خوشبختانه اکبر گنجی را هنوز نکشتهاند. بدبختانه، چنان بلايی به سرمان آمده که خوشحال میشويم از اين که کسی را نمیکشند و به زندانش میبرند! فهرست اين شادمانیهای حقير بلند است، خوشحال بايد باشيم که لااقل جبههی مشارکت را با حکم حکومتی به انتخابات خودشان راه میدهند، و خوشحال بايد باشيم که فلان کتاب يا اثر هنری بعد از هزار «اصلاحيه» و «حذف» امکان پخش میيابد. حتماً پس از انتخابات هم خوشحال خواهيم بود که «يار هميشگی رهبر» رئيسجمهور شده نه مثلاً رئيس پليس.
دلايل منطقی به کنار، دليل احساسی من برای شرکت نکردن در انتخابات اصلاً همين است: از شادمانیهای حقير خسته شدهام. تا کی بايد از ترس مرگ خودکشی کنيم؟ تا کی بايد از بیبرنامگی، بیشهامتی و ترس از آينده، آيندهمان را بدهيم تا «آقايان» و «برادران» برايمان ترسيم کنند؟
2 comments:
ايمن جان!
خوشخبر باشی.
در حالی که عدهیی دارند جلوی چشم خبرگزاريهاي که برای انتخابات به ايران آمدهاند آزادی را فرياد ميکنند.
عدهیی دارند با خوشرقصی به انتخاباتی از بنياد نامشروع مشروعيت ميبخشد!
سلام امین
نمی دانم چه بگویم اما دوستانم را که رایشان شرکت در انتخابات است از تو صادق تر می بینم چراکه آنها با وجود این مانیفست گنجی را در دانشگاه منتشر کرده اند اما تو و دوستانت هیچ نکردید آنها در حمایت از گنجی یک روز تجمع داشتند اما تو و دوستانت هیچ نکردید آنها به زودی در مورد زندانیان سیاسی تحصن می کنند اما شما جرات همچین کاری را هم ندارید آنها به معین رای می دهند اما شما در خانه آرام می خوابید .
خیلی دوست دارم به مطلبم در وبلاگ سری بزن
دوستت رضا
ارسال یک نظر