ديدم حاجی واشنگتن دربارهی آقای موسويان و نخبگیاش و خدماتاش به نظام مقدس جمهوری اسلامی در دورهی سفارت در برلن نوشته. کسی کامنت گذاشته بود که «به هرحال استبداد با کسی عقد اخوت نبسته نه؟ از سعيد امامی که عزيزتر و خودفروختهتر نبود که دیدیم عاقبتش چه شد. این هم مزد واقعهی ميکونوس در زمان سفارتش رو می گيره حالا.»
ياد آن زمان افتادم که بين پخش مستقيم دادگاه کرباسچی و پخش مستقيم جام جهانی فوتبال فرانسه کانال عوض میکرديم؛ همان سال کتاب «جامعهشناسی نخبهکشی» پرفروش شد. وقتی جريان دادگاه عبدالله نوری را با هيجان در روزنامهها دنبال میکرديم و وقتی که به زندان رفت آقای خامنهای در نماز جمعه گفت که در نظام اسلامی اگر طلحه و زبيرها ريزش کنند، مالک اشترها رويش میکنند (نقل به مضمون - و خوشبختانه مالک اشترشان خوب روييده و دارد ثمر هم میدهد) و وقتی که مرحوم سعيد امامی (به قول مشاور فعلی آقای مالک اشتر) خودکشی داده شد هم سخت متأثر شديم، از آنجا که در قسمتی از سخنرانیاش در توضيح اثر سينما روی مردم میگفت که پسر کوچکاش هر وقت پدر را در خانه میبيند (به تقليد از فيلم کلاهقرمزی و پسرخاله) میگويد «سلام الاغ عزيز، حالات چطوره؟» آخر، سعيد امامی هم انسان بود. زناش هم همينطور. نتوانستم بيش از چند دقيقه فيلم و صدای مراسم اعترافگيری از او را تحمل کنم...
بله اين نظام هم رويش دارد و هم ريزش. رسيدهها ريزش میکنند و کالها منتظرند تا برسند برای ريزش. منتها اين روزها در بازار ميوه هم چغاله بادام و گوجه سبز و ميوههای کال کلی قيمتیتر از ميوههای رسيده هستند...
با مارهای روييده بر دوش ضحاک مدارا کنيم. اينها مغز میخواهند. شما مسئولان خوشفکر، دانشمندان جوان، مديران موفق نظام که برنامههای خوشگل و هوشمندانه میريزيد، برای حفظ امنيت، آسايش و توسعهی... مارها! نظام اسلامی با هيچکس عهد اخوت نبسته است.
هيچکس ايمن نيست. حتی شما دوست عزيز! حالا هی به آن مار بده تا بخورد. نوبت خودت هم میرسد.
شايد خيلی دير به اين آهنگ و ويدئو رسيدهام - ولی عالی است. آنقدر خوب که بتوان نامِ سرود ورشکستگی ملی را بر آن نهاد، که سرشکستگی ناشی از آن را با ملايمت طنزگونهای نوازش میکند.
کامنت برای پشت فيلتر
2 comments:
دوست عزیز
نوشته بسیار تلخی بود.آیا معتقدید قدمی به پیش برداشته نشده است؟ آیا قرار است همه مانند شمارحل اقامت در فرنگستان اندازندتا مغزهایشان نصیب مارها نشود؟ یا که از همه تحصیل کرده های ایرانی انتظار دارید یاغی شوند و به کوه زنند؟؟؟
دوست بینام عزيز
میدانم که نوشتهی بسيار تلخی بوده، اما عمدهی تلخی اين نوشته تقصير من نيست. آن چه تلخ است بیوفايی نظام استبدادی است به بهترين و وفادارترين دوستاناش؛ و اين نوشته تنها اين ماجرا را آشکار میکند.
من معتقدم قدمهای بسياری به پيش برداشته شده
به علاوه من «رحل اقامت» نيفکندهام در جايی. اگر معرفینامهی کوتاهی را که در مجلهی هزارتو در مورد خودم نوشتهام خوانده باشيد شايد ديده باشيد که نوشتهام «موقتاً»، و برای تحصيل.
مشخصاٌ خدمت مستقيم به مارها با کمک به بيماری که دچار مرض ماردوشی شده متفاوت است و با کمک به ملتی که به حکومت اين فرد بيمار دچار شدهاند هم متفاوت است. بين اينها مرزهايی هست. اگر چه گاه تشخيص مرزها دشوار است. مثال غيراسطورهایتر از بيماری ماردوشی، سرطان است که گاه با بافت بدن چنان در میآميزد که هر درمانی که غده را ضعيف کند عموماً به تضعيف بافت سالم بدن بيمار هم میانجامد.
به هر صورت، هيچجا توصيهی به کوه زدن و ياغی شدن در اين نوشته نيست. همان ذرهای از تندی و لحن انقلابی را که در اين متن ايجاد شده هم در برچسب اين پست مسخره کردهام.
ارسال یک نظر