- کلينتون چند بار تلاش میکند که ميانجیگری صلح بين سوريه و اسرائيل يا فلسطين و اسرائيل انجام دهد، اما هر بار به دليل آن که طرف اسرائيلی عملاً هيچ چيز دندانگيری در قبال صلح پيشنهاد نمیکند، موفق نمیشود. همه به صراحت از درماندگی کلينتون در اين کار صحبت میکنند. آخرين پيشنهاد اسرائيلیها اين است که به غير از عقبنشينی از نقاط اشغالی، شهر بيتالمقدس (اورشليم) بين طرفين تقسيم شود، اما قسمت مقدس شهر شامل حرم شريف همچنان در اختيار اسرائيل بماند. صائب عريقات نقل میکند که عرفات دربارهی اين پيشنهاد گفته «آنها همه چيز به من پيشنهاد کردهاند به جز آن چه که واقعاً من میخواستم؛ اگر اين پيشنهاد را قبول کنم مردم مرا میکشند!» و باراک هم از مخالفان داخلی خود در هراس است، هراسی که بيهوده نيست: با اين که پيشنهاد او پذيرفته نمیشود، بلافاصله پس از بازگشت از کمپ ديويد به اسرائيل، شارون در کنست ادعا میکند که باراک در پيشنهادش به عرفات حرم شريف را هم میخواسته به فلسطينیها بدهد، و برای اين که مخالفت خود را با چنين پيشنهادی نشان بدهد بازديدی از مسجدالاقصی ترتيب میدهد که جرقهی انتفاضهی الاقصی را میزند، و در ضمن به او کمک میکند نخستوزير شود!
- پس از روی کار آمدن جورج بوش، ژنرال «زينی» به عنوان نمايندهی رسمی امريکا ميانجیگری را ادامه میدهد. او نقل میکند که پس از محاصرهی مقر عرفات در رامالله، به ديدن او رفته و با وضعيت نابهنجاری روبرو شده، برق و آب قطع شده و عرفات را در ساختمان نيمهويران محاصره کردهاند و در تمام طبقات تکتيراندازهای اسرائيلی برای شليک آمادهاند. با اين حال زينی نقل میکند که با شگفتی عرفات را بسيار سرحالتر و شادابتر از گذشته میبيند «ظاهراً او در اين وضعيت به عنوان يک انقلابی واقعی راحتتر بود» و جالب است که زينی تحسين خودش را نسبت به عرفات پنهان نمیکند.
- هر بار اتفاقی میافتد که از ديد طرف امريکايی تخلف فلسطينیها از صلح است، عرفات انگشت اتهام را به سوی خود اسرائيلیها برمیگرداند. يک کشتی به نام «کارين ای» پر از سلاح کشف میشود، عرفات میگويد اين ظاهرسازی شارون است. بعضی انفجارهای انتحاری هم از نظر او میتوانند کار سرويسهای امنيتی اسرائيل باشند. در آستانهی نشست اتحاديهی عرب اسرائيل از شرکت عرفات در اين نشست جلوگيری میکند و از طرف ديگر زينی دائماً اصرار میکند که توافق دوجانبه برای قطع حملات انتحاری و عقبنشينی از مناطق اشغالی به طور همزمان پذيرفته شود. صائب عريقات قول میدهد که در همان روز اين پذيرش اين توافق اعلام شود، روزی که عرفات از طريق ماهواره برای اتحاديه عرب پيامی میفرستند و در آن میگويد «ما به ملت يهود در آغاز روزهداری خود که به شکرانهی آزادیشان است، میگوييم که روزی هم ملت فلسطين جشن آزادی خود را روزه خواهد گرفت» که در همان روز، يک نفر انتحاری در يک هتل خودش را منفجر میکند و کل توافق نابود میشود. تدوين موازی مصاحبهها با عوامل جنگندهی حماس که حمله را طراحی کردهاند و همزمان با سياستمدارانی که بیخبر از اين حمله کوشش میکنند خشونت دوجانبه را متوقف کنند، نوعی تعليق (suspension) ايجاد میکند که کمتر از فيلمهای سينمايی نيست! حمله انجام میشود و عدهی زيادی کشته میشوند، آن هم در روز اول ايام روزهداری، و ارتش اسرائيل تصميم میگيرد شهر جنين را به عنوان منشأ اين حمل اشغال کند و تمام مردان 15 تا 40 ساله را بازداشت کند! همچنين مقر عرفات در رامالله با تانک محاصره میشود و با بولدوزر نيمهويران میشود.
- کولين پاول به عرفات میگويد «من نمیدانم جمهوریخواهام يا دموکرات، ولی در واشينگتون آخرين نفری هستم که حاضرم با شما مذاکره کنم!» بوش همدلی بيشتر خود را با شارون ابداً پنهان نمیکند «شارون مرد صلح است!» سعود الفيصل وزيرخارجهی عربستان میگويد «حتی خود شارون هم اين حرف را باور ندارد» بوش میگويد «من کسی نيستم که بخواهم به آقای نخستوزير بگويم چه بکند!» کاری که در تمام دورهی کلينتون رئيسجمهور امريکا اعتبارش را روی آن گذاشته بود. اما بعد از يک مذاکرهی جدی از طرف عربهای سعودی (که میگويند اسرائيل بايد به محاصرهی مقر عرفات پايان بدهد) بوش در دوراهی قرار میگيرد: عربستان برای حمله به عراق (که آن موقع در دست انجام است) و همچنين برای پشتيبانی نفتی لازم است، و از قرار برخورد عربها خيلی جدی بودهاست. ناچار دولت بوش از اسرائيل میخواهد به محاصرهی مقر عرفات پايان دهد، اما اسرائيلیها در ازای اين کار میخواهند امريکا حمايت خود را از تحقيقات سازمان ملل دربارهی «نسلکشی در جنين» متوقف کند، که مورد پذيرش قرار میگيرد. اگر چه صحنههايی که فيلم از کشتار مردم غيرنظامی و خانههای ويران شده در جنين نشان میدهد به اندازهی کافی گويا هست.
در مجموع ديدن اين مستند دو جور تأسف برای من به همراه داشت: اول تأسف واضحی که هر انسان از کشت و کشتار و خشونت کور و بیدليل احساس میکند؛ خشونتی که میتوانست با تدبير و کنار گذاشتن تعصبهای طرفين يا با فشارهای جدیتر امريکا بر اسرائيل بسيار کمتر باشد. مثلاً من واقعاً نمیدانم چرا با ورود يک يهودی به مسجدالاقصی بايد قيام و انتفاضه راه بيفتد؟ اغلب معابد در اديان غير از اسلام به روی افرادی از اديان ديگر باز هستند، اين چه تعصبی است که مسلمانان نسبت به مساجد خود دارند؟ البته اين نکته ناديده نيست که شارون از روی عمد اين کار را انجام میدهد و بدش هم نمیآيد که باعث تحريک عواطف مسلمانان شود، اما سوآل اينجاست که چرا بايد مسلمانان اينقدر زودجوش و عصبی باشند و تنها بر مبنای احساسات تصميم بگيرند؟ از آن طرف هم يهودیهای متعصب هستند که هر نخستوزيری بعد از رابين را از عواقب تصميمهای خود میترسانند. امريکايیها هم (به خصوص فردی مثل بوش) فاقد اراده و بیطرفی لازم برای ميانجیگری هستند، اما چه میشود کرد که تنها قدرتی که میتواند به اسرائيل دستور بدهد امريکا است؛ و اگر امريکايیها عواقب اين منازعه در خاورميانه را نفهميده بودند احتمالاً يازده سپتامبر زنگ خطر را برای آنها به صدا درآورده است.
دومين حس تأسف، از اين بود که با آن که خبرگزاریهای رسمی و تلويزيون جمهوری اسلامی تقريباً هر روز خبری از فلسطين مخابره میکنند، اما به هر دليل کيفيت اين همه کار خبری تبليغاتی به اندازهی يک مستند واقعنمای ساخت بیبیسی نيست! نمیدانم دليل چيست، شايد با مخابرهی خبر بيش از اندازه باعث شدهاند که آستانهی تحمل مردم ايران در اين باره بسيار بالا برود و کم کم قضيه برایشان بیتفاوت شده باشد، يا شايد سبک تکراری خبر (فلان تعداد صهيونيست در حملهی شهادتطلبانهی يک فلسطينی به هلاکت رسيدند و در حملهی ددمنشانهی رژيم صهيونيستی فلان تعداد فلسطينی به شهادت رسيدند) باعث شده منازعهی اعراب و اسرائيل برای بيشتر ما ايرانیها جنبهی انسانی خود را از دست بدهد و فقط به يک مسألهی آمار کشتهها و زخمیهای روزانه تبديل شود، يا تصاوير دلخراش و بسيار خونين از کشتهها و مجروحان فلسطينی که بیمهابا و بدون توجه به بينندههای کم سن و سال از اخبار پخش میشوند اغلب به جای تأثيرگذاری تعويض کانال را به دنبال دارد (تصويری از به هلاکترسيدهها البته پخش نمیشود چون گويا آنان انسان و شايستهی همدردی نيستند) و البته برای گروهی اين ماجرا مسألهی نان و آبدار «تبليغات اسلامی» را به دنبال دارد و گروهی هم با جديت به مسألهی فلسطين به عنوان يک مسألهی «اسلامی» و نه «انسانی» مینگرند که تا آخرين قطرهی خون فلسطينیها بايد برای بازپسگيری قدس و نابودی اسرائيل در آن سرمايهگذاری شود! و اگر شخصی، حتی رهبر فلسطين، به نتيجهای ديگر رضايت بدهد هم خائن و هم احمق خواهد بود!
1 comments:
اين پستت من رو ياد مطلبي كه از كتاب خاطرات بيل كلينتون توي ويژه نامه آخر سال شرق چاپ شدانداخت.توي آن مطلب خاطراتي كه كلينتون از تلاشش براي ايجاد رابطه صلح در كمپ ديويد سخن گفته بود.واقعا جالب و تفكربرانگيز است.
ارسال یک نظر