خبر مرگ ناديا انجمن شاعر افغانی بسيار متأثرکننده بود و از آنجا که کاملاً واقعی بود اما حالتی نمادين میيافت بسياری از وبلاگها و وبسايتها اين خبر را منتشر کردند و چون پس از مرگ شاعر لازم است شعری هم از او هم منتشر شود، در همان خبر مرگی که اولين بار بیبیسی داد شعری منتشر شد و پس از آن در همه جا تکرار شد:
«صدای گامهای سبز باران است
اينجا میرسند از راه، اينک
تشنهجانی چند دامن از کوير آورده، گردآلود
نفسهاشان سرابآغشته، سوزان
کامها خشک و غباراندود
اينجا میرسند از راه، اينک
دخترانی دردپرور، پيکرآزرده
نشاط از چهرههاشان رختبسته
قلبها پير و ترکخورده
نه در قاموس لبهاشان تبسم نقش میبندد
نه حتی قطره اشکی میزند از خشکرود چشمشان بيرون
خداوندا!
ندانم میرسد فرياد بیآوايشان تا ابر
تا گردون؟
صدای گامهای سبز باران است!»
وقتی که شعر را در بیبیسی خواندم متوجه شدم در سطر يکی مانده به آخر به جای «تا گردون» نوشتهاند «تا گرودن». ظاهراً يک اشتباه تايپی بود که اگرچه از بیبیسی آن هم در چنين گزارشی انتظار نمیرفت، اما خب بالاخره پيش میآيد. به نظرم رسيد که هر کسی با توجه به اين که «گرودن» هيچ معنايی ندارد و در وزن شعر هم درست نمینشيند (شعری که از نوع وزندار نيمايی است) متوجه خواهد شد که کلمهی درست چيست.
اما اين چند روز هر جا رفتم ديدم که بزرگداشت اين شاعر هست و اين شعر هست و همين اشتباه تايپی هم هست! ملت چسب و قيچی به دست همه از اين صنعت شريف برای پر کردن سايتشان استفاده کرده بودند بدون آن که حتی يک بار شعر شاعرمرده را دقيق بخوانند يا يک ويرايش جزئی در آن انجام دهند! البته شايد دلايل ديگری هم در کار بوده، مثلاً اين که مردم آن قدر شعر سفيد خواندهاند که ديگر وزن شعر را تشخيص نمیدهند، يا اين که گمان کردهاند «گرودن» در فارسی دری افغانی معنايی میدهد و ترسيدهاند دست به شعر ببرند.
خندهدار آنجا بود که وقتی من هم شک کردم و تصميم گرفتم اين لغت عجيب «گرودن» را در گوگل سرچ کنم، گوگل عزيز دست همهی چسبوقيچیکاران گرامی را رو کرد. البته نمیخواهم جسارت کنم به بعضی کسانی که احترام زيادی برای نوشتههايشان قائلام و در اين فهرست هستند از جمله آقای خسرو ناقد (که شعر را در سايتشان نيافتم و گويا يک بار آن را به عنوان شعر صفحهی اول خود استفاده کردهاند) و خانم مهستی شاهرخی، ولی همچنان از ملت «شعردوست» متعجبام که حتی زحمت درست خواندن شعر را هم به خود نمیدهند.
تا آنجا که من جستجو کردم تنها يک وبلاگنويس متوجه اشتباه شده و در شعر آن را تصحيح کردهاست. ديگری متوجه اشتباه شده اما ترسيده در شعر آن را درست کند پس در انتهای شعر خودش به جای شاعر سخن گفتهاست! البته افغانیهای آلمان هم لابد چون میدانستهاند گرودن در لهجهی افغانی هم وجود ندارد شعر را اصلاح کردهاند.
چون گوگل دائم فهرست نتايج را تغيير میدهد گفتم به بعضی نتايج لينک بدهم:
1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16
اين نتايج در ضمن نشان میدهد که وظيفهی سايتهايی چون بیبیسی فارسی در ويرايش مطالب خود چقدر سنگين است و چنين اشتباهی چقدر میتواند گسترش پيدا کند.
در ضمن شعر خانم انجمن شعر زيبايی بود و از آن لذت بردم. به خصوص اين که شاعر شک میکند که فرياد بیآوای تشنهجانان و دختران دردپرور حتی به ابر برسد، اما صدای گامهای سبز باران با صدای گامهای اين تشنهجانان همگام میشود. در شعر اميد هست که گويا در اين روزگار برای ايرانيان کيميا شده و چه خوب که هنوز در شعرهای همزبانان افغانی ما اميد هست.
6 comments:
و خداوند کپی پیست را از ما بندگان تنبلش نگرفت تا به ریشمان بخندد.
در ضمن میرزا نصرالدین خودتی
امدم بخونم که دیدم حرف شده.
شانس من بود دیگه
تا بعد
با مهر
noooooooooo!
why?
why?
why?
آمدم بگویم شازده بی خیال عذر و این حرفها، این که چیزی نبود جز شوخی. چه نیازی به این حرفها بود. ولی مساله مهمتری اینجا رخ داده، چرا حذف شد؟ گرودن درست بود؟
راستی اون هم میرزا نصرالدین نبوده و ملا نصرالدین بوده
به تحقیق دو نقطه دی
چرا شما غلط تایپی بی بی سی را می خواهید بیندارید گردن دیگران؟ کدام آدم باشعوری این طور فمر می کند که شما؟
سیروس خان فرق فکر یا فمر فقط یک اشتباه تایپی است. حضرت آقای اسم مستعار عنکبوتی غر غرو به مفهوم توجه کن و شعر آن زن را مثل یک انسان بخوان و نه مثل یک جانور عقده ای
ارسال یک نظر