تا آنجا که من خواندهام، لغتِ «نوستالژی» و مشتقاتاش را بسيار بيشتر در نوشتههای فارسی ديدهام تا واژهی nostalgia را در نوشتههای انگليسی. جای تعجب هم ندارد چرا که حسی که قرار است در اين کلمه بيان شود به نوعی از اصولِ فرهنگ عرفانی ماست که خود حجمِ بزرگی از کلِ فرهنگِ مکتوب ما را به خود اختصاص دادهاست:
وقتی واژهای فرنگی در بعضی نوشتههای فارسی چنان خودی میشود که بارِِ اصلی احساس را به دوش میکشد، شايد بهتر باشد معادلی برايش داشته باشيم؛ به خصوص که چنين واژهای هنوز برای خيلیها ناآشناست. خاطرم هست زمانی دوستی دورهی «ماهنامهی سينمايی فيلم» مرا ورق میزد و آخر سر کلافه پرسيد: «اين نوستالوژی چيست؟ چيزی است مثل آکسسوار که لوازم صحنه است؟» و البته از آنجا که نوستالژی حس رايج منتقدان سينمايی وطنی است اين واژه بسيار در آن مجله وجود داشت!
حتی آنها هم که بالاخره به جبر زمانه با حس و مفهومِ پشتِ اين لغت آشنا هستند اغلب آن را اشتباه تلفظ میکنند -اشتباهی که دربارهی کلمات و اسامی لاتين که به حروف عربی/فارسی نوشته میشوند رايج است چون سه حرفِ صدادارِ الفبای لاتين در تبديل به حروف فارسی حذف میشوند- و چيزی که من بيشتر شنيدهام nostalogy بوده، بر وزن بيولوژی و تکنولوژی، گويا در اين حس نوعی «لوگوس» يا شناختن دَرج باشد (مثلاً اين متنِ محققانه را دربارهی ريشهی اين لغت ببينيد، اگر در آدرس اينترنتی (URL)اش دقت کنيد میبينيد nostalogy نوشتهاند! يا نتايج اين جستجو را ببينيد.)
معادلی که من پيشنهاد کردم يادگٰدازی برای nostalgia، يادگٰداز برای nostalgic است؛ البته در نوشتهی قبل از لغت «يادگدازانه» استفاده کردهام که نوعی استمرار هم در خود دارد و بنا به موقعيت میتوان از يکی از اين دو معادل استفاده کرد. شايد اين لغات معادل خوشآهنگ نباشند و به قول نويسندهی گرامی سيبستان «تنافر حروف» داشته باشد (که مقولهای است فنی و من به توضيح بيشتر برای درک آن نيازمندم!) و يا به قول ميرزا نسبت به اصل فرنگی کمی پيازداغاش زياد شده باشد، اما هنوز معادل بهتری سراغ ندارم؛ گو اين که بسياری نويسندگان و اهلِ فن از جمله نويسندهی همان مقالهی محققانه از ترجمهناپذيری اين لغت سخن میگويند و بدون توجه به اشکالات تلفظ رايج همچنان به استفاده از اصل ترجمه نشده فتوا میدهند.
6 comments:
آی امین آقا،
من مردم اینقدر سعی کردم که شما را راضی کنم که یک چیزکی از خودت هم بنویسی. در ارتباط با تلفظ نوستالژی من که همچنان ناستالژی می نویسم کسی هم تا کنون اعتراضی نکرده است. در فارسی را نمی دانم، ولی در انگلیسی لغات خارجی که نوشتارشان در زبان مبدا لاتین نیست را می توان هر جور که عشقتان می کشد نوشت. البته وقتی مساله تخصصی می شود مثل لغات عربی در اسلام شناسی انگلیسی، قوانین ترنسلیترایشن حاکم می شوند که بعضی مخالف همین قوانین هم هستند و این کار را زیر گفتمان شرق شناسی آقا ادوارد سعید نقد می کنند. که البته زیر این گفتمان همه چیز را می شود نقد کرد....
و اما سووال من این که امین آقا که از ناستالژی می نویسد، چرا می نویسد و چه ربطی به خودش دارد؟
راسنی با دلتنگی چطوری؟
سيبيل جان، اين نوشته به نوشتهی قبل ربط دارد و عمدتاً به نظری که مهدی جامی عزيز پای آن نوشته گذاشت، نه به حس و حال شخص خودم. از حال ما اگر بپرسيد دلتنگ نيستم و فعلاً کلمهی ناستالژی (با رسمالخط شما!) کاری به شخص من ندارد، اگر وبلاگ مرا هم بگرديد به سابقهای از استفاده از اين لغت برخورد نمیکنيد. ممنون از راهنمايی شما دربارهی رفتار با لغات خارجی در زبان انگليسی.
با سلام
امین گرامی من که هر چه زور زدم نتوانستم این وبلاگ شما را بزرگتر از کف دستم بکنم ورهنمودتان هم متاسفانه راهی ننمود
با این وجود داستان بلند سیب را خواندم و لذت بردم!.
ببین چقدر قاطی کردم داستان سیب را که در سایت میرزا خواندی مرد حسابی حواست کجاست؟!نه پیری مفت نمیرزه.. وبلاگت را بزرگتر بکن که جوان های قدیم هم بتونن بخوننش امین جان. همین!
یادگداز...مممم خیلی سخته!!همون نوستالوژی خودمون آّشنا تر نیست با گوش :) ؟ممنون از لینک. استفاده کردم.
کلمهی اول در کامنت قبلی یادگدازی بود -ی- جاافتاد!
ارسال یک نظر