Would it be too difficult for some prominent figures from Islamic world to publicly condemn the assassination of Catholic nuns and the firebombing of churches as being viable and reasonable to the Pope's comments regarding Mohammad?
It apears that Islam asks for toleration and acceptance, yet offers very little by way of return when it feels it has been insulted or threatened. Such acts of reprisals do little more than further the concept of Islam as a violent religion - an idea that Muslims are usually quick to deny.
Tom Wright, London N1 (Metro - today, p 16)
خيلی سخت میبود اگر چند چهرهی شاخص جهان اسلام، قتل راهبههای کاتوليک و پرتاب بمبهای آتشزا به کليساها را علناً محکوم میکردند، همانقدر منطقی و عملی که اظهارات پاپ در مورد محمد را محکوم کردند؟
به نظر میرسد اسلام تقاضای مدارا و پذيرش دارد و با اين حال در مقابل وقتی احساس اهانت يا تهديد کند بسيار کم حاضر به چنين کاری است. چنين انتقامجويیهايی کاری بيش از آن نمیکنند که مفهوم «اسلام چون يک دين خشن» میگويد - ايدهای که مسلمانان معمولاً در انکارش سريع هستند.
واقعاً چرا چهرههای شاخص مسلمان چنين کار ساده و بیضرری را انجام نمیدهند؟
يک پاسخ شايد اين باشد که چهرههای شاخص مسلمان، اغلب پيرمردهای فرتوت با ذهنهايی خشکيده هستند که وقتی از آنان چنين تقاضاهايی شود، تبسم نيشخندگونهی شيرين و نگاه فقيه اندر سفيهی تحويل آدم میدهند که «بچه مگر سادهای؟ کار کارِ خودشان است!»
و پاسخ ديگر ممکن است اين باشد که «آقا گل بیخار کجاست... اگر عوام همين کليساها را هم آتش نزنند پس کجا غيرت دينیشان را نشان بدهند؟ ما راضی به ريختن خون بیگناهان، حتی يک راهبهی مسيحی نيستيم ولی گناهاش به گردن همان کسی است که اين فتنه را شروع کرده.»
پاسخ ديگر را شايد بايد از خودشان شنيد، اگر ذهن فرتوت و حلقهی کُلُفتِ مريدان دستبوس بگذارد.
اين يکی از دلايلی است که مدتها به هر «چهرهی شاخص مسلمان» اعم از ريشپهن و مرجع و ولی و مفتی بیاعتقادم، و خوشبختانه مذهبام چون مذهب کاتوليکها نيست که با چنين بیاعتقادی باطل شود!
با آن که شاخص هيچ چيز نيستم به جز خودم، اما اين حرکت وحشيانه را، و پيشاپيش، هر حرکت وحشيانهی ديگر را - که با اين چهرههای شاخص، متأسفانه بايد انتظارش را داشت - محکوم میکنم.
As a Muslim and a believer to Mohammad, I condemn the brutal acts of murder of Catholic nuns and bombfiring of the churches. Unfortunately, the people whom are damaged by these madnesses have every right to think that the committers of these crimes are immoral fundamentalist Muslims. I have far more sympathy with who condemns immoral brutal acts in the name of God, than who commits them; even if we have been sadly categorised in the same category of Muslim.
12 comments:
واقعا چرا؟
من فکر میکنم یک دلیل ساده دارد، لااقل برای خیلی از این چهرههای شاخص صدق میکند: به ذهنشان نمیرسد! اطلاع از روابط و مناسبات دنیای جدید به کنار، فکر میکنی چند درصد از این چهرههای شاخص از اخبار روز دنیا خبر دارند؟ اصلا چند نفر از این چهرههای شاخص از چنین اتفاقی خبر دارند؟
دنیا برای بسیاری از چهرههای شاخص دم مرز کشورشان، حداکثر جهان اسلام تمام میشود، دنیای کوچکی دارند این چهرههای شاخص.
عرض شود بالاخره وقت کردم آنچه که این وسط که نبودم نوشته بودی را بخوانم. اول بگویم خوشحالم که دوباره شدی همان امین سابق که بحث می کند و نفس می کشد.
دوم اینکه من فکر می کنم اگر جای محمد و عیسی را عوض کنیم امروز بنیادگرایی از دل مسیحیت بیرون می آمد. منظورم قضیه دین نیست، ملتی است که آن را باور دارند
سلام
آقاي امين بنظر من اول بايد اين آدمهاي شاخص رو دسته بندي كني؟
منظورت كدوم آدمهاي شاخص هستند؟
اشخاص ديني شاخص، مثل مراجع يا رهبري يا كساني كه مثلا در حوزه علميه قم هستند؟ خب اونها حتي اينقدر شجاعت ندارند كه به مثلا رهبر كشور كوچكترين اعتراضي بكنند
اگر منظورت اشخاص سياسي است كه به عنوان مثال خاتمي ميره آمريكا و از اسلام و غيره دفاع ميكنه اونوقت رئيس جمهور وقت هولوكاست رو يك دروغ بزرگ ميخونه
خب وقتي اين شخصيت ها اينطوري باشند بقيه شخصيتها كه وضعيتشون معلومه ديگه
ولي در كليت مطلب باهات موافقم
يكي از دوستداران وبلاگ شما
به یک روحانی معظم و از اشخاص شاخص گفتند که نعوذ باالله از شما ...ون گشادتر هم هست؟ گفت بلی، و لاکن کسانی که به ما می گويند «حاج آقا التماس دعا!»
از اين حکايت نتيجه می گیریم که افرادی که از افراد شاخص انتظار عمل دارند در یک موقعیت منحصربفرد تاریخی از لحاظ وسعت قرار دارند.
البته بر آن خواننده ناآگاه نامسلمان حرجی نيست، اما شما چرا؟
کمی دیراست برای اظهار تاسف، ای کاش قبل از اینکه صداشان در بیاید میفهمیدیم که چهقدر خودخواهیم "هر چند که هنوز هم خوب نفهمیدهایم"
برای من این سوال هم مطرح میشود: چرا چهرههای شاخص مسلمان با ذهنهایی جوان و شاداب وجود ندارند که نگذارند وزن "باور" به اسلام به سمت عقاید کهنه و خشک نیافتد؟
یا به عبارت دیگر: چرا افراد جوانتر (به نسبت برای چنین کاری وگرنه منظورم فرد بیست یا سی ساله نیست) با افکار مترقی نتوانستهاند در جهان اسلام چندان طرفداری داشته باشند (جز مواردی معدود؛ مثلا شاید شریعتی).
آیا دلیلاش این است که آن قبیلهی سنتی اجازهی خودنمایی برای این افراد را نداده است (مثلا مورد کدیور و ...) یا اینکه اصولا تعداد جوانانای که دلشان خواسته در این زمینه پژوهش کنند و فکر نو ارایه دهند بسیار کم است.
اگر پاسخ دومی است، من از خودم (یا شما) میپرسم که چرا من (یا باز هم شما) تنها نشستهام و غر میزنم که دنیای اسلام به فنا رفته است و پهنریشان اصل اسلامام را به تباهی کشاندهاند. اگر هم اولی است این سوال برایام پیش میآید که چرا منای که به پا خاسته بودم نتوانستم صدای غالب شوم. یعنی زورم به یک سری پیرمرد (پیرزن که نداریم در این مورد!) فنفنای نرسید؟
پاسخ کدام است؟ نمیدانم. شاید ترکیبی از هر دو به علاوهی چند مورد مرتبط دیگر.
حرف کلیام چیست؟ حرف کلیام این است که اگر وضع خوب نیست، همهاش تقصیر نخبگان جامعه نیست. خود جامعه کم و بیش پوسیده است.
يک دليل مهم اين است که اين افراد شاخص چون قرآن مي دانند و از آن منشور جهاني حقوق بشر و اخلاق کانتي-کنفوسيوسي بيرون نمي کشند ناچارند اگر نمي توانند حمايت علني از حرکات اعتراضي نشان دهند لااقل آن را محکوم نکنند.
از همه مدافعان حقيقت و همراهان آقای پورپیرار درخواست می شود تا بیانیه زیر را در اعتراض به ممانعت از چاپ کتاب های ایشان امضا کنند و لینک آن را برای سایر دوستان نیز ارسال نمایند. با تشکر
http://persianpetition.com/sign.aspx?id=e13aeda4-86dc-464d-b5c9-17ed38e6d16f
با سلام
فکر می کنم اعمال ساده مانند آنچه مورد نظر است دوایی برای درد نخواهد بود و موضوع پیچیده تر از اینها باشد. اساساً هر معتقد خود را بر حق می داند و اسباب نمایش اعتقادات با یکدیگر متفاوت است هر چند آنها نیز به نوبه ی خویش قابل تامل هستند.
پیروز باشید
اولا بخش کامنت سایت هم در حیطه مسئولیت شماست و انتظار نداریم که کسی اجازه داشته باشد تا تاریخ سازی دروغین و هتاکی هدفمند به ملیت و تاریخ ایران را تبلیغ کند و برای آن پتیشن جمع کند. ثانیا با احترام به نیک نفسی و حسن نیت شما، ولی حوزه دین حوزه خطا ناپذیر الوهیت است، به این معنا که نه پاپ به عنوان پاپ قادر به اشتباه و نفی سخنانش است و در نهایت به اظهار تاسف بسنده می کند و نه دین اسلام اساسا دین مسحیت را معتبر می داند ، زیرا که با آمدن اسلام دین قبلی منسوخ شده و مسیحیان باید مسلمان شوند تا رستگار گردند. غیر از این هر چه گفته شد ملا حظه کاری اجتناب از درگیریست.
دوست ناشناس آخر
اول اين که در پاسخ به کامنتی که دعوت به امضای بيانيهای در دفاع از نظرات آقای پورپيرار میکرد، چند روز پاسخی نوشتم و امروز متأسفام که ديدم منتشر نشده:
«دوست ناشناس، کاش بيانيهتان در اعتراض به نقض آزادی بيان میبود و نه دعوت به تأييد نظرات آقای پورپيرار. با کمال ميل بيانيهای در اعتراض به ممانعت در انتشار کتاب هر کس را امضا میکنم، اما اين که مجبور باشم محتويات و نظريات توطئهانديشانهی يک کتاب خاص را تأييد کنم چندان خوشايند نيست و چنين کاری نخواهم کرد.»
در مورد دوم، حوزهی دين افزون بر خطاناپذيری الوهيت، تا حد زيادی حوزهی انسانهای معمولی هم هست. همچنين همان «ملاحظهکاری [برای] اجتناب از درگيری» نکتهای است بسيار مهم که با روشن شدن مبنای اخلاقی و ارزش آن به نام «مدارا» يا «رواداری» به نظرم بايد پايهی تعامل انسانها با عقايد مختلف باشد.
سولوژن عزيز
جالب است که کامنت ناشناس به تاريخ 20 سپتامبر ساعت 8:56 ظاهراً همان را میخواهد بگويد که شما میگوييد. به هر حال، صنف روحانی و «اسکولار»های دينی با جزميت و خودحقپنداریشان، بر کسانی که مايهی اصلی کارشان ترديد و شک بر حقانيت هر چيز از جمله خودشان است در بسياری موارد پيروز میشوند. قضيه، قضيهی اعتماد به نفس است و وقتی پرروتر باشی به خصوص در تسخير قلب مردم و شاخص شدن پيروزتر خواهی بود.
به علاوه، چهرههای شاخص، به خصوص در بين روحانيت شيعه، همواره آلوده به نفعطلبی از «خمس و زکات» بودهاند که ناچارشان میکرده بر وسواسیترين و محافظهکارترين ديدگاه تکيه کنند. به همين دليل فکر میکنم احتمالاً فقه نتيجهی انباشت تاريخی وسواسهايی است که ابتدا بيمارگونه به نظر میآمدهاند اما اکنون حکم مسلم الهی تلقی میشوند.
در مجموع، اين «صنف» روحانی، صنفی است که در افتادن با آن، تنها درافتادن با يک مشت پيرمرد نيست، با گروهی عوام رگ گردنی بايد طرف شد که در حالت معمول آدمهای خوبی هستند، اما به يک حکم تکفير و يک احساس اهانت به دين چنان طغيان میکنند که هر کس را وحشتزده میکنند. آخوندها هميشه تکيهشان بر همين است: «کاری نکنيد نوزده دی 56 تکرار شود» آنها افسار را دانسته خوب جايی انداختهاند و دائم بر ادعای «توهين به مقدسات» سواری میکنند. به نظرم هر آدم عاقلی که از اين عوامسواری ناراحت است نبايد بر تنور «توهين به مقدسات» بدمد و به اين عوامفريبان مجال بيشتری بدهد. روحانيت را بايد با ارزشهايی خلع سلاح کرد که فاقد آنها هستند: مدارا، تحمل عقايد ديگران و انساندوستی.
دوستان عزيز ديگر
عذر میخواهم اگر تا الآن پاسخی به کامنتهايی که منتظرجواب بودهاند ندادهام.
سریع ۱۰ پوند پیاده شو:
http://www.economist.com/books/displaystory.cfm?story_id=7939629
ارسال یک نظر