يک دفعه دو تا استراتژيک مهم، يکی برای حل مسائل داخلی و ديگری برای حل مسائل جهانی به ذهنام رسيد:
مسألهی جهانی: همه میدانند که الآن کرهی شمالی خيلی اوضاع را پيچيده کرده. بهترين راهحل به نظر من اين است که کشور رفيق، يعنی چين، برود و کرهی شمالی را اشغال کند و خودش در آنجا حاکم شود. فرصت از اين بهتر برای چين پيدا نمیشود. حتی امريکايیها هم اعتراض نخواهند کرد. بعداً چينیها میتوانند با دنيای کاپيتاليستی معامله کنند (که خوب بلدند اين کار را) و کرهی شمالی را بدهند تا ملحق شود به جنوب و کرهی متحد ايجاد شود، در مقابل تايوان را پس بگيرند! و معاملهی بسيار خوبی برای هر دو طرف است.
در راستای توليد علمی که تو خارج هم قابل استفاده باشد، قسمت جهانی استراتژيک را به زبان انگليسی هم مینويسيم تا جماعت زباننفهم هم متوجه عمق قضيه بشوند:
I think the best solution for the North Korean nuclear crisis is in the Chinese hands. Imagine if China invades North Korea and includes it to its people republic state, who would complain? No one.
Additionaly, they can trade North Korea to be united with the southern part and get Taiwan instead. This is a very good arrangement for the both sides, except I guess, for the Taiwanese people, which is tolerable: they are about 23 millions which is almost equal to the population of North Korea, and living under Chinese administration is not as difficult as living in North Korea. I think disbanding a dangerous regime which starves its people to death to finance making of nuclear bomb is worth losing the political liberties that are enjoyed in Taiwan, especially if you are not Taiwanese.
در مورد مسائل داخلی و با توجه به موج جوانگرايی و برکناری مديرانی که تمام سالهای بعد از انقلاب چارچنگولی به مقام خود چسبيده بودهاند؛ به نظرم بهتر است کار را يکسره کنند و همانطور که در رئيسجمهور جوانگرايی کردند، در مقام عظمای ولايت هم جوانگرايی کنند. چطور؟ بهترين گزينه در حال حاضر برای تصدی مقام ولايت فقيه، حضرت سيد حسن نصرالله است. هم جوان است، هم مجاهد. اين فکر البته بعد از ديدن اين نوشته به ذهنام رسيد، با اين تفاوت که آقای آرش کماندار نوشته که نصرالله بعد از آقای خامنهای بيايد، در حالی که من همين الآن هم هيچ برتری در آقای خامنهای نسبت به سيد حسن نمیبينم (به جز کبر سن، که آن هم در اين زمانه امتياز نيست و بلکه با موج جوانگرايی و نَشاط، منفی هم محسوب میشود). آقای خامنهای همان کسی است که در تمام آن شانزده سال بعد از آقای خمينی که به ارزشهای اوليهی انقلاب پشت شده بود، رهبر بوده و بالاخره نمیشود همهی تقصيرات را به گردن رئيسجمهورهای اشرافی و غربزدهی آن دوران انداخت، پس رهبر چه کاره است؟ در حالی که در همان مدت سيد حسن در جنوب لبنان جهاد میکرده و توانسته کشور خودش را از اشغال رها کند و کلی طرفدار، حتی در غير شيعيان دارد.
مهمترين نکته هم اين است که در هيچجای قانون اساسی نيامده که مقام رهبری بايد تابعيت ايران را داشته باشد!
3 comments:
امین عزیز
ارتقاییست خوشگوار رسیدنت به این مقام شامخ استراتژیک صادر کردن. دست مریزاد! طنزهایت (از تعارف گذشته) بینظیرند. البته انصاف را که این دومی کمی از حال و هوای یکتایی اولی کم کرده. باشد که همیشه در مود همان اولی (و کلا در خارجه ماندن) باشی.
حسن جعفری (مرحوم زوال)
احسنت . قلم شیرینتان مستدام
یه لحظه گیج شدم
بابا چرا تیتر نمی زنی!
ضمنا اگر نبوی اینو ببینه میگه حق کپی رایت چی شد؟
هرچند اینجا ایرانه!!!!!!!!!
ارسال یک نظر