يک ايرانی چقدر میتواند روی هويت ايرانیاش اتکا کند؟ اصلا در جهان امروز، عواملی که هويت ايرانی را میسازند ارزشی دارند که در نگاه داشتنشان بکوشيم؟ يا جور ديگر: آيا هويت يکپارچهای به نام «هويت ايرانی» قابل تعريف است؟
بنظر من، فرقی نمیکند يک ايرانی در چه حالی روزگار را سر میکند، در هر حال وضعيتاش نامعلوم است. البته ممکن است يک ايرانی هويتهای ديگری بدست آورد، موفقيت علمی، ثروت يا مليت دوم، اما بنظرم جای شک نيست که يک ايرانی از جهت ايرانی بودناش، در وضعيت نامشخصی بسر میبرد. يک جور «از هم پاشيدگی هويت» و معلق بودن در اکثر ايرانيان ديده میشود، معلوم نيست آيا هويت ايرانی به دين اسلام يا مذهب شيعه مربوط میشود؟ تا بيست سال پيش شايد چنين ادعايی دربست و بدون سؤال پذيرفته بود. امروز که سيلی از ادبيات ضدمذهب به زبان فارسی در اينترنت جاری است، و در بطن جامعه بسياری مذهب و جزميات آن را به مسخره میگيرند، آيا چنين ادعايی میتواند تکرار شود؟
آيا هويت ايرانی ريشه در زبان فارسی دارد؟ درست که بسياری ايرانيان مهاجر در بکار بردن اين زبان عاجزند، اما اکنون ادعا میشود که اصلا کار از بنياد خراب است و اين زبان دقت لازم را برای دنيای مدرن ندارد، واصلا خيلی از گرديدنها و سرخوردگیهای ايرانيان از سرابها و توهماتی ناشی میشوند که زبان فارسی به وجود آورده است.
اصلا اينها به کنار، بیآيندگی و بیسرنوشتی کشوری به نام ايران را بنگريد که چه بلايی به سر مردماناش آورده است. آيا يک ايرانی میتواند وضعيت ثابتی را در آینده متصور باشد و برای زندگی خودش و رسيدن به هدفی ثابت برنامهريزی کند؟ توجه کنيد که میگويم فقط زندگی خودش، نه زندگی ديگران و جامعهای که در آن به سر میبرد.
خلاصه اين که، وضعيتی که ما ايرانيان در آن بسر میبريم اگرچه برای بسياری از ملل ديگر میتواند مايهی خنده و مزاح باشد، يا مورد تحقيق و بررسی جامعهشناسانه و روانکاوانه قرار بگيرد، اما برای خودمان واقعيتی دردناک است که اگر از آن آگاهی بيابيم به رنج بیپايانی میانجامد.
هر کسی برای اين از همپاشيدگی دليلی جور میکند. يکی از آن به عنوان وضعيت بیملتی ياد میکند، ديگری تئوری قديمی شريعتی دربارهی زر و زور و تزوير را در قالب جديدی بيان میکند و آشوب درون جامعهی ايرانی را به وضعيتی مربوط میکند که در آن «نودولتان، نوکيسهگان و نوديدگان» بدون هيچ قاعدهای رشد قارچگونه دارند. يکی کار را بالا گرفته و اصلا در زمينهی کلیتر «ناکامی تاريخی مسلمين» نظريهپردازی میکند. خلاصه اين که اين آشوب تئوريک هم نه تنها درد ما را تسکين نمیدهد که بر زخممان نمک هم میپاشد. باز اگر اميدی به يافتن راهی برای رهايی از سردرگمی از اين نظريهها بيرون میآمد، شايد میارزيد رنج آنها را به جان خريدن اما در اين نظريهها تا بحال روش مفيدی برای رهايی از اين وضعيت ديده نشدهاست. يک بار ديگر هم گفته بودم، که « تحليل و بازنمايی شرايط موجود را بارها و بارها ديدهايم. هر کس از نقطه نظر خود دهها بار وضعيت تأسفباری را که در آن قرار داريم، نشان میدهد. اما اين تحليلها «غم عشق» نيست که از هر زبان که بشنويم نامکرر باشد. بعد از مدتی اين تحليلها باعث از بين رفتن حساسيت خواهد شد، اگر تابحال نشدهباشد.»
پینوشت: میخواهم از اين يادداشت گريزی بزنم به بحث انتخابات و فايده يا بیفايدگیاش در وضع اسفبار ما. نظر خوانندگان تا حدودی در اين باره برايم مهم است. میدانم که به روز نکردن مداوم وبلاگ، با آن که اين مزيت را دارد که مانع میشود هر روز به زور مطلبی سر هم کنم، ولی در عين حال باعث میشود خوانندگان ثابتی هم نداشته باشم. گمان میکنم اغلب خوانندگان من کسانی هستند که نظرات مرا در وبلاگ خودشان يا ديگران میبينند و از کنجکاوی به اينجا هم سرکی میکشند، اگر نظری هم بدهند اغلب پاسخی به نظری است که در وبلاگ ديگری دادهام! میدانم که اين منم که از رسانهی وبلاگ استفادهی درستی نمیکنم.
1 comments:
امين عزيز، من شخصا با توصيف تو موافق ام ولی با جمع بندی و نتيجه آن موافق نيستم. من فکر می کنم همه هويتها کمابيش دچار بحران اند يا در معرض بحران اند يا تازه از بحران درآمده اند. در اينجا بين ايران و فرانسه و بريتانيا و آمريکا و ژاپن و هند و افغانستان و روسيه فرقی نيست. فرق جای ديگر ست. سوال به نظر من اين است که در کدام جامعه بحران هويت به فروپاشی نمی انجامد. آنچه بايد تغيير کند را در يادداشتی در باره گره اصلی انتخابات آورده ام. اگر همين فردا آن مشکل حل شود بحران هويت همچنان وجود خواهد داشت اما قابل تحمل خواهد شد. - سيبستان
ارسال یک نظر