شايد پس از نزديک به شصت سال حکومت پهلوی، طبقهی متوسطی از بين روستاييان مهاجرت کرده به شهرها پديد آمده بود، ساز و کار اقتصادی روی به صنعتی شدن داشت و يک ملغمهی فرهنگی هم به عنوان فرهنگ غالب جامعه وجود داشت. در بستر همين فضا بود که نوزايشی هم در ادبيات و هنر پديد آمد، همانگونه که در روسيه فضای فرهنگی دورانی که از پتر کبير آغاز شد و به انقلاب بلشويکی 1917 انجاميد بسترساز يکی از غنیترين ادبيات جهان شد. در چنين فضايی تضادهای درون هويت جامعه چنان زياد است که تنها فرهنگ و ادبيات میتواند کمی اين زخمها را تسکين دهد.
اما تضادهای فرهنگی يک روز سر باز میکنند: فرهنگ مدرن شده و بیريشهی طبقهی متوسط قبل از انقلاب در مقياس فرهنگ کهن «گناه» ی بود که بايد از آن توبه کرد. توبهای که تبديل به شوريدن عليه خود شد.
انقلاب اسلامی که قرار بود توبه و «بازگشت به خويشتن» باشد، اما در عمل تضادهای جديدی هم به ملغمهی هويت ايرانی افزود. اگر در گذشته دهاتی و شهری، پايين شهری و بالاشهری، فکلی و جاهل و آخوند و تحصيلکردهی فرنگ معياری برای شکافهای هويتی جامعه بودند، شکاف جديد «انقلابی» و «ضدانقلابی» در فضای جديد رشد کرد و باعث جدايیها و آشفتگیهای تازهای در هويت ايرانی شد. مهاجرت افراد زيادی از طبقهی متوسط پس از انقلاب از آن رو بود که در کارزار هويتی جديد نمیتوانستند موضع خود را مشخص کنند. انقلابی بودن و شوريدن عليه آنچه که خود نمايندهاش بودند را نمیخواستند و انگ ارزش شکن «ضدانقلابی» هم بيش از فضا را آن بر آنان تنگ میکرد که مجالی برای کار و تحصيل و زندگی داشته باشند.
اما سوخت محرکهی هويت جديد در جنگ بسيار تحليل رفت. پس از سال 1368 شمسی ديگر بسياری «حوصلهشان از شعار سر رفته بود» و انقلابی بودن را کنار میگذاشتند. اينجا فضا مساعد بود تا اين خستگی از انقلابیگری زمينهساز ارزشهای جديدی شود. سياستهای اقتصادی باز هم به سويی ميل داشت که گويی سرنوشت ناگزير هر کشور نفتی و استبدادپرور مثل ايران است: مدرنسازی از بالا، رشد دوبارهی طبقهی متوسط و تحصيلکرده و ورود ارزشهای جهانی به جای ارزشهای بومی. طبقهی متوسطی که از ساخت و پرداخت نظريههای اخلاقی و دفاع از ارزشهای خود ناتوان است و «قاچاقی به زندگی گناهآلود» خود ادامه میدهد. جريان اصلاحطلبی از دل چنين طبقهای بيرون آمد که هميشه با خودش رودربايستی دارد و همواره چون هملت به بودن يا نبودن میانديشد، چرا که از بیهويتی و بیريشگی خود آگاه است، میداند که پادرهوا زندگی میکند و بنيانهای ارزشی و اخلاقی که به او آموزش دادهاند با زندگی روزمرهاش سازگار نيستند، اما توانايی دفاع از همين زندگی روزمره را ندارد، جرا که توانايی نقد آن پايههای اخلاقی و پی ريختن پايههای جديد را ندارد.
تذبذب و دوگانگی رفتاری نمايندگان جنبش اصلاحات در مواجهه با قدرت از چنين پايگاه اجتماعی ريشه میگرفت. نمايندگانی که برمیآشفتند اگر کسی از مخالفان جنبش میگفت «اينها پی آزادی جنسی هستند» اما میدانستند که در بطن خواستههای طبقهی متوسط طرفدار اصلاحات، بواقع چنين است. به اين ترتيب وجدان معذب و گناهکار جامعه در مقابل نمايندگان اصول اخلاقی آسمانی سربزير ايستاد و کمتر جرأت کرد مخالفت کارسازی بکند و وضع خودش را بهتر کند.
پ.ن. تقريبا هر چه میشد در دفاع از تحريم انتخابات گفت اکبر گنجی در اين مقالهی جديد گفتهاست. نوشتهای که میخواستم بنويسم در نهايت از تحريم دفاع میکرد اما آموزنده است که منظر بسياری از طرفداران تحريم چون من، مأيوسانه است و موضع گنجی (که میتوان صدای سرفههای خشکاش را در لابهلای سطور مقالهاش شنيد) همچنان شجاعانه، از موضع حق و خودباورانه است؛ و دريغ که چيزی جز تحسين برای گنجی در توش و توان ندارم.
2 comments:
این وضعيت نامعلومی که ترسيم می کنی يکمی کلی گويی رمانتيک هست...بدم مياد که ليبل بزنم ولی يکمی هست. اگر از اول هم از تحريم انتخابات حمايت می کردی خوب رد صلاحيت معين قابل پيش بينی بود. اما من داشتم به جنبه های ديگر هم فکر می کردم. مثلا اینکه راست ها ممکن هست معين رو تائيد کنند که رای های هاشمی رو بزنه. باز این بستگی به این داشت که هاشمی با راست ها چه جوری کنار بياد. این که معين رد صلاحيت شد هم هنوز قابل اعتراض هست. شش روز برای اپيل (تو فرهنگ لغات پيداش نمی کنم ) وقت هست، بايد ديد که معين چه جوری چونه ميزنه با راست ها. رد صلاحيت معين معنی اش این هست که راست ها (اصولگرا ها) نخواستند ريسک کنند که معين رای بياره. حالا بايد ديد با هاشمی کنار ميان يا نه...ممکن هست که برای هاشمی هم دردسر درست کنند. هاشمی هم که ماشاألّله گاف اقتصادی خيلی داده...هم خودش هم فرزندانش
من خيلی هم عصبانی نيستم...فقط از این این شعر ميرزاده عشقی خيلی خوشم مياد...مرحوم پدر بزرگم هميشه ميخواندش. در مورد سليقه مردانه ام بايد بگم که بنده از مرد سفيد پوست بولوند فرنگی خوشم نمی آيد. بنده از مرد سفيد بوست سياه موی ايرونی شکل خودمان خوشم می آيد. حالا ترسناک غير ترسناکش هم بماند..که من روانی مشوش دارم
Dear Friend
This unknown situation as you pictured and its repeatation during our 1000 years history is the result of our losts. Losts such as our lost against Arabs , Moqols, Afghans, Russia,England, 1915 and 1919 threadies, being under corrupted Safavieh and ghajar rullers, country occupation in second world war and the most recent one , this fake revolution in 57.
we should thank god that as a nation we are still alive and that is a big evidence that shows we are the remainders of the strong civilazation who build Persolpolis. The trees with stronger roots are more difficult to cut.
Anonymous commentator of Sibil talla web log
ارسال یک نظر