جمعه، آبان ۰۵، ۱۳۸۵

گوشت‌نگری مزمن

يک روحانی مسلمان در استراليا سخنانی درباره‌ی زنان و حجاب و «دعوت به تجاوز» و رابطه‌ی گوشت و گربه گفته که البته برای بسياری از روحانيان مسلمان گفتن‌اش عادی است و برای ما هم شنيدن‌اش بسيار عادی شده (خبر بی‌بی‌سی فارسی/خبر انگليسی) بلوايی به پا شده و نخست‌وزير استراليا هم واکنش نشان‌داده و سخنان او را چندش‌آور خوانده‌است.

نکته‌ای که هم‌چنان قابل تحسين می‌ماند اين است که او عذرخواهی کرده‌است. البته اين تحسين صرفاً در قياس با وقاحت مقدسان وطنی است؛ همان‌طور که مثلاً آقای زيدآبادی چندی پيش در مقاله‌ای بعضی گفته‌های سيد حسن نصرالله را عبرتی برای حاکمان ايران به حساب آورده بود.

در نظرخواهی بی‌بی‌سی در اين‌باره، نکته‌ی جالب توجه اين است که بسياری در نظرها تشابهی بين اين ماجرا و ماجرای سخنان آزارنده‌ی پاپ درباره‌ی پيامبر اسلام يافته‌اند. کولين رايت از لندن نوشته:

It’s interesting to me that when non-muslims complain about this statement which is highly offensive to the values of most non-Islamic societies, we are accused of Islamaphobia. But when Westerners comment on Islamic customs that is also seen as Islamaphobia. It seems the Muslim world has a double standard which means that they should be able to make comments about western customs and we dare not register offense, but we should not be able to comment on Islamic customs. That’s called hypocrisy.
برايم جالب است که وقتی [ما] نامسلمانان از اين سخنان - که نسبت به ارزش‌های بسياری از جوامع غيراسلامی اهانت‌آميز است - شکايت می‌کنيم، به اسلام‌هراسی متهم می‌شويم؛ اما وقتی غربی‌ها درباره‌ی سنن اسلامی نظر می‌دهند هم اسلام‌هراسی شناخته می‌شود. به نظر می‌رسد جهان اسلام معيار دوگانه‌ای دارد که معنايش اين است که آن‌ها بايد آزادی نظر دادن درباره‌ی رسوم غربی را داشته باشند و ما حتی حق آزرده شدن نداشته باشيم، در مقابل ما نبايد درباره‌ی رسوم اسلامی نظر بدهيم! اسم اين کار دورويی است.

جان از دوبی:

It would be easy to draw a parallel with the Popes language slippage from a few weeks back.
I doubt we'll see mass demonstrations and effigy burning on the streets of western cities....
به آسانی می‌توان اين ماجرا را با لغزش زبانی پاپ در چند هفته‌ی پيش مقايسه کرد.
با اين حال من شک دارم که تظاهرات انبوه و سوزاندن آدمک‌ها را در خيابان‌های شهرهای غربی شاهد باشيم...

چرا چنين سخنانی برای «غربی»ها اين‌قدر ناخوشايند است؟ هيو از لندن:

Typical misogynistic comment from a guy who belongs in the dark ages. Men rarely rape due to uncontrollable sexual desire. They often do it as a means to subjugate women. I see attractive women on the street and, like any red-blooded male, enjoy it, but I am fully capable of controlling my sexual urges. It's called being civilised! Deport him Austrailia - though please not to the UK!
نمونه‌ای از سخنان زن‌ستيزانه از مردی که به عصر تاريکی [قرون وسطی] تعلق دارد. مردان به ندرت به دليل هوس غيرقابل‌مهار جنسی به زنان تجاوز می‌کنند، بلکه بيشتر به عنوان راهی برای تسليم کردن زنان از آن استفاده می‌کنند. من هم زنان جذاب در خيابان می‌بينم و، مثل هر مرد معمولی ديگر، از آن لذت می‌برم، اما کاملاً قادر به مهار نيازهای قوی جنسی خودم هستم. به اين می‌گويند متمدن بودن! شيخ را از استراليا اخراج کنيد - ولی لطفاً نفرستيد اين‌جا!

پيتر از آلمان:

Men are not cats. Men have brains and do not make decisions instinctually. If a couple has premarital sex is is both individuals making the decision - with their brains. Making the analogy that men are cats takes away the responsibility of the man's part. Maybe if Mulsim men would take responsibility for their sexuality then there would be no silly need for a muslim women to cover everything but her eyes.
مردها گربه نيستند. مردها مغز دارند و با تعقل تصميم می‌گيرند. اگر دو نفر سکس قبل از ازدواج داشته باشند هر دو تصميم می‌گيرند - با مغزهايشان. اين قياس که مردان مثل گربه هستند مسئوليت طرف مرد را نفی می‌کند. شايد اگر مردان مسلمان مسئوليت جنسيت خودشان را به عهده می‌گرفتند ديگر شاهد تقاضای احمقانه از زنان مسلمان نبوديم که همه‌چيز به جز چشمان‌شان را بپوشانند.

Harry-Flashman:

Words are important, because they convey a deeper meaning.
His message to his followers is clear. Men are helpless creatures in the face of a provocatively dressed woman. If you rape a woman, it’s not your fault, it’s hers!
I don’t know if he should be deported, but his values do not match the country in which he has chosen to live.
کلمات[ی که او انتخاب کرده] مهم‌اند چون معنای عميق‌تری را می‌رسانند. پيام او به پيروان‌اش آشکار است. مردان در مقابل زنانی که لباس تحريک‌کننده پوشيده‌اند موجوداتی بی‌پناه‌اند. اگر شما به يک زن تجاوز کنيد، تقصير شما نيست، تقصير اوست!
نمی‌دانم که آيا بايد اخراج‌اش کنند يا نه، ولی ارزش‌های او با ارزش‌های کشوری که برای زندگی انتخاب کرده نمی‌خوانند.

elfgiva، ناتينگام:

The Pope said his words were taken out of context, but it didn't stop muslims around the world burning his effigy on their streets. This man's words were nothing more than the attempt to justify the rape and sexual assault of western women. When are our governments going to put a stop to this incitement to hatred?
پاپ گفت که سخنان‌اش از زمينه‌ خارج شده [و درست فهميده نشده‌اند] با اين حال اين باعث نشد که مسلمانان دست از سوزاندن آدمک او در خيابان‌ها بردارند. سخنان اين مرد چيزی به جز تلاش برای توجيه کردن تجاوز يا آزار جنسی زنان غربی نيست. کی دولت‌های ما تصميم می‌گيرند که به اين تحريک نفرت پايان دهند؟

راستی يادم افتاد دو سه سال پيش برای اولين بار شنيدم کسی گفت «خوب گوشتی يه» [گوشت خوبی است] و مدتی طول کشيد تا بفهمم منظور طرف از «گوشت» چيست. انکار نمی‌کنم که چنين زبانی و بدتر از آن ممکن است در خيابان‌های هر جای دنيا به کار برود، ولی استفاده از آن در منبر وعظ و خطابه نياز به نوعی «فرهنگ گوشت‌نگری» ريشه‌دار دارد.

* * *

لينکی که زن‌نوشت به رساله‌ی نکاحيه‌ی آقای طهرانی داد، خاطرات يکی از دوستان قديمی را برايم زنده کرد. علی در سن پانزده شانزده سالگی رفته بود امريکا و آن‌جا در دانشگاه با مری، يک خانم کُره‌ای مسيحی آشنا شده بود (کره‌ی شمالی يا جنوبی‌اش را نمی‌دانم!) که مری مسلمان شده بود و ازدواج کرده بودند در هير و وير انقلاب برگشته بودند ايران. علی آقا در سير و سلوک معنوی‌اش، يک دوره رفت مشهد درس طلبگی بخواند. ادامه نداد و برگشت تهران، اما ظاهراً وقتی برگشت مريد همين آقای طهرانی شده بود. من با دو پسر علی‌آقا، يعنی حسن و حسين رفيق بودم. حسن بعد از بلوغ تصميم گرفت راه معنوی را خيلی جدی شروع کند، دبيرستان را ول کرد و رفت حوزه‌ی مشهد. حسين قبل از اين که هجده سال‌اش تمام بشود از مليت امريکايی‌اش استفاده کرد و رفت سن‌حوزه. گاهی عکس‌های حسين را در اورکات می‌بينم و به نظر می‌آيد راحت مثل يک جوان امريکايی زندگی می‌کند. حسن در سن هفده سالگی ازدواج کرد و بچه‌دار شد ولی پدر و مادر هنوز نتوانسته‌اند حسين را راضی به ازدواج کنند. خلاصه اين که هر دفعه خانه‌ی رفقا می‌رفتيم، می‌ديديم پيش‌رفت جديدی در اسلام حادث شده، بيرونی و اندرونی زده‌اند، تلويزيون را جمع کرده‌اند و يا قدم نورسيده‌ای مبارک شده. علی آقا خودش هم بچه‌ای تقريباً هم‌سن نوه‌اش داشت که شش نفر می‌شدند. مری خانم را ديگر نمی‌شد ديد. همسرِ حسن را رسماً من نه يک بار ديدم و نه حتی صدايش را شنيدم، واقعاً پشت‌پرده بود.

نکته‌ی قابل توجه اين بود که علی و مری هر دو تحصيل‌کرده بودند و مری دکترا داشت و مدرس دانشگاه هم بود مدتی. مدتی کتاب‌های آقای طهرانی را ازشان امانت می‌گرفتم و می‌‌خواندم. بحث هم می‌کرديم و چه کار مشکلی بود!

به نظرم يک کار ضروری فکری در جامعه‌ی ما اين است که چنين چيزهايی را مسکوت نگذاريم به اميد آن که خودشان در حال زوال‌اند. زندگی علی آقا و مری به من ثابت کرده که چنين نيست.

چيزهايی که وقتی می‌خوانيم بسيار پرت، از لحاظ تاريخی بسيار نابهنگام و عجيب به نظرمان می‌آيند، در پستو پسله‌های فرهنگ ما کم نيست. مدرنيزم ما فقط اين‌ها را جارو کرده و زير فرش پنهان کرده و فقط منتظرند تا در وقت مناسبی سر بيرون بياورند.

گاهی به نظر می‌رسد هيچ پايه‌ی مشترکی برای گفت‌وگو و نقد چنين زاويه‌هايی نيست، اما گمان من اين است که همواره می‌توان يافت. البته انتظار صبوری و تلاش در گفت‌وگو را از آنان نمی‌شود داشت که تکليف خودشان را پيشاپيش با عقيم خواندن آن فرهنگ و ناممکن خواندن تفکر در ذيل آن روشن کرده‌اند. گفت‌وگو کار کسانی است که حوصله و دل‌سوزی داشته باشند، بدانند که تيغ نقدی که در دست گرفته‌اند به بافت زنده می‌خورد و برای جراحی است و نه برای تشريح جسدِ يک مرده: هنوز ميليون‌ها نفر آدم، دارند با همان رسوم زندگی می‌کنند. و حداقل انتظار اخلاقی از يک آدم اين است که برای آدم‌ها مستقل از اعتقادشان دل‌سوزی داشته باشد.

* * *

فرانسيس هريسون، خبرنگار بی‌بی‌سی که مهمانِ کشورِ اسلامی ماست در دو گزارش اخيرش نشان می‌دهد که از مهمان‌نوازی سنتی و مشهور ايرانی چندان لذت نمی‌برد(+ +). بی‌بی‌سی فارسی بر خلاف هميشه اين گزارش‌ها را به فارسی ترجمه نکرده، احتمالاً برای اين که مشکلات بيشتری برای خانم هريسون ايجاد نشود. به هر حال اين گزارش‌ها بسيار خواندنی هستند و توصيه می‌شوند، و اگر مشکلی در مورد کپی‌رايت نباشد ترجمه‌شان را اين‌جا خواهم گذاشت.

12 comments:

ناشناس گفت...

نظر من رو هم جلب کرد چیزی نوشتم، دیدیم شما هم نوشتی. من نمی فهمم چرا می گی عجب کار خوبی کرده عذرخواهی کرده. این حرف تازه نیست، از بین هم نخواهد رفت، عذرخواهی هم مصلحتی است نه چندان صادقانه. موضوع عذرخواهی نیست، به قولی بیا بخشیدم، اصفهان مال تو، چه دردی از من دوا می کنه. الکی الکی تشویق به عذرخواهی کردن میشه عمو خوب خوبک بودن تو مایه های خاتمی.

aliradboy گفت...

سلام
مطلب جالبی بود لذت بردم مثل همیشه .دوست دارم از اینکه روی اینگونه مسائل انگشت می گذاریدو مطرخ شان می کنید.بنظر بسیار ضروری است .
زنده باشی.

ناشناس گفت...

عذرخاهي بابت بيان آن چه در قرآن و سنت رسول الله آمده کاري است که تنها در شان نوگرايان ديني است و بس.
----------
و لطفن شوخي نکن و نگو اين ها ربطي به قرآن ندارد.

ناشناس گفت...

نمونه ديگر از دو رويي مسلمانان
اعتراضات به ممنوعيت حجاب بود
در حالي در بعضي از كشور هاي اسلامي
بي حجابي ممنوع است
بعد ادعاي آزادي هم مي كنند

ناشناس گفت...

داستان علی و مری خیلی جالب بود. من هم داستان مشابهی را شنیده بودم (مرد داستان افغانی بود) و بحث جدیی با یک دوست داشتم که این اسمش عرفان نیست زورگویی به زن است. به هر حال ممنون.

ناشناس گفت...

خداییش تو واقعا مسلمانی یا شرایط شخصی‌ت تظاهر به این امر رو اقتضا می‌کنه؟
يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لأَزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلابِيبِهِنَّ ذَلِكَ أَدْنَى أَنْ يُعْرَفْنَ فَلا يُؤْذَيْنَ
این دقیقا حرف همین شیخ هستش، بدون گوشت، با خلاقیت کمتر!

Amin گفت...

پيمان عزيز
عذرخواهی در قياس با رفتار مقدسان وطنی تحسين‌آميز است.

علی رادبوی عزيز
ممنون.

محمد (خلبان) عزيز
بنيادگرايی چه خوبی‌ای دارد؟ چرا اين‌قدر از خلوص تاريخی دفاع می‌کنيد؟ شما در رويکرد ضداسلامی خود همان‌گونه ريشه‌نگر و بنيادگرا هستيد که يک مسلمان بنيادگرا. طبيعتاً روش گفت‌وگوی شما در جدال با چنان حريفان بنيادگرايی شکل گرفته و دائم به ريشه بازمی‌گردد، اما من اصولاً بنيادگرا نيستم پس چرخ و دنده‌ی اين بحث با هم جور نمی‌شود. اعتقاد من به محکمات قرآن آن است که هر انسان بايد خوبی و راستی را در درون خود و از الهام نفس خود بجويد، طبيعی است که آياتی که شما به آن اشاره می‌کنيد در رده‌ی متشابهات خواهد بود. چرا که در اين زمانه قابل هضم عقلانی نيستند.
می‌دانم هيچ‌کس از حريفی که در مصاف يک بازی زبانی، اصولاً بازی ديگری را پيش می‌کشد خوش‌اش نمی‌آيد. شما به بازی بنيادگرايی و قواعد آن عادت کرده‌ايد پس با بی‌قاعده خواندن کسی که از آن قاعده‌ها سرباز می‌زند بی‌علاقه‌گی خودتان را به روش آن‌ها ابراز می‌کنيد.
سوآل اين‌جاست که چرا فکر می‌کنيد بازی بنيادگرايی تنها بازی معتبر است؟

محمد (گالری 25) عزيز
تا زمانی که مسلمانان دو نوع اخلاق، يکی برای خود و خودی‌ها و دومی برای ديگری‌ها و کفار داشته باشند، دورويی در رفتار آنان ناگزير است و در نتيجه مثال زياد می‌توان آورد از مشکلاتی که اين دوگانگی رفتاری ايجاد کرده‌است. برای اصلاح اين رفتار بهتر است آن را از موضع اخلاقی نقد کنيم.

آرش عزيز
راست‌اش داستان علی و مری کاملاً واقعی است و از کسی نشنيده‌ام و خودم در جريان بوده‌ام. البته اسم‌ها را تغيير داده‌ام.

بی‌نام آخر
مسلمانی به اين مفهوم که خدايی يگانه هست و محمد بن عبدالله برگزيده‌ی اوست؛ بله مسلمان‌ام. شرايط شخصی‌ام دقيقاً تظاهر به خلاف اين را اقتضا می‌کند! در مورد آيه‌ای که آورده‌ايد، دقيقاً حرف شيخ نيست. کانتکست خيلی فرق می‌کند. استراليای سال 2006 با مدينه‌ی سال‌های 620 خيلی متفاوت است، عربی آن زمان با انگليسی الآن خيلی متفاوت است، ذهنيت خواننده‌ی امروزی با شنونده‌ی آن روز خيلی متفاوت است. با تمام اين حرف‌ها، حتی اگر بشود آن جور که شما آيه را از کانتکست‌اش کنده‌ايد و آورده‌ايد از آيه استفاده کرد، باز هم احساس می‌کنم بيان اين آيه مؤدبانه‌تر از بيان شيخ است. بقيه‌ی پاسخ‌ام به شما، همان پاسخی است که به محمد (خلبان) داده‌ام.

ناشناس گفت...

این جریان بنیادگرایان و پاستوریزه‌ها بیشتر به این می‌مونه که شما به مرگ گرفتین تا ما به تب راضی شیم! این وسط به‌هرحال دست هردوی ما کوتاهه و خرما هم دست جمهوری اسلامی. بحث بیهوده است. اما این کتاب رو گیر بیار بخون، حکایت ماست.:
http://www.amazon.com/dp/0307265773/

ناشناس گفت...

امین ِ عزیز!
در مورد ِ این بحث و نیز نوع ِ رویکرد ِ تو در تفسیر ِ متن ِ مقدس، دو یادداشت نگاشته ام:

شیوه های عنبکوتی در تفسیر

گوشت نگری ِ مزمن در اسلام

ناشناس گفت...

ozrkhahi nakarde, faghat gofte az inke sue bardasht shode az harfam ozr mikham

ناشناس گفت...

Hi, nice charming artcile!

A story on sexiness of "goosht"!: I remember during last summer in Tehran, I registered for a two month DSL service from ِ"DATAK" DSL company. A lot of political websites were censored, no surprise. But what struck me the most was when I googled "iron chicken meat" as a nutrition freak. It was blocked! I tried different words to see exactly which part is "anti-islamic", and guess what? It was the word "meat" which was blocked!

Sound like someone in DATAK company or Iranian filtering authorities thinks just like that clergy in Australia.

ناشناس گفت...

pas bayad bebinid alan be che roozi oftade yani ye chizi too mayehahye ghalat kardam az dahanam dar raft

بايگانی