شنبه، بهمن ۰۷، ۱۳۸۵

سيب‌زمينی نبودن: مسأله اين است

پرستو گفته سيب‌زمينی نشويم. چطور می‌شود سيب‌زمينی نبود؟

چه کار می‌شود کرد؟ به زندان‌بان خطاب کنيم؟ به کسانی که گرفتارشان شده‌اند؟ خاطره بنويسيم؟ سيب‌زمينی نبودن، لابد خشم می‌طلبد، مثلاً اين‌طور:

آهای آدم‌هايی که ردپای گل‌آلود و کثيفِ «نقش پدرانه»تان را با «اقتدار» همه‌جا می‌گذاريد، کليد زندان‌ها را داريد، هر روز رکورد جديدی به ديتابيس فيلترينگ اضافه می‌کنيد، دمِ درها حراست می‌گذاريد، دمِ چاپ‌خانه‌ها و سينماها و استوديوها ارشاد می‌کنيد، دم فرودگاه آدم‌ها را دستگير می‌کنيد، در «اماکن» مکان‌های ناجور را می‌پاييد، مانتوها را دراز می‌کنيد و نوشته‌ها را کوتاه، توقيف می‌کنيد، بازداشت می‌کنيد، در انتخابات خير و صواب ملت را به جای آن‌ها تشخيص می‌دهيد، بر‌ «ايتام آل محمد» و «حيواناتی که در زمين فساد می‌کنند» پدری و ولايت می‌کنيد!

آهای آدم‌هايی که از ترس آمريکا زرد کرده‌ايد و در داخل هميشه «در شرايط حساس کنونی» مانده‌ايد و هر مخالف را به اسم عامل بيگانه و مخل امنيت خفه کرده‌ايد:

هر چقدر زور بزنيد، شما رفتنی هستيد. آخرش اين است که خواهيد مُرد، و نظام محبوب پدرسالاری‌تان را از درون خواهيم پوساند!

و در تاريخ جز نفرت از شما چيزی نخواهد ماند، چون تاريخ را ما می‌نويسيم، کسانی که هميشه کوشيديد خفه‌شان کنيد.

آهای رئيس! آهای زندان‌بان! با تو هستم! چون تو بيش‌ از آن به کليد زندان مشغول بودی که فرصت نوشتن داشته باشی! چنان هيولايی از تو می‌سازيم که تا سال‌ها جلوی چشم هر کس باشد که هوس پدری کردن بر ملت و سياست کردن فرزندان ناخلف را داشته باشد.

سيب‌زمينی نبودن فايده‌ای هم دارد؟


کامنت برای کسانی که از فيد يا پشت فيلتر می‌خوانند.

4 comments:

ناشناس گفت...

ما یه بار تو این بلاگ خوندیم شما پروژه فکری داری

بعد چند بار این بلاگ رو دنبال کردیم تا اینکه رسید به امروز ببینیم چیه این پروژه.

واقعیتش رو بخواهی هر چند می دونم نمی خواهی
به نظر من شما اسهال فکرم نداری

زیادی احساس پیشرو بودن ورت داشته
ما که یه دفعه یه چیز اوریجیتال که قد گنده گوزی هاتون باشه هم نخوندیم
حاجی
از من می شنوی یه کم جا این کس و شعرا جق بزن
از تک و تا می افتی اینجوری کم تر مزخرف می گی

ناشناس گفت...

عزيز جان،

محض اطلاع خودت فقط، نه برای انتشار.
اين را درست کن لطفاً: «صواب» درست نيست اين‌جا. بايد بنويسی «ثواب».

ناشناس گفت...

امين عزيز
سيب زمينی طفلک در طول تاريخ مظلوم واقع شده. حوصله کنم يک روزی برایت می‌نویسم چرا.
....

می‌بینم کسب‌وکار پر رونق شده!! راسته ما که سوت‌وکور است گوش شيطان کر
;-)))

Amin گفت...

ناشناس عزيز،
نتايج جست‌وجوی کلمه‌ی «پروژه» در وبلاگ عنکبوت را ببينيد. خودتان هم می‌توانيد در گوشه‌ی بالا سمت چپ صفحه لغت پروژه را بزنيد و جست‌وجو کنيد. نتيجه اين است که من هيچ‌گاه اين‌جا ننوشته‌ام که يک پروژه‌ی فکری را در اين وبلاگ دنبال می‌کنم. کاش بقيه‌ی چيزهايی را که به نظرتان «گنده‌گوزی» يا «احساس پيشرو بودن» آمده هم می‌نوشتيد، شايد آن‌ها هم نتيجه‌ی تصورات شما يا حرف‌های ديگران بوده باشند، وگرنه به خاطر نمی‌آورم ادعايی کرده باشم که اين نوشته آن را نقض کند.
حالا که رسيديم به اين نوشته که باعث نااميدی شما شده، حدس می‌زنم که شايد شما هم جزو همان کسانی هستيد که اين نوشته با خشم آنان را خطاب قرار داده. شايد به طور ناخودآگاه. اگر نااميدی شما صورت ديگری دارد خوشحال می‌شوم بدانم.
در مورد توصيه‌های ديگرتان هم، ممنون‌ام. من آن‌جور که شما فکر کرده‌ايد «تک و تا» ندارم که با نسخه‌ی شما از تک و تا بيفتم. بر خلاف بعضی دوستان، همه‌ی تک و تاها و احساسات داغ هم لزوماً از پايين‌تنه‌ام نمی‌جوشد.

داريوش عزيز،
کامنت‌گير من کسی را منتظر نمی‌گذارد و انتشار خصوصی ندارد! در ضمن استثنائاً اين‌جا همان «صواب» درست است، همان‌طور که خود واليان جامعه از «نظارت استصوابی» و نه «استثوابی» صحبت می‌کنند.

آشپزباشی عزيز،
شما که آشپز هستيد و از سيب‌زمينی و مظلوميت تاريخی‌اش هم اطلاع داريد، حتماً درباره‌ی مرغ همسايه و غاز بودنِ آن هم اطلاعات مبسوطی داريد! در مورد راسته هم، راست‌اش من تا حالا فکر می‌کردم ما هم به علت ارادتِ قديم و وبلاگ‌نويسی در راسته‌ی شما هستيم يا لااقل در راستای شما. آمارگير ما که چندان تعريفی ندارد شايد منظورتان خود وبلاگ است و سعی بر نسبتاً مداوم به روز کردن که يک جور رياضت نفس است قربان، نه رونق! به خصوص اگر خوانندگان ناشناس هم عنايت کنند.

بايگانی