جمعه، تیر ۰۳، ۱۳۸۴

دموکراسی ايرانی: کمی هيجان، کمی تنوع

سايت ايرنا گفتگوهای خبری آقای احمدی‌نژاد و آقای هاشمی رفسنجانی را به صورت آنلاين گذاشته است. برای من که مدتی است که از تلويزيون استفاده نمی‌کنم، غنيمتی بود تا صدا و طرز بيان اين دو نفر عصاره‌ی فضايل ملت ايران! را بشنوم.
آقای احمدی‌نژاد هر چقدر از نظر چهره از جذابيت بی‌بهره است، از نظر طرز بيان موفق است. صدای خوب (شايد يادگار دوران مداحی) و لهجه‌ی کاملاً راحت و می‌شود گفت عاميانه‌ی تهرانی، شايد از مزايای او باشند. اگرچه از طرز بيان او، کشدار کردن و شکستن بعضی کلمات ممکن است عده‌ای برداشت کنند که بيان او به جاهل‌ها يا لومپن‌ها شبيه است، يا کسانی که در اين سال‌ها توفيق دمخور بودن با بسيجی‌های تهرانی را داشته‌اند، خط و ربط اين طرز بيان را براحتی تشخيص می‌دهند؛ ولی در عين حال او تسلط و اعتماد به نفس بسيار خوبی دارد (شايد يادگار مجلس‌گردانی‌ها)، خنده‌ای ته صدايش می‌گذارد و قسمت عمده‌ی صحبت‌اش را با حالت خنده می‌گويد و وقتی می‌خواهد جدی شود، صدايش حالت زمزمه‌ا‌ی متعجب و عصبانی را به خودش می‌گيرد. اين بالا و پايين کردن صدا در تمام گفتگو ادامه داشت که حالتی داستان‌گويانه و لالايی‌گونه به سخنان‌اش می‌داد. به حضور خودش در دانشگاه دائماً اشاره می‌کرد، به بهانه‌ی مسأله‌ی زنان، از دقت دانشجويان دخترش تعريف می‌کرد، به بهانه‌ی پژوهش‌ها، از تزهای دکترا و فوق ليسانس می‌گفت که در رابطه با صنعت زير نظر او انجام شده است.
مواضع‌اش بسيار نرم‌تر از حرف‌های دور اولش شده، و در اين مورد کاملاً نظر نويسنده‌ی سيبستان را اثبات می‌کند. وقتی حيدری (مجری) از مواضع فرهنگی‌اش پرسيد، هيچ موضع «سيخکی» نگرفت ولی نهايت حرف‌اش موضع «حمايتی» و «سياست‌گذاری» در فرهنگ بود و اين که هنر همان بيان لطيف‌تر مطالب دينی است. در مجموع، کاملاً برايم قابل درک شد (قبلاً قابل درک نبود) که چرا اين شخص چنين طرفداری را جلب کرده‌است.
در هر دو فيلمی که از احمدی‌نژاد روی سايت ايرنا هست يک نکته‌ جلب توجه می ‌کند:احمدی‌نژاد از دعای عربی مشابهی برای شروع صحبت‌اش استفاده می‌کند (دعايی برای اين که جزء ياران امام غايب قرار بگيرد، و در نهايت برای سلامت رهبر) و سپس به ترتيب کاملاً حساب شده‌ای از تمام اقوام ايرانی تشکر می‌کند که در انتخابات شرکت کردند، و به دليلی احتمالاً تبليغاتی، از لرها دو بار تشکر می‌کند! اين نشان می‌دهد تيم تبليغاتی حمايت‌کننده‌ی آقای احمدی‌نژاد کاملاً برنامه‌ريزی ‌شده عمل می‌کنند. احمدی‌نژاد بخوبی می‌داند رگ خواب مردم «حمايت از مظلوم» است و ستم‌ديدگی خودش را به عنوان يک «فرد معمولی با حداکثر شأن يک استاد دانشگاه» که پا به منطقه‌های ممنوع «آقايان» گذاشته به نمايش می‌گذارد، و به عنوان حرف آخر هم با حالتی مظلوم می‌گويد: «برق را در چند جا قطع کرده‌اند، اما مهم نيست...» حيدری با تعجب می‌پرسد کجا ولی احمدی‌نژاد با همان خنده‌ی از روی ناراحتی می‌گويد مهم نيست. اگر همين کار تبليغاتی رأی احمدی‌نژاد را چندين درصد بالا ببرد عجيب نيست.
اما در مقايسه با احمدی‌نژاد، بيان هاشمی ضعيف است و حتی به اندازه‌ی سابق قدرت ندارد، شايد چون کمتر در موضع سوآل و جواب قرار گرفته، شايد هم چون مصاحبه‌ها ديروقت انجام شده‌اند و اغلب روحانيان که تقيد به سحرخيزی دارند معمولاً در اين ساعت‌ها کاملاً خواب هستند. صدای هاشمی به علت سن بالا و خستگی لرزان است، کلمات را گم می‌کند و گاهی اشتباه می‌کند (مثلاً «به سرعت» را گفت «به صورت» و بعد تصحيح کرد) اما وقتی به شوق می‌آيد و از طرح‌هايش می‌گويد صدايش کاملاً جوان می‌شود و يک‌بند و بدون اشتباه حرف می‌زند. هاشمی هم دائم به حوزه‌ی کارش در مجمع تشخيص اشاره می‌کند و زمينه‌هايی را که برای خصوصی‌سازی، تشکيل نظام تأمين اجتماعی (social security) فراگير و حقوق زنان در با مصوبه‌های مجمع تشخيص فراهم شده می‌شمارد. هنوز حافظه‌ی توانايی دارد و در مجموع بنظر نمی‌رسد که خرفتی پيری به سراغ‌اش آمده باشد. هاشمی روی صندلی بود ولی پاهايش به زمين نمی‌رسيد و ضمن صحبت پاهايش را تکان می‌داد. از ژست لم دادن هميشگی‌اش خبری نبود. احمدی‌نژاد بر عکس، خيلی مسلط روی صندلی نشسته بود.
هاشمی هم از شگرد مظلوم‌نمايی و بغض مشهورش استفاده کرد، به تبليغات ناجوانمردانه و مخصوصاً به ماجرای حمله به جوادی آملی اشاره کرد. نمی‌دانم نظر بينندگان اين برنامه چه باشد اما به نظرم مظلوم‌نمايی احمدی‌نژاد موفق‌تر و قانع‌کننده‌تر بود؛ بخصوص که شگرد هاشمی تکراری و «دمده» شده اما روش احمدی‌نژاد کاملاً جديد بود، در سی ثانيه‌ی آخر گفتگو که هيچ فرصتی برای بررسی بيشتر ماجرا نبود گفت برق را قطع کرده‌اند و به عنوان آخرين نقطه‌ی تأثيرگذار گفتگو از ستم و تبعيضی که عليه او هست به عنوان يک واقعيت خارجی در حال وقوع صحبت کرد.
در مورد محتوای سخنان بايد گفت که احمدی‌نژاد دائماً در حال «بايد» و «نبايد» گفتن بود و با اين بايدها و نبايدها سياست‌های کنونی را نقد می‌کرد، از موضع حق بجانب. ولی حواس‌اش بود که وعده‌ای ندهد. هاشمی پشت سر هم وعده می‌داد، و حتی از بينندگان درخواست می‌کرد که يا اين وعده‌ها را يادداشت کنند يا فيلم را ضبط کنند. ذهنيت هاشمی پر از برنامه بود و ذهنيت احمدی‌نژاد پر از نقد.
در مجموع اگر مردم به احمدی‌نژاد رأی بدهند جای تعجب نيست. احمدی‌نژاد يک خطيب است که بخوبی آسمان و ريسمان به هم می‌بافد، و از لحاظ حرف‌های قشنگ و بی‌پشتوانه زدن خيلی شبيه خاتمی است (اگر چه انديشه‌اش کاملاً برعکس اوست) و همچون خاتمی، از هيچ برنامه‌ای صحبت نمی‌کند. هاشمی يک چهره‌ی خسته‌کننده و آشناست، با برنامه‌های مشخص، چيزی که اصلاً خوشايند ايرانی‌های جويای هيجان نيست. ظاهراً ايرانيان از دموکراسی ايرانی هيجان و تنوع می‌خواهند، و احمدی‌نژاد بهترين نوع‌اش را به آنها ارائه می‌کند! حتی شايد از نوع اکشن و جنگی‌اش.
راستی صبح با يک نوجوان 16 ساله‌ی بسيجی صحبت می‌کردم، گفت به ما گفته‌اند آقا رأی دادن به هاشمی را حرام کرده...

2 comments:

Sibil گفت...

امین آقا٬
من که این فیلم احمدی نژاد را دیدم...کپ کردم. فقط فحش میدادم که این بی شرف چقدر خوب حرف میزنه!!!! کاملا با تحلیلت موافقم...من خودم هی بی شرف-بی شرف می کردم ولی تعجب نمی کنپ اگر کسی تحت تاثیر این مصاحبه به احمدی نژاد رای بده!!!!

ناشناس گفت...

سلام آقا، ضربه ات را خیلی پسندیدم، در رابطه با این مقاله هم باید عرض کنم که این انتخاب خیلی تهوع آور است. اما بیشتر مقالاتی را که من دیده ام، نتیجه را با علت اشتباه گرفته اند. علت همان است که خوابگرد گفت. قربانت: مرید غریب بابا علی

بايگانی