نوشتههای مرتضی مرديها را بسيار دوست دارم چون مستدل و پرمايه مینويسد و اغلب در هر مقاله در پی ساختارشکنی و نقد بنيادين است. مهمترين تلاشی که من در نوشتههای او يافتهام شکستن بت ناسيوناليزم است؛ چه آن وقت که در روزنامهی جامعه گفتمان استقلالطلبی ايرانی را بیاعتبار دانست و چه آن زمان که در مقالهای در عصرآزادگان در سال 78 گفت 16 آذر را فراموش کنيم و تا زمانی که دشمن خانگی هست با شعارهای مرگ بر کشورهای ديگر خود را فريب ندهيم. مقالاتی که نه تنها برای روحانيون حاکم قابل هضم نبود بلکه سازمانی مثل مجاهدين انقلاب اسلامی هم در برابر آن موضع گرفت.
مايهی ديگری که در مقالات اخير او بيشتر ديده میشود، نوعی هدونيزم (hedonism) و اصالت دادن به لذتجويی به عنوان محرکهی اصلی رفتارهای آدمی است. در مقالهی اخير او دربارهی مهاجرت، هر دوی اين گرايشها دست به دست هم دادهاند تا از گونهای گرايش جهانوطنی دفاع کنند که کمتر مجال نفس کشيدن در فضای ناسيوناليستی (و حتی میتوان گفت نژادپرستانه) زبان فارسی را داشته است.
نکتهی جالب اين است که در اغلب کشورها نيروهای راستگرا نيروهايی هستند که از گرايش جهانوطنی و کُرهگير شدن (ترجمهی آقای آشوری از globalisation) بيزارند، اما مرديها که گرايشهای يک راست مدرن سکولار را دارد در ايران از جهانوطنی دفاع میکند! از اين رفتارهای استثنائی در ايران باز هم میشود مثال زد: دفتر تحکيم وحدت که بر خلاف همهی سازمانهای دانشجويی جهان از حملهی امريکا به عراق استقبال میکند، يا مثلاً گرايشهای ضديهود (و ضد عرب) در بين روشنفکران ايرانی بيشتر بوده تا مثلاً در بين بازاريان مسلمانی که سالها با يهوديان شراکت و همکاری داشتهاند.
اما نکتهی اصلی که در طرز نگاه مرديها جای نقد دارد آن است که اصالت دادن به لذت -تا جايی که عباراتی مثل «توليد سرانهی لذت» را به کار ببريم- باعث میشود از يک جنبهی بسيار مهم روابط انسانی، يعنی قدرت، غافل شويم. ممکن است گفته شود قدرت هم در نهايت برای لذت به کار میآيد، اما هميشه چنين نيست: در بسياری از مواقع حرکتهای يک انسان تنها با قدرتطلبی قابل توجيه است و حاصل به دست آمده چندان بر لذت او نمیافزايد.
اتفاقاً همانطور که مهدی خلجی در معرفی کتاب «در جستجوی لذت» نوشته، لذتجويی و «خوشباشی» و «دم را غنيمت شمردن» ايرانيان که به روحيهی «خيامی» آنان هم معروف شده چندان باعث نمیشود که آنان در جستجوی قدرت بيشتر و فتح و فتوحات سرزمينهای ديگر بيفتند، بلکه با اشربهی مختلف (از جمله شراب معنوی عرفان!) و يا دخانيات لذتبخش به برآوردن کام خود میپرداختهاند.
بر خلاف روحيهی رايج ايرانی، روحيهی اروپای مدرن نوعی روحيهی فاوستی (Faustian) است. فروختن روح و گرفتن قدرت چيزی است که کمتر نشان از لذتجويی دارد، چرا که در اين معامله هدف اصلی خود قدرت است حتی اگر داشتن آن بر آسايش فرد نيفزايد. اين اصالت دادن به قدرت بیدليل هم نيست: قدرت به شکلهای سهگانهی خود، يعنی زور عريان، ثروت و اطلاعات (که شامل «شهرت» هم میشود) چيزی است که در شرايط معمول همافزايی دارد به گونهای که قدرتمند اغلب قدرتمند میماند و باز قدرتمندتر میشود؛ اما لذت عموماً چيزی است لحظهای و گذرا: «درياب پياله را که شب میگذرد.»
پینوشت: با اصلاح لينکها و افزودن بعضی نکات دوباره در ساعت 6:40 بامداد 21 اکتبر بهروز شد.
پینوشت بیربط به متن: در مورد نظرهای وبلاگ با آشپزباشی کاملاً همنظرم که «وبلاگ بدون کامنت برای من معنی ندارد». حالا واقعاً کسی دربارهی عکسهای زير (و مطلب زيرتر) نظری نداشت؟!
5 comments:
از کامنتی که برای ساغر گذاشتی اومدم این جا چه عکس های خوبی هم گذاشتی این جا. من البته هنوز گرینویچ رو ندیدم و این بار که برگردم لندن حتمن میرم می بینم با این عکس های وسوسه کنندهی تو. شاد باشی.
سلام، 1. اگر معادلهای انگلیسی "هدونیزم" و "فاوستی" را در کنارشان بیاری، شاید بهتر باشد
2. بنظرم ادم اسمیث لغت بسیار بهتری را انتخاب کرده: منفعت شخصی
3. تو را بخدا سراغ لغت سازیهای آقای آشوری نرو، که خیلی جالب نیستند
4. عکسهایت خیلی زیبا بودند، یکی از آنها را بعنوان عکس زمینه مانیتور انتخاب کردم
مرید
5. در مورد جهان وطنی بیشتر توضیح بده، مشخصات عمده اش چیست؟ چگونه ممکن میشود؟ و ...
کامنت بي ربط:
از عکس ها ان آخري را خوشمان آمد. لطفاً کادو پيچ بفرماييد:)
.....
کامنت مربوط:
مقاله مرديها را نديده بودم. مطلب خلجي را هنوز فرصت نکردم. ممنون که لينک هر دو را گذاشتيد و کار راحت تر شد.
خوب شد کشفتان کردم! فقط کاش مثل ژاندارمري سابق يک حقالکشفي هم ميرسيد!
بنظرم من قبلاً يکبار وبلاگتان را ديده بودم...يا شايد هم اشتباه ميکنم. بهرحال سر فرصت بايد بيايم مطالبتان را بخوانم.
ممنون که يادي هم از بنده کرديد
هوم، خوب من در مورد عکسهای پایین نظر داشتم ولی یادم رفت ثبتش کنم و الان هم از آنجا که حرف مرد یکی است اینجا می گویم که تست هوش جالبی می شود عکسهایی که از لندن داری بگذاری کنار هم و از کسی بپرسی چه وجه اشتراکی دارند، کسی ابرها را خواهد دید که به نکته سنجی خودت باشد، از لینک مقاله مردیها هم ممنون
ارسال یک نظر