شعارهای بزرگ حکومت اسلامی در يگانه کردن جهان اسلام و وحدت اسلامی، و بعدها در فتح کربلا و قدس همه در انتهای جنگ پوچ شدند و يأسی بیمانند جايگزين آن شد. کار به جايی رسيد که راه حکومت اسلامی تبديل شد به الگو گرفتن از کره جنوبی، که بر پايهی اعتقادات تشکيلدهندهی انقلاب اسلامی هدفی کاملا ناسازگار مینمود.
اين دورهی صدساله پس از مشروطه، شکست ملت ايران نبوده بلکه شکست ملتسازی مدرن در ايران بودهاست. اگر بر همين نکته توافق کنيم بسياری از گرهها باز میشود: مشکل هويت ايرانی نه به «ناکامی تاريخی مسلمين» مربوط است نه به جدال «سنت و مدرنيته»، نه «غربزدگی» درد ماست که «بازگشت به خويشتن» دوای آن باشد، نه «دينخويی و اسلامگرايی» که دوايش جهتگيری ضددين باشد.
مسألههای ساده در شکلهای فلسفی حل نمیشوند، تنها پيچيده میشوند و به انگارههای ازلی و ابدی وصل میشوند. مسألهی سادهی ما اين است: در جهان مدرن، با تعريفی که حقوق بينالملل از کلمهی «ملت» دارد، حکومتهای داخل مرز کشور ايران در صد سال اخير در ارائهی يک آرمان و يا قانون مناسب و موفق برای ساختن «ملت» ناموفق بودهاند.
اکنون که زمانهی آرمانهای ميهنپرستانه و يا دينگرايانه به سر آمده است، برای ساختن ملت شايد تنها راهحل، مهندسیِ تلقی جديدی از ملت باشد. به اين منظور از لغت «مهندسی» استفاده میکنم که اين کار دقيقاً ساختن هويت است، نه بازگشت به هويتی خاص. هويت پاره پارهی ايرانيان اکنون میتواند با منافع اقتصادی مشترک، بعضی حسهای مشترک فرهنگی و مذهبی و استفاده از زبان فارسی به عنوان زبان پيوند دهندهی اقوام حاضر در ايران تبديل به يک «هويت ملی رقيق» شود که هر چه باشد، از هيچ بهتر است. در قالب اين هويت جديد بايد چندگانگی و تنوع فرهنگ و زبان و مذهب محترم باشد و تبعيض در تمام شکلهای مذهبی، فرهنگی و زبانی از بين برود.
با اين اوصاف، آيندهی ايران هرچه باشد، چيزی هيجانانگيز و بسيار آرمانی نيست. اما هنر سياستمداران نخبه آن است که راههای ناگزير و ملالتآور را به اهدافی بس جذاب و خواستنی تبديل کنند؛ و اکنون ما به چنين افرادی نياز داريم. ما چارهای جز بازآموزی نداريم، لافهای گزافی چون «هنر نزد ايرانيان است و بس» «کشور امام زمان» بودن يا «مبدأ تمدن جهانی» بودن را رها کنيم، متواضع شويم، و تلاش کنيم دوباره و عميقتر بياموزيم. آموزش درست و جهانی و ترجيحاً به زبانهای زندهی جهان، تنها راهحل برای بقای ايران است.
در نوشتن اين مقاله ايدهها و اصطلاحات زيادی را وامدار مقالهی اخير آقای داريوش آشوری هستم.
0 comments:
ارسال یک نظر