجود است هیچ حقانیتی به آنان برای معارضه با حقانیتِ ایدئولوژیِ حاکم نخواهد داد.
عدهی دیگری تقویتِ نهادهای مدنی و کار در سطحِ جامعه را پیشنهاد کردهاند. اما دیدهایم که نهادهای مدنی که به سختیِ فراوان و در طولِ زمانِ طولانی شکل میگیرند و از کویرِ جامعهی مدنیِ ایرانی سر بر میآورند، یکشبه توسط حکومت نابود میشوند.
در مورد شعارهای سانتیمانتال و رومانتیک-رفورمیسم چه میتوان گفت؟ دولتِ امید؟ دولتِ یار؟ جامعهی مدنی که تبدیل به مدینهالنبی شد؟ این شعارها چه بارِ اصلاحطلبانه و چه جهتی برای تغییر دارند؟
در مقابل، شعارِ «ملی کردنِ دوبارهی نفت» یا «نفتِ ایران برای همهی ایرانیان» تمامِ خاصیتهای یک شعارِ کلیدی را برای جنبشِ اصلاحطلب دارد، و به علاوه دو خاصیتِ بیبدیل دارد که کمتر شعار اصلاحطلبانهای با این هر دو خاصیت قابلِ تصور است: اول این که میتواند پولِ نفت را به بهانهای بسیار مقبول از دستِ حکومت و در نتیجه انحصارِ حاکم در آورد. دوم این که با توزیع برابرِ این پول، به تقویتِ عمقِ و واقعیت دادن به مفهوم شهروندی و مسئولیتِ شهروندی منجر شود.
1. توانِ حقانیتبخشی
ایدئولوژی حاکم حقِ حکومت را از آنِ خدا میداند و انحصارِ قدرتِ حاکم را نماینده و ولیِ خدا. درونِ فقهِ شیعه نظراتِ معارض با این ایدئولوژی کم نیستند اما هیچ کدام قوت و بداهتِ نظریهی «حق حاکمیت مالکان مشاع» از مرحوم حائری یزدی را ندارند. بر اساسِ این نظریه مفهومِ کشور/ملت (nation-state) یک مفهومِ جدید و به اصطلاحِ فقهی از «امورِ مستحدثه»ای است که برای آن از درونِ منابع ابتدایی دینی (قرآن و سنت و احادیث) حکم مستقیمی نمیتوان یافت؛ اما میتوان آن را مصداقِ مفهومِ فقهی-حقوقیِ «ملک مشاع» دانست: زمینی که مالکیتِ آن و ثروتهای آن بین تمامِ شهروندانِ آن سرزمین مشترک است. بنا بر فقهِ اسلامی (و هر گفتمانِ حقوقیِ دیگر) در مالکیتِ مشاع افراد میتوانند موقتاً و به طورِ محدود امورِ ملکِ خود را به وکیلی بسپارند. این وکیل به محضِ سلبِ اطمینان قابلِ عزل است و هیچ حقِ ویژهای برای حاکمیت بر کشور ندارد.
در نظریاتِ مدرنِ حقانیت هم کلیدواژهی قابل جستوجو در این باره property-owning democracy است.*
سهامِ نفت یکی از مهمترین ارکانِ ثروتِ ملی را به طور عملی تبدیل به ثروتِ مشاع و مشترک میکند، و به این ترتیب تلویحاً حقِ حاکمیت الهی و مطلقهی فقیه را بر این ثروت مردود میشمرد و آن را به مردم باز میگرداند. مقاومت در مقابل این فرآیند قابل توجه خواهد بود - اهل ولایت ثروت نفت را از انفال و حق مصرف آن را در انحصار ولی فقیه میدانند. اما چنین مقاومتی به آسانی شکست خواهد خورد چون این ایده از درون آرمانهای عدالتخواهانهی شیعی نیز حمایت میشود که اغلب بهترین نمودِ عدالت را در توزیعِ عادلانهی بیتالمال توسط امام علی مییابد.
2. توانِ بسیجِ مردم
میتوان گفت همانگونه که انقلابِ مشروطه در مشروط کردن استبداد به قانون ناموفق بوده، جنبشِ ملی کردنِ نفت نیز به جای برگرداندن ثروتِ نفت از استعمار به ملت، آن را ابزارِ دستِ مستبد کرده است. مستبد توانسته با استفاده از این ثروت به حامیپروری در داخل و خارجِ کشور بپردازد و در مواقعِ رشد درآمدِ نفتی دچارِ جنونِ عظمتطلبی، اوهامِ حرکت به سوی دروازههای تمدن بزرگ یا ابرقدرت شدن و در دست گرفتن مدیریت جهان شده است.
خوب بود اگر خردِ جمعی میتوانست درآمدِ نفتی را به بهترین نحو سرمایهگذاری کند اما حال که نشده، و تجمعِ خودِ این سرمایه در دستِ کسانی که غمِ حفظ و افزایشِ آن را ندارند آفتِ خردورزی شده، چرا سهمِ افراد را به خودشان ندهیم که با آن به تدبیرِ امورِ شخصیشان بپردازند؟
میتوان تصور کرد که استقبالِ مردم از چنین شعاری کم از جنبشِ ملی کردنِ نفت نخواهد داشت. هر گاه مقاومت در مقابل گرفتنِ پولِ نفت از حاکمیت و بازگرداندناش به مردم به جایی برسد که «کشتیبان را سیاستی دیگر آید» میتوان انتظار داشت که بسیج مردم مانند حادثهی سیام تیر سال 1331 کشتی را دوباره به مسیرِ اصلاح برگرداند.
3. حذفِ پولِ نفت از سفرهی حکومت
منشأ بسیاری از فسادها و زورگوییها این است که حکومت خودش را مستقل از مردم و در نتیجه قیمِ آنان میداند. وقتی پول دستِ حکومت بود و مردم گمان کردند که حکومت باید پول را بدهد و به مردم کار بدهد، آب و نان و سوختِ مردم را تأمین کند، حتی به دخترانِ دمِ بخت جهیزیه بدهد، طبیعی است که حکومت هم بپندارد که وظیفهی مهندسی فرهنگ و جلوگیری از تهاجم فرهنگی را نیز دارد؛ و وظیفهی حفظِ اخلاقیات به سبکِ سنتی و حریمهای خانواده را هم به عهده بگیرد.
وقتی پولِ نفت از سفرهی حکومت حذف شد میتوانیم انتظار داشته باشیم که مردم برای مالیاتی که میدهند از حکومت طلبکار باشند و حساب پس بکشند و حکومت به سمت وکالت ملت برگردد و از قیمومیت و ولایت بر عموم دست بردارد. به علاوه باید انتظار داشت که برای بخشِ عمدهای از مالیاتها به در شوراهای محلی تصمیم گرفته شود و حکومت مرکزی به جای تمرکزِ قدرت در پایتخت و سفر استانی برای تصمیم گرفتن به جای مردم محلی، توانِ خود را به مسائلی در سطح ملی اختصاص دهد.
4. تقویت و عمق دادن به مفهوم شهروند و مسئولیت شهروندی
با تمرکز قدرت و ثروت در دست حکومت دور از ذهن نیست که فرد برای حداقل معیشت مجبور به ابرازِ وفاداری به آرمانهای گروهِ حاکم باشد. چنین فردی خواه ناخواه کوچک میشود و استقلالِ نظر را «بوی قرمهسبزی» و خطری برای امنیتِ زندگی فردیاش خواهد دانست. وقتی فرد میتواند در مقابلِ امورِ جامعهاش مسئول و حساس باشد و نظرِ مستقل خودش را در امورِ جامعه ارائه کند که حکومت توانِ تهدید معیشت او را به واسطهی عدم وفاداریاش نداشته باشد؛ بالعکس فردِ حاکم مجبور باشد که برای کسبِ اعتمادِ او و فرد فرد جامعه تلاش کند. داشتنِ سهامِ نفت این حداقلِ معیشت را تضمین میکند.
به علاوه، سهامدار بودن به مفهوم مسئول بودن برای افزایشِ ارزش سهام و از این راه بهبودِ وضعیت کلی ملت نیز هست. به این ترتیب سهامداری نفت به تمرینی از مسئولیت اجتماعی و شهروندی مدرن تبدیل خواهد شد.
* Property-Owning Democrocyنه لزوماً به مفهومی که در غرب توسطِ راستگرایان استفاده شده بلکه با اصلِ مفهومی که John Rawls آن را ساخته و پرداخته است.
0 comments:
ارسال یک نظر