فضا فضای فریاد و شعار است. نوشته هم یا باید باید مختصر باشد و داد بکشد، عین شعار.
ولی این نوشته را با لحنِ زمزمه بخوانید. اگر اصلاً حوصله کردید بخوانید.
به فضای نفرت و شکافِ میان جامعهمان فکر میکنم. یک طرف دزدها و مایهدارها و هرهریمذهبها و مفتخورهاییم و طرفِ دیگر عقدهایها و دروغگوها و عقبماندهها و خرافاتیها. یک طرف شعار میدهیم «هر چی جک و جواده با احمدینژاده» و آن طرف «موسوی کم آورده بچه سوسول آورده». دوستِ میهنپرستی میگوید از دیدنِ پرچمِ ایران دیگر حالاش به هم میخورد چون گویا پرچمِ ایران نمادِ طرفداران احمدینژاد شده. بچههیئتیها هم که زیرِ پرچمِ سبز دستههای عزاداری خودشان را شناختهاند حالا حالشان از سبز به هم میخورد. دوستی حزباللهی شاکی است چون دیده روبانهای سبز را - که با تقدسِ اهل بیت و نظرکردگی و دخیل بستن و ضریح و زیارت تداخل معنایی دارند - به پای سگشان بستهاند.
پیروزِ این میدان با این فضای نفرت چه خواهند کرد؟ آیا این اصلاً پیروزی است؟
سعی میکنم به یاد بیاورم که رسمِ روزگار با موجها در کشورِ ما چه بوده.
ظاهراً از زمانِ انقلاب گروههای صاحبسبکی پیدا شدند که در موجسازی و موجسواری خبره بودند. نقلِ قولی از مرحوم بهشتی خاطرم هست که دقیقاً از استفاده از همین مهارتِ سیاسی در مورد اشغال سفارتِ امریکا سخن گفته بود. پیداست که خودِ انقلاب تجربهی موفقی از به راه انداختنِ امواجِ عظیم بود و نیروهای مجرب در این امر حالا باید جایی به کار میآمدند. گروههای سیاسی که تکنیکِ موجسازی را بلد نبودند و هنوز در بندِ تکنیکِ قدیمیِ «خانه تیمی» بودند زیرِ موجها شسته شدند.
موجسازی از آدمِ زنده حتی تبدیل به بخشی ازتاکتیکِ ما در جنگِ هشتساله شد. «امواجِ انسانی» که به امید دریافتِ فیضِ شهادت و با ذکر سیدالشهدا و نوای روضهها جلوی گلوله میرفتند و فرماندهان دسته دسته و گردان گردان آنها را «خرج» مقاومت یا حمله علیه ارتش عراق میکردند (اصطلاح «چند گردان خرجِ عملیات کردن» را خودم از گوشِ فرماندهانِ جنگ شنیدهام).
موج برای حرکت دشمن و کینه و نفرت میخواهد. احساس و سرود انقلابی و شعار و خیابان میخواهد. موج شعار «همراه شو عزیز» سر میدهد، اول به مهر و بعد به خشم - چرا که همراه نشدن یعنی شکوه و عظمتِ حرکتِ «مردم» را ندیدن (گو این که همین مردم علیه بخشِ دیگری از مردم برخاسته باشند)؛ همراه نشدن با موج یعنی نفهمیدن «دردِ مشترک» و وقتی برای یک فردِ دردناک فحشی بدتر از نادیده گرفتنِ درد نیست پیداست که «بیتفاوتی» با جمعی که دردِ مشترک دارند چه خشمانگیز است، همراه نشدن یعنی شبههی این که طرفِ دشمن باشی.
با این سبکِ همراه شدنها رفتیم و هی همراه شدیم. انسانِ ایرانی که انقلاب یا دومِ خرداد را تجربه کرده باشد لابد یک سوئیچ همراهشوندگی دارد که به موقع با نشان دادنِ یک خطر مشترک، یک دشمن میشود روشناش کرد. این است که جامعهای که در حالتِ عادی خیلی بیشکل است در عرض دو هفته ناگهان به موج میآید و گروه گروه میشود.
بعد از استفادهی پیروزمندانه از موج، همیشه یک سوآلِ بنیادین برای موجساز مطرح میشود: حالا که دیگر لازمشان نداریم کجا سرشان را گرم و دستشان را بند کنیم؟ موج را در کدام سوراخ بچپانیم و زیر کدام فرش پنهان کنیم؟
3 comments:
اقا چقدر خوب می نویسی. انگار خودم بخواهم نوشته باشم. باید یک دوستی جانانه ای با حضرت عالی برقرار کنم.
شاد باشی
امین خان اگر اسم واقعی شما همینه. دست شما درد نکنه. چقدر زیبا گفتی و زدی به خال. ای کاش ما مردم ایران همگی این درک و فهم را داشتیم. پیروز باشی و درک شما نصیب همه ما ایرانی ها بشه.
کوششی در رفع یک سوء تفاهم
شعر"رزم مشترک"(همراه شورفیق) ازجمله شعرهای مجموعه ی"بپا خیز ایران من"
سروده ی"برزین آذرمهر"جعفرمرزوقی است که نخستین باردر سال۱۳۵۵ به همت
انتشارات ارانی وابسته به حزب توده ایران ،در خارج از کشور،وبعد ها،در سال
۱۳۵۸توسط "نشر صلح "به سر پرستی آقای ناصر موذن در ایران منتشر گردید.
این شعر همان زمان ها، البته بی آن که من درجریان آن قراربگیرم، به ابتکارهنرمند
بر جسته وچیره دست پرویز مشکاتیان و با هنرمندی استاد شجریانبه صورت سرود
رزمی در آمد وامروز شاهد اجراهای دیگری نیز از آن هستیم. علاوه بر آن شعر
"محبوب من وطن" با آواز شهرام ناظری وشعر دیگری نیز ازهمین مجموعه، آن
گونه که در سایت رسمی زنده یاد مشکاتیان آمده است، برای تنظم آهنگ "پیروزی"
مورد استفاده ی استا د قرار گرفته است .
متاسفانه،امروزه دربسیاری از رسانه های گروهی،چه درون و چه برون کشوری، هر
گاه که به انگیزه ای، سخن ازسرود "رزم مشترک"یا"همراه شورفیق"می رود،سخن آن
را یابه شاعرپرآوازه ی ما زنده یاد سیاوش کسرایی ویا به هنرمند برجسته موسیقی ایران
،زنده یاد پرویزمشکاتیان نسبت می دهند ،تا جایی که گاه شاهد بروز دعوی
های مخالف و نا همخوان از سوی دوستداران و هواداران این دو بزرگمرد می شویم.
بگذریم از این که دامنه این کشمکش ها گاه تا بدانجا می رسد که پای شاعران عزیزی
چون سایه(هوشنگ ابتهاج)وحمید مصدق را نیزبه میان می کشد.
وشگفت انگیز تراز همه آن که در دوران اخیر،حتی این شایعه به شدت قوت گرفته که "برزین
آذرمهر"هیچ گاه فردی حقیققی نبوده و تنها نام مستعاری بوده از استاد مشکاتیان که ظاهراً
خود ایشان(البته من شخصاً این کار را از ایشان بعید می دانم) بعد از بیست و هشت سال،
یک بار طی مصاحبه ای که این جانب با همه ی تلاشی که کرده ام هنوزنتوانسته ام رد و
نشانی از آن بیابم ،این موضوع را اعلام داشته اند!
در این میانه،البته اگر گناهی به گردن من باشد،بی شک متوجه فرو تنی و شهرت گریزی من
خواهد بود چرا که خواسته ام بی ادعا بمانم وهیچگاه در پی مطرح کردن خود نبوده ام.
با این همه ،چه خوش گفته اند :"در دیزی باز است،پس حیای گربه کجاست!"
با احترام و دوستی
برزین آذرمهر(جعفر مرزوقی)
رزم مشترک
همراه شو رفیق!
تنها
ممان به درد!
کین درد مشترک
هرگز جدا جدا
درمان نمی شود!
دشوار زندگی
هرگز برای ما
بی رزم مشترک
آسان نمی شود!
تنها
ممان به درد!
همراه شو رفیق!
تیر ماه ۱۳۵۲
برزین آذرمهر
ارسال یک نظر