نوشتهای در تلاش برای تشفی خاطر
پریروز (سه شنبه 26 می) در زمرهی مهمانانِ تصادفی برنامهی Question Time (که نمیدانم اهالی بی بی سی به فارسی چه ترجمه کردهاند) در استودیوی بی بی سی فارسی بودم. مهمانان خانمِ کدیور، آقای بهنود، آقای سازگارا، آقای نگهدار و آقای حسین باستانی بودند و مجریِ گفتوگو آقای عنایت فانی.
سوآلهایی شد و جوابهایی دادند که خب به موقعاش پخش میکنند. اما اتفاقِ قابلِ توجه از نظر من این بود: یک خانم، در موقعیتی که شاید مرتبط با هیچ کدام از چارچوبهای مشخص سوآلات نبود از خانم کدیور پرسید: آیا شما به آزادیهای دموکراتیک معتقدید؟ و پیدا بود که این سوآل نیمهی دیگری هم دارد. آقای فانی که بوی خطر میشنید سعی کرد که سوآل را به دلیلِ بیربط بودن از سر باز کند، اما در موقعیتی دیگر همان خانم دوباره از خانم کدیور پرسید: شما به انتخاب خودتان محجبه در این جمع حاضر شدهاید (که خانم محجبهای در آن حاضر نبود) آیا به من هم حق میدهید که بدون حجاب در کشور خودم حاضر باشم؟
ظبیعتاً موضوع به نظر آقای فانی بیربط میآمد. خانم کدیور تنها فرصت یافت که بگوید بله من به آزادی معتقدم و عقیدهی شخصیام این است که افراد حجاب را به اختیار خود انتخاب کنند (البته یک پاسخ دیپلوماتیکتری دادند که بنده از تکرارِ خاصیت نه سیخ و نه کباب سوزِ آن عاجزم) اما عجالتاً در کشور ایران این امر قانون شده و قانوناً شما هم در کشور باید روسری به سر کنید.
شاید درست نبود قبل از پخش برنامه آن را لو بدهم به خصوص که احتمالاً این قسمتها شاملِ تدوین هم بشود. اما به علتی تصمیمام عوض شد: چون در سایتِ میدانِ زنان دیدم نوشتهاند:
و جناب داریوش میم در گوگل ریدر این فقره را بخشوپخش (Share and publish) فرموده حاشیه زدهاند که
یادم آمد که وقتی در اسفند سال 57 زنانِ تهرانی در اعتراض به حجاب اجباری تظاهرات چند ده هزار نفری کردند یک عده گفتند که الان وقتِ این حرفها نیست و امپریالیسم در کمین است. برای مجری بی بی سی هم زمانِ بحثِ انتخاباتی هنوز هم وقتِ این حرفها نبود و بیخودی بحث را داغ و منحرف میکرد. برای داریوش میم هم هنوز وقتِ این حرفها نیست و گفتناش کینهکشی است.
آقا اگر وقتِ انتخابات وقتِ این حرفها نیست، پس کی وقتِ این حرفهاست؟
پیشنهاد میکنم دوستانی که کینهی این مسائل بیاهمیت را به دل ندارند و خاطرشان عین صلح و صفاست و بینیاز از شفا، لطفاً دو روز به اجبار، حالا نه اجبارِ حکومت، مثلاً اجبارِ همسر، روسری سر کنند. یک روز به خاطر روسری شلشان تفکیک و سانسور بشوند. حتی حمایتشان را حمایتشونده سانسور کند. تحقیر بشوند و برچسب بخورند. در فرآیند پاستوریزاسیون مردسالارانهی جامعه تصویرشان حذف بشود و صدایشان خفه و وقتی یک نالهای هم از روی عصبانیت ازشان شنیده شد، فوری از سرِ «کینهکشی و [تلاش برای] تشفی خاطر» دانسته شود (و لابد «عقدهای بازی» که حتماً خیلی ادبی نیست اما رساتر است).کلاً از این شیوهی برخورد با انتخابات چیزی بیش از این در نمیآید؛ شیوهای که انگار یک بلورِ نازک است که با پخ میشکند و با پف دود میشود و نتیجهی مطلوبِ ما به بادِ فنا میرود چارهای جز این نیست که نقشِ گفتنِ «هیییییییس!» را، که دائم از بیرون شنیدهایم، حالا درونیسازی کنیم.
نوشتهی میدانِ زنان پیشتر در وبلاگِ نویسندهی مطلب، نسرین افضلی، هم منتشر شده بود.