يک روحانی مسلمان در استراليا سخنانی دربارهی زنان و حجاب و «دعوت به تجاوز» و رابطهی گوشت و گربه گفته که البته برای بسياری از روحانيان مسلمان گفتناش عادی است و برای ما هم شنيدناش بسيار عادی شده (خبر بیبیسی فارسی/خبر انگليسی) بلوايی به پا شده و نخستوزير استراليا هم واکنش نشانداده و سخنان او را چندشآور خواندهاست.
نکتهای که همچنان قابل تحسين میماند اين است که او عذرخواهی کردهاست. البته اين تحسين صرفاً در قياس با وقاحت مقدسان وطنی است؛ همانطور که مثلاً آقای زيدآبادی چندی پيش در مقالهای بعضی گفتههای سيد حسن نصرالله را عبرتی برای حاکمان ايران به حساب آورده بود.
در نظرخواهی بیبیسی در اينباره، نکتهی جالب توجه اين است که بسياری در نظرها تشابهی بين اين ماجرا و ماجرای سخنان آزارندهی پاپ دربارهی پيامبر اسلام يافتهاند. کولين رايت از لندن نوشته:
جان از دوبی:
I doubt we'll see mass demonstrations and effigy burning on the streets of western cities....
با اين حال من شک دارم که تظاهرات انبوه و سوزاندن آدمکها را در خيابانهای شهرهای غربی شاهد باشيم...
چرا چنين سخنانی برای «غربی»ها اينقدر ناخوشايند است؟ هيو از لندن:
پيتر از آلمان:
Harry-Flashman:
His message to his followers is clear. Men are helpless creatures in the face of a provocatively dressed woman. If you rape a woman, it’s not your fault, it’s hers!
I don’t know if he should be deported, but his values do not match the country in which he has chosen to live.
نمیدانم که آيا بايد اخراجاش کنند يا نه، ولی ارزشهای او با ارزشهای کشوری که برای زندگی انتخاب کرده نمیخوانند.
elfgiva، ناتينگام:
راستی يادم افتاد دو سه سال پيش برای اولين بار شنيدم کسی گفت «خوب گوشتی يه» [گوشت خوبی است] و مدتی طول کشيد تا بفهمم منظور طرف از «گوشت» چيست. انکار نمیکنم که چنين زبانی و بدتر از آن ممکن است در خيابانهای هر جای دنيا به کار برود، ولی استفاده از آن در منبر وعظ و خطابه نياز به نوعی «فرهنگ گوشتنگری» ريشهدار دارد.
لينکی که زننوشت به رسالهی نکاحيهی آقای طهرانی داد، خاطرات يکی از دوستان قديمی را برايم زنده کرد. علی در سن پانزده شانزده سالگی رفته بود امريکا و آنجا در دانشگاه با مری، يک خانم کُرهای مسيحی آشنا شده بود (کرهی شمالی يا جنوبیاش را نمیدانم!) که مری مسلمان شده بود و ازدواج کرده بودند در هير و وير انقلاب برگشته بودند ايران. علی آقا در سير و سلوک معنویاش، يک دوره رفت مشهد درس طلبگی بخواند. ادامه نداد و برگشت تهران، اما ظاهراً وقتی برگشت مريد همين آقای طهرانی شده بود. من با دو پسر علیآقا، يعنی حسن و حسين رفيق بودم. حسن بعد از بلوغ تصميم گرفت راه معنوی را خيلی جدی شروع کند، دبيرستان را ول کرد و رفت حوزهی مشهد. حسين قبل از اين که هجده سالاش تمام بشود از مليت امريکايیاش استفاده کرد و رفت سنحوزه. گاهی عکسهای حسين را در اورکات میبينم و به نظر میآيد راحت مثل يک جوان امريکايی زندگی میکند. حسن در سن هفده سالگی ازدواج کرد و بچهدار شد ولی پدر و مادر هنوز نتوانستهاند حسين را راضی به ازدواج کنند. خلاصه اين که هر دفعه خانهی رفقا میرفتيم، میديديم پيشرفت جديدی در اسلام حادث شده، بيرونی و اندرونی زدهاند، تلويزيون را جمع کردهاند و يا قدم نورسيدهای مبارک شده. علی آقا خودش هم بچهای تقريباً همسن نوهاش داشت که شش نفر میشدند. مری خانم را ديگر نمیشد ديد. همسرِ حسن را رسماً من نه يک بار ديدم و نه حتی صدايش را شنيدم، واقعاً پشتپرده بود.
نکتهی قابل توجه اين بود که علی و مری هر دو تحصيلکرده بودند و مری دکترا داشت و مدرس دانشگاه هم بود مدتی. مدتی کتابهای آقای طهرانی را ازشان امانت میگرفتم و میخواندم. بحث هم میکرديم و چه کار مشکلی بود!
به نظرم يک کار ضروری فکری در جامعهی ما اين است که چنين چيزهايی را مسکوت نگذاريم به اميد آن که خودشان در حال زوالاند. زندگی علی آقا و مری به من ثابت کرده که چنين نيست.
چيزهايی که وقتی میخوانيم بسيار پرت، از لحاظ تاريخی بسيار نابهنگام و عجيب به نظرمان میآيند، در پستو پسلههای فرهنگ ما کم نيست. مدرنيزم ما فقط اينها را جارو کرده و زير فرش پنهان کرده و فقط منتظرند تا در وقت مناسبی سر بيرون بياورند.
گاهی به نظر میرسد هيچ پايهی مشترکی برای گفتوگو و نقد چنين زاويههايی نيست، اما گمان من اين است که همواره میتوان يافت. البته انتظار صبوری و تلاش در گفتوگو را از آنان نمیشود داشت که تکليف خودشان را پيشاپيش با عقيم خواندن آن فرهنگ و ناممکن خواندن تفکر در ذيل آن روشن کردهاند. گفتوگو کار کسانی است که حوصله و دلسوزی داشته باشند، بدانند که تيغ نقدی که در دست گرفتهاند به بافت زنده میخورد و برای جراحی است و نه برای تشريح جسدِ يک مرده: هنوز ميليونها نفر آدم، دارند با همان رسوم زندگی میکنند. و حداقل انتظار اخلاقی از يک آدم اين است که برای آدمها مستقل از اعتقادشان دلسوزی داشته باشد.فرانسيس هريسون، خبرنگار بیبیسی که مهمانِ کشورِ اسلامی ماست در دو گزارش اخيرش نشان میدهد که از مهماننوازی سنتی و مشهور ايرانی چندان لذت نمیبرد(+ +). بیبیسی فارسی بر خلاف هميشه اين گزارشها را به فارسی ترجمه نکرده، احتمالاً برای اين که مشکلات بيشتری برای خانم هريسون ايجاد نشود. به هر حال اين گزارشها بسيار خواندنی هستند و توصيه میشوند، و اگر مشکلی در مورد کپیرايت نباشد ترجمهشان را اينجا خواهم گذاشت.
12 comments:
نظر من رو هم جلب کرد چیزی نوشتم، دیدیم شما هم نوشتی. من نمی فهمم چرا می گی عجب کار خوبی کرده عذرخواهی کرده. این حرف تازه نیست، از بین هم نخواهد رفت، عذرخواهی هم مصلحتی است نه چندان صادقانه. موضوع عذرخواهی نیست، به قولی بیا بخشیدم، اصفهان مال تو، چه دردی از من دوا می کنه. الکی الکی تشویق به عذرخواهی کردن میشه عمو خوب خوبک بودن تو مایه های خاتمی.
سلام
مطلب جالبی بود لذت بردم مثل همیشه .دوست دارم از اینکه روی اینگونه مسائل انگشت می گذاریدو مطرخ شان می کنید.بنظر بسیار ضروری است .
زنده باشی.
عذرخاهي بابت بيان آن چه در قرآن و سنت رسول الله آمده کاري است که تنها در شان نوگرايان ديني است و بس.
----------
و لطفن شوخي نکن و نگو اين ها ربطي به قرآن ندارد.
نمونه ديگر از دو رويي مسلمانان
اعتراضات به ممنوعيت حجاب بود
در حالي در بعضي از كشور هاي اسلامي
بي حجابي ممنوع است
بعد ادعاي آزادي هم مي كنند
داستان علی و مری خیلی جالب بود. من هم داستان مشابهی را شنیده بودم (مرد داستان افغانی بود) و بحث جدیی با یک دوست داشتم که این اسمش عرفان نیست زورگویی به زن است. به هر حال ممنون.
خداییش تو واقعا مسلمانی یا شرایط شخصیت تظاهر به این امر رو اقتضا میکنه؟
يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لأَزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلابِيبِهِنَّ ذَلِكَ أَدْنَى أَنْ يُعْرَفْنَ فَلا يُؤْذَيْنَ
این دقیقا حرف همین شیخ هستش، بدون گوشت، با خلاقیت کمتر!
پيمان عزيز
عذرخواهی در قياس با رفتار مقدسان وطنی تحسينآميز است.
علی رادبوی عزيز
ممنون.
محمد (خلبان) عزيز
بنيادگرايی چه خوبیای دارد؟ چرا اينقدر از خلوص تاريخی دفاع میکنيد؟ شما در رويکرد ضداسلامی خود همانگونه ريشهنگر و بنيادگرا هستيد که يک مسلمان بنيادگرا. طبيعتاً روش گفتوگوی شما در جدال با چنان حريفان بنيادگرايی شکل گرفته و دائم به ريشه بازمیگردد، اما من اصولاً بنيادگرا نيستم پس چرخ و دندهی اين بحث با هم جور نمیشود. اعتقاد من به محکمات قرآن آن است که هر انسان بايد خوبی و راستی را در درون خود و از الهام نفس خود بجويد، طبيعی است که آياتی که شما به آن اشاره میکنيد در ردهی متشابهات خواهد بود. چرا که در اين زمانه قابل هضم عقلانی نيستند.
میدانم هيچکس از حريفی که در مصاف يک بازی زبانی، اصولاً بازی ديگری را پيش میکشد خوشاش نمیآيد. شما به بازی بنيادگرايی و قواعد آن عادت کردهايد پس با بیقاعده خواندن کسی که از آن قاعدهها سرباز میزند بیعلاقهگی خودتان را به روش آنها ابراز میکنيد.
سوآل اينجاست که چرا فکر میکنيد بازی بنيادگرايی تنها بازی معتبر است؟
محمد (گالری 25) عزيز
تا زمانی که مسلمانان دو نوع اخلاق، يکی برای خود و خودیها و دومی برای ديگریها و کفار داشته باشند، دورويی در رفتار آنان ناگزير است و در نتيجه مثال زياد میتوان آورد از مشکلاتی که اين دوگانگی رفتاری ايجاد کردهاست. برای اصلاح اين رفتار بهتر است آن را از موضع اخلاقی نقد کنيم.
آرش عزيز
راستاش داستان علی و مری کاملاً واقعی است و از کسی نشنيدهام و خودم در جريان بودهام. البته اسمها را تغيير دادهام.
بینام آخر
مسلمانی به اين مفهوم که خدايی يگانه هست و محمد بن عبدالله برگزيدهی اوست؛ بله مسلمانام. شرايط شخصیام دقيقاً تظاهر به خلاف اين را اقتضا میکند! در مورد آيهای که آوردهايد، دقيقاً حرف شيخ نيست. کانتکست خيلی فرق میکند. استراليای سال 2006 با مدينهی سالهای 620 خيلی متفاوت است، عربی آن زمان با انگليسی الآن خيلی متفاوت است، ذهنيت خوانندهی امروزی با شنوندهی آن روز خيلی متفاوت است. با تمام اين حرفها، حتی اگر بشود آن جور که شما آيه را از کانتکستاش کندهايد و آوردهايد از آيه استفاده کرد، باز هم احساس میکنم بيان اين آيه مؤدبانهتر از بيان شيخ است. بقيهی پاسخام به شما، همان پاسخی است که به محمد (خلبان) دادهام.
این جریان بنیادگرایان و پاستوریزهها بیشتر به این میمونه که شما به مرگ گرفتین تا ما به تب راضی شیم! این وسط بههرحال دست هردوی ما کوتاهه و خرما هم دست جمهوری اسلامی. بحث بیهوده است. اما این کتاب رو گیر بیار بخون، حکایت ماست.:
http://www.amazon.com/dp/0307265773/
امین ِ عزیز!
در مورد ِ این بحث و نیز نوع ِ رویکرد ِ تو در تفسیر ِ متن ِ مقدس، دو یادداشت نگاشته ام:
شیوه های عنبکوتی در تفسیر
گوشت نگری ِ مزمن در اسلام
ozrkhahi nakarde, faghat gofte az inke sue bardasht shode az harfam ozr mikham
Hi, nice charming artcile!
A story on sexiness of "goosht"!: I remember during last summer in Tehran, I registered for a two month DSL service from ِ"DATAK" DSL company. A lot of political websites were censored, no surprise. But what struck me the most was when I googled "iron chicken meat" as a nutrition freak. It was blocked! I tried different words to see exactly which part is "anti-islamic", and guess what? It was the word "meat" which was blocked!
Sound like someone in DATAK company or Iranian filtering authorities thinks just like that clergy in Australia.
pas bayad bebinid alan be che roozi oftade yani ye chizi too mayehahye ghalat kardam az dahanam dar raft
ارسال یک نظر