اغلب چيزهايی که اينجا مینويسم «در تخصصام نيست» و نتيجهی انديشيدن با اطلاعات خام خودم است. در بيشتر موارد حدس میزنم انديشهای را که الآن به ذهن من رسيده به يک متخصص پيشتر در يک قالب علمی و تخصصی مطرح کرده باشد. گاهی فقط مینويسم به اميد اين که يکی از آن متخصصان بيايد و به من سرنخی برای مطالعهی بيشتر و عميقتر بدهد، يا لااقل با اعتراضی کوتاه به نوشتهی من، مجالی برای گفتوگو و سوآل در آن مورد بيابم؛ اما در اغلب موارد، با توجه به بُرد محدود رسانهی وبلاگ و مشغول بودن متخصصان به متون جدیتر و تخصصیتر، چنين آرزويی برآورده نمیشود.
زمانی ايدههايی شبهفلسفی نوشتم، لابد خامی و ابتدايی بودنشان آنقدر آشکار بود که مهدی خلجی در کامنت به ضعف مطالعات فلسفی من اشاره کرد. در پاسخ (شايد برای آن که کم نياورم) نوشتم فلسفه بيشتر ورزيدنی است تا آموختنی، و سعی کردم همان عقايد را به شکلی کاملاً ساختاريافته بنويسم. آن روزها از سيستم کامنت haloscan استفاده میکردم که به قول آقای خلجی «طاقت درازنويسی نداشت» و متأسفانه نتوانستم پاسخی را که شايد نوشته بود و سيستم کامنتينگ خورده بود بخوانم. با آن که سيستم کامنت را به بلاگر برگرداندم که طاقت درازنويسی دارد، گفتوگو ديگر ادامه نيافت.
تجربهی ديگر، تلاش برای شناخت گفتمان فمينيستی با نقدی بر روشهای نقد فمينيستی بود. اعتراف میکنم بيشتر سعی میکردم واکنشهايی را برانگيزم و چيزهايی بياموزم و پاسخ سوآلهای خودم را بگيرم، و البته با اين پاسخ روبرو شدم:
حقيقتش اين است که ديدی که بر فمينيزم داريد آنقدر از ديد من دور است، که پاسخ به نوشته تان تبديل می شود به يک کلاس در مورد فمينيسم، که من شخصاً وبلاگستان را جای آن نمی بينم. به نظر من وبلاگستان دانشگاه نيست، اما برای من می تواند جای خوبی باشد برای به چالش کشيدن رفتارها و اعتقادات طبيعی ساخته شده روزمره.
نويسنده هوشمندانه فهميده بود که چالش من با آن گفتمان، چالشی است برای ياد گرفتن، اما آگاهانه از ياد دادن پرهيز داشت. توصيهای اخلاقی وجود دارد: «فروتنی کنيد به آن کس که از او میآموزيد» و شايد گردن ننهادن به اين توصيه و رفتار چالشآميز من باعث میشد که هر کس از آموختن به من پرهيز کند. ادامهی اين چالش، البته به دليل يک سوء تفاهم، باعث شد که حس وبلاگنويسی من برای مدتی به کما برود.
گمان میکنم متخصصان، به خصوص متخصصان علوم انسانی، اين مسأله را درک میکنند که مطالعهی دقيق و پژوهش آکادميک در همهی رشتهها ممکن نيست؛ و در برابر کسی که در زمينهای خاص سوآل دارد، با آن که ممکن است خامی و بدويت ايدههايش ابتدا توی ذوق آنها بزند، کمی صبوری معلمانه لازم است.
پینوشت: میخواستم چيزی بنويسم که اين مقدمهاش باشد. بنا بر هومئوپاتی وبلاگی، میماند برای بعد.
4 comments:
سلام امین. شاید اشکال از اینجا باشد: «اندیشیدن در حیطهی انسانیات» کار متخصصان علوم انسانی نیست، کار همهفنحریفهاست. متخصصین علوم انسانی به طور مشخص یا جامعهشناس هستند، یا مردمشناس هستند، یا متخصص ارتباطات هستند و غیره. در هیچ کجای عالم در دانشگاهها «انسانیات» تدریس نمیکنند، بلکه «کنکرت» جامعه شناسی، مردم شناسی، ارتباطات، روانشناسی اجتماعی و امثالهم تدریس میکنند.
من ندیدم که متخصصان علوم انسانی از اینکه کسی، هرکس که میخواهد باشد به این خاطر که «بدون اطلاعات گسترده» در حیطهی انسانیت میاندیشد، یا پرسش طرح میکند شکوه کرده باشند. شکوه این بیچارگان در وطن گلوبلبل این است که هممیهنان عزیز با تکیه بر "تخصص" و اطلاعات نه چندان گسترده در «علم انسانیات» برای «سئوالات اغلب بسیار دشوار که یک پاسخ قطعی و نهایی هم ندارند»، پاسخی آسان ارایه میکنند و برای آن حقانیت مطلق قایلاند. از این جور مردمان من تا به حال سئوالی نشنیدهام که جواب آن را خودشان بهتر از همه ندانند. وگرنه متخصصی را نمیشناسم که از پرسشگری جدی، پرشور، پیگیرانه و جدی "آماتورها" که باعث تازگی و طراوت ذهن میگردد، شکوهای داشته باشد. کتابهایی که از استادهای خوب دانشگاه هرساله منتشر میشود، حاصل جدل با دانشجویانی است که ذهنشان ناآموختهتر و نتیجتا «آزادتر» از استاد است و به این خاطر میتوانند پرسشهایی مطرح کنند که ذهن ساختارمند استاد به آسانی به آن دست نمییابد. بین موزیسینهای آلمانیزبان یک مفهومی هست که ترجمه آن میشود «کیف آماتوری». نوازندههای حرفهای معمولا به کیفی که آماتورها از نوازندگی میبرند، حسرت میخورند.
مطلبي كه مدتي قبل درباره بنيادگرايي در ايران نوشته بوديد، بسيار مهم و تأمل برانگيز بود. همانطور كه توصيه كرده اي،گفت و گو با چند جوان بنيادگراي فعال در اينترنت را آغاز كرده ام كه اگر بخواني و نظر دهي،ممنون مي شوم.
Dear Amin: Since a couple days ago when you deleted my comment for criticizing your dearest nihilist friend sibil, I decided not to posts any more comment here because unlike some people that may use their urine to write, I write with my blood and deleting them is an indirect insult, but because I have certain thing in common with you--- passion for math and science, philosophy etc--- I am posting this one more time. As I have said before you are one of the best read--- off course after me, hahahah--- in this cyberspace and I wonder why some time you put yourself in such a bad condition asking people like Sima etc to teach you feminism. It is like trying to learn about Islam from Taleban’s foot soldiers or Marx from peasant Khmer Rouge guerrillas.
Dear Amin: What you need is couple solid friends and not bunch of mentally unstable feminists. It is your own fault if you feel confused and lost. As my father used to say “ gara gargaynan yoldash olanin, dimdighi pokhta olar.”” har ke ba kalaghe siyah dost beshe, mengaresh gohi mishe.”
If you want to learn about feminism, go and read for yourself and if you do not have the time and wanted to know their core belief, just ask.
Let me quote from Goethe “ agar aghide ye ostovari dari, anra be man ata kon. ama agar aghayed-e na motmaein dari, baraye khodet negah dar, zira man khod az in tazalzol-e aghayed ranj mi baram.” You are dealing with people that are unstable and their instability is infectious and spread itself by way of mutual induction of transformers.
I am not going to criticize your dear friends --- after all I worry whether you would delete this one to--- but I have spent rather long time with these weird specious and the longer your friendship with them the more your mental health would deteriorate. You do not need to trust me on this, just wait and you will see it for yourself.
PS 1: by the way, have you ever thought what would happen if some one would post not one but a couple nasty comments for you in one of your dearest friend’s site? Would they delete them? The answer is no. It is just you that care about others and not about yourself.
PS2: If you believe that you might try to get along with lesbians etc and get into a healthy dialogue with them, you are dead wrong. Their psyche is structured in direct opposition to yours. I would more than happy to share my own experience with one of them that at the time I could not make a sense of it but now I understand it well. Go and delete this one as well.
Sahand
Dear Sahand,
I told you that I will not tolerate comments offend other people since it is my weblog and there are a few ethical and even legal obligations urge me to keep it clean. I hope you understand I have no intention to indirectly insult you, but there is no guaranty that I keep your every bloody comments.
Next time you wrote something with your blood, please send it to me through email and I'll read it thankfully, even though your comments sometimes are based on some biased information and prejudices. Not every respectful manner means friendship where respect is needed to keep a dialogue productive, and even friendship is not to be mistaken with being inside a gang.
And, please stop worrying about my mental health. It is a little egocentric and vulgar to diagnose people from their blogs, you know.
ارسال یک نظر