بعضی مؤمنان ممکن است ادعا کنند که ايمان هرگز با اخلاق در تضاد نيست: هر آنچه ايمان آنان به آن حکم میکند اخلاقی است، اگر حکم سنگسار است يا کشتن مرتد، صرفاً به دليل آن که وجودی «ماورای عقل و فهم انسان» به آن حکم کرده، بنابراين منزه از هر سوآل و پرسش، و مطلقاً درست است.
با اين حال خوب است از اين مؤمنان بخواهيم خودشان را در موقعيتی قرار دهند که مثلاً يک همکيش آنان، مرتد به دين آبا و اجدادی باشد، و در دين او هم کشتن مرتد جزو بديهيات ايمان باشد. آيا کشتن آن شخص که همکيش آنان است و تغيير دين داده اخلاقی است؟ آيا اگر آنان در يک جامعه اقليت بودند و اکثريت نگذاشت که آنان اعتقادات «صحيح» خودشان را تبليغ کنند و به شيوهی «الهی» خودشان زندگی کنند، حق با آن اکثريت نيست که طبق اصول اعتقادی خودش آنان را سرکوب میکند؟
اگر هميشه حق با مؤمنان باشد، خندهدار آنجاست که نهايتاً حق با زورمندترين مؤمنان خواهد بود؛ چرا که در چنان دنيايی که هر کس عقيدهی خودش را درستترين میشمارد و هرگز از آن کوتاه نمیآيد، آن که زورمندتر است در تحميل عقيدهاش موفق میشود.
آن چه فراتر از هر عقيده و مرام و دين بايد رعايت شود، اخلاق است. اخلاق يعنی «آن چه بر خود نمیپسندی بر ديگران نپسند.» اگر دوست داری در فرانسه عقايد اسلامیات را کتاب کنی و ملت را مسلمان کنی، پس در مملکت خودت، آدم باش و بگذار مسيحی هم ديناش را تبليغ کند. اگر فکر میکنی سريال ضديهودی «چشمان آبی زهرا» و فيلمهای جمال شورجه و فرجالله سلحشور بايد آزادانه از ماهوارهها پخش شوند، اين اجازه را بده که هموطن خودت چيزهايی را ببيند که دوست دارد. تو که زمان پهلوی شکايت میکردی که رمانهای مذهبیات اجازهی چاپ نمیگرفت و داشتناش پانصد تومان جريمه داشت، حالا که قدرت به دستات افتاده انسان باش و بگذار ديگران قصهی خودشان را چاپ کنند. اگر گمان میکنی که بايد به انتخاب سبک زندگی اسلامی در اروپا و امريکا احترام بگذارند، شعور داشته باش و به سبک زندگی غيراسلامی هموطن خودت احترام بگذار و سبک زندگی او را بهانهای برای سلب حقوق او قرار نده. اگر گمان میکنی که حق داری عقايد مذاهب ديگر را به مسخره بگيری، هندو را گاوپرست بنامی و مسيحی را مشرک و يهودی را حزب شيطان و سنی را عمری، و همه را هم نجس بشمری؛ پس اين حق را به اهل ديگر مذاهب بده که پيامبرت را مسخره کنند و تو را تروريست بنامند.
روزی حسين ابن علی پيشوای اين شيعيان شاخ حسينی، گفت که اگر دين نداريد لااقل آزاده باشيد. اکنون زمانهای است که بايد گفت: کاش دين نداشتيد ولی آزاده بوديد.
مسلمان متصلب متعصب خودخداپندار! اگر همگان به شيوهی تو به پشتوانهی اين ظن که عقيدهشان حقترين است به خود حق هر کار میدادند و حق هر کس را به نام دين و عقيده قابل سلب میدانستند، مطمئن باش که در چنان دنيايی دين و مذهب تو باقی نمیماند، دين و مذهبی که اکنون از آنِ مفلوکان و عقبماندگان و ضعيفان زمين است.
چه تأسفبار است که گويا هر که بر طبل مسلمانی محکمتر میکوبد، از آزادگی تهیتر است.
خطاب به يک دوستِ سابق نوشته شد.
21 comments:
touché brotha. Khashm-e Amin Agha va harf-e hesaabesh bar del neshast. amma yaademaan naravad keh terrorist khaandan-e mosalmaanan hameh ra ba yek choob mizanad o rooy-e stereotype ghezaavat mikonad. Bebakhsheed Pinglish shod nemidoonam chera.
حسین احتمالا غیر از "رون مرغ رو بده" یا "لامصب چقدر شمشیرت کنده" حرف دیگهای نزده. عرب بادیهنشین بیسواد رو چه به این صحبتها؟ این رو هم ساختن بهش نسبت دادن که چماق کنن بزنن تو سر ما. اما درستش اینه که "اگر دین -دارید- لااقل آزاده باشید!"
اگر کسي هم ايمان را و هم اخلاق را ارج مي نهد و بين آن دو بر فرض اختلاف مردد است که يکي را برگزيند از نظر من بي هيچ شرطي بايد ايمان را برگزيند. گزينش اخلاق بر ايمان يعني کفر اما گزينش ايمان يعني پذيرش اخلاق اما اخلاقي که خير و شر آن را خدايي که فراتر از انسان مي انديشد و عالم محض است مشخص کرده است.
---
در باره ي امام حسين هم مي خاستم چيزي بگويم که اين ناشناس به به ترين نحوي بيان کرده است. همان که ايشان گفته را تکرار مي کنم:
اگر دين داريد لااقل ازاده باشيد
سلام
مطلب جالبی است ولی فکرمی کنید فلسفه ای که انسان رامفعول بی اختیارمی انگاردکه جزبندگی واطاعت از یک معبود خیالی رسالت دیگری نمی شناسد.گوشش به این گونه مسائل بدهکاراست؟ من باورم این است که نه تنها اسلام که هیچکدام از ادیان دیگرهم با دموکراسی، آزادی، ، عدالت اجتماعی،احترام به حقوق فردی واجتماعی انسانهاواز این گونه مقولات سرآشتی ندارند.،
رگه های آته ایستی (اینجا: اسلام ستیزی) بوضوح در این یادداشت نمایان است
به این جمله ی خود به دقت نظر کن: ... دين و مذهبی که اکنون از آنِ مفلوکان و عقبماندگان و ضعيفان زمين است.
لطفاً نگو که تنها فلان نوع ِ مسلمانی را نقد کرده ای!
همان نوع مسلمانی - نوع ِ راست کیشانه- در حال ِ حاضر عامل ِ اصلی بسیاری تنشها میان ِ جامعه ی غرب با مهاجران ِ مسلمان است
از حیث ِ میزان ِ نفوذ نیز این نوع مسلمانی کم طرفدار ندارد به این دلیل ِ ساده که شواهد ِ دینی به نفع ِ این نوع مسلمانی بسیار زیاد است
این را هم فراموش نکن که هرگز قابل ِ قبول نیست که یک دین مدعی ِ سعادت بخشی به پیروان ِ خود باشد اما در طول ِ زندگی ِ تاریخی اش اکثر ِ متدینان ِ به آن در نکبت و بدبختی دست و پا بزنند
چیزی هم به نام ِ "ذات ِ اسلام" اساساً واقعیت ندارد که بخواهیم شکست های تاریخی ِ این دین را مزورانه از ساحت ِ آن ذات مبرا گردانیم
در باب ِ ربط و نسبت ِ اخلاق و دین - ایمان ِ اسلامی - نیز من مدتی قبل برای یاسر ِ میردامادی در یادداشت ِ مربوط به حجاب چیزکی نگاشتم
راستش قصد داشتم برای تو و آن پاسخ ات به محمد ِ خلبان با عنوان ِ "فتوای محمد" مطلبی بنگارم اما أجل مهلت نداد و من مُردم.
اجمال ِ قضیه اینکه:
من رویکرد ِ تو را به تقدم ِ اخلاق می پذیرم اما دست و پا کردن ِ شواهد ِ دینی (اینجا: اسلامی) برای چنین رویکردی را بسیار ناروا می دانم (یعنی دقیقاً همان خطایی که تو در پاسخ ِ خود به محمد مرتکب شده بودی) مضافاً بر اینکه برایِ یک مسلمان "اخلاق" یعنی باید و نبایدهایی که در دین او توصیه شده است. برایِ مسلمان "اخلاق" یعنی "اخلاق اسلامی" و بس! و از اینرو سخن ِ محمد را کاملاً قبول دارم که برایِ یک مسلمان در مقام تعارض ایندو، ترجیح ِ اخلاق به نوعی خروج از بندِگی و اطاعتِ اوامر علی الفرض بی چون و چرای خداوند است و البته این را هم باید اضافه کنم که من با این نوع مسلمانی که رعایتِ اخلاق جهانی و عام را بر دستوراتِ اسلامی و خاص دین خود ترجیح می دهد، نه تنها مشکلی ندارم که بسیار هم از آن استقبال می کنم ولو که در مقام دقتِ نظری آن را واجدِ تناقض درونی و نقص می یابم.
مهم آن است که مسلمانی اخلاق گرا با تمامی پارادوکس و نقصی که در آن وجود دارد، به رسمیت شناخته شود و حتی به عنوانِ نوع غالب در مسلمانی در آید.
شعار من در موردِ این بحث چنین است:
"مسلمانی آری، اسلام نه!"
Amin: ba inke hich darki az Islam nadarid, v Islam ra ba amalkarde ye moshte boozineye aghab mondeye oghde-ei eshtebah gerftid, vali movazeb bashid ke dostane Islami v Estekhbarati-ton , Sima, Sibil , Bahman v v azet neranjand, ta hamin diroz ghorbone sadagheshon mi-raftid, bezarid pole mardom ra talaf karde v hey sex partner hashon ra avaz konand, rasti unghadar Zuchini masraf kardand ke ghimatesh dar Canada bala rafte. ali az Londan
سيمای عزيز
مگر نجس خواندن «کفار» همه را با يک چوب نمیزند؟
ناشناس اول
بنا به هر کتاب تاريخی که بخوانيد، حسين هر چه بود، «عرب باديهنشين بیسواد» نبود. البته میشود همهی تاريخ را ساختهی کسانی دانست که از آن چماق میسازند و توی سر شما میزنند. متأسفانه شما حتی از تاريخ چماق نمیسازيد، از نژادپرستی احمقانهی ضدعرب چماق ساختهايد که حتی در کارکرد چماقیاش هم موفق نيست.
محمد عزيز
من بين ايمان و اخلاق مردد نيستم. میشود يکی از بنيانهای ايمان را نيکانديشی در مورد انسان و وجدان اخلاقی او دانست. شما فتوای جديدی ندادهايد، پاسخ من هم همان است که قبلاً دربارهی فتوای قبلی شما دادم.
علی رادبوی عزيز
گمان میکنم بشود اسلام تاريخی امروز را انسانیتر و اخلاقیتر کرد. دليلام اين است: هر عقيدهای که توضيحاتی غيرممکن و ضدانسانی از اخلاق بدهد، ناگزير خودش را تضعيف میکند. تبعيض و رفتار ضداخلاق، نيروی جامعه را هدر میدهد و با ديد خوشبينانه، در نهايت اصلاح آن عقيده بسيار محتمل است. بهترين راه برای مسلمانانی چون من، هميشه اين است که بگوييم اصلاً آن اسلام تاريخی که روحانيت در قدرت ايران ترويج میکنند را اصلاًاسلام نمیشناسيم. میدانم که اين راه قديمی است و دلِ ضداسلامها را خنک نمیکند و حتی باعث عصبانيت میشود، اما حتی اگر کارکردگرايانه هم بنگريم، توفيق رفتاری که اسلام تاريخی را به نفع اسلام اخلاقی نقد میکند بيشتر از رفتار ضداسلام است، آن هم در جامعهای مسلمان مثل ايران.
رفتار ضداسلامی به نظرم بيشتر برای عقدهگشايی خوب است و يک جور بغض و کينه در آن هست که در شکل افراطی، حتی فرد مسلمان را انسانيت تهی میداند و کشتن او را مجاز. البته منکر آن نيستم که ضداسلامها برای تحريک ذهن جامعه بسيار مفيدند و اميدوارم برای تمرين مدارا هم مفيد باشند. شرط اولاش اين است که مسلمان را هم انسان بشمرند و برای هر انسانی دلسوزی داشته باشند.
مخلوق عزيز
در يادداشت من ممکن است با آن «اسلام» که شما در ذهنتان است ستيز شده باشد، اما از نظر خودم در آن اسلامستيزی نيست و آتهايسم هم اصلاً در آن نيست. ظاهراً همانطور که من میکوشم دايرهی مسلمانی را وسيعتر از آن بدانم که فقط شامل مسلمانان تاريخی بشود، شما هم دايرهی آتهايسم را وسيعتر از آن میدانيد که مثلاً ريچارد دوکينز ادعا میکند. آتهايسم به نظرم يعنی انکار هرگونه فايدهی مذهب و در ضمن اگر انکار جدی خدا در آن نباشد، باز هم آتهايسم نيست و دئيسم است.
اين واقعيت مشخصی است که مسلمانان در مجموع ضعيفترين و مفلوکترين باورمندان و مؤمنان زمين هستند، اما به هر حال «هستند» و در مقابل تغيير عقيده هم به سختی مقاومت میکنند، به نظرت بهترين راه برای بهبود زندگی اين همه آدم چيست؟ بکشيمشان؟
ديدهای که رويکرد من در وبلاگام دست و پا کردن شواهد دينی نيست. اما وقتی کسی ادعا میکند که در «اسلام» امکان ندارد که به وجدان اخلاقی بشر معتقد باشيم، برای رد حرفاش مجبورم که مثال نقضاش را از درون همان مجموعه اعتقادات بياورم. «بندگی خدا» را میتوان به تسليم بودن در برابر نيکی و حقيقت تفسير کرد، نيکی و حقيقتی که همه وجدان درک آن را دارند و لزوماً چيزی دست نيافتنی نيست که تنها در کتابهای تاريخی و آن هم با تفسير آخوندها قابل درک باشد. به نظرم در اين نوع اسلام تناقض درونی وجود ندارد، در اسلام تاريخی تناقض بسيار بيشتر هست.
با اين حال خوشحالام که بالاخره میپذيريد که از ديد فايدهگرايانه بايد از اين اسلام (يا به قول شما: از اين نوع مسلمانی) استقبال کرد.
علی از لندن
دوست ناشناس، حرفهايتان بسيار بیربط است. حتی ارزش هم ندارد که حذف شود تا بعداً مدعی نقض آزادی بيان شويد. نمیدانم بند اول (که هيچ درکی از اسلام ندارم) چطور به بند دوم دربارهی دوستان «اسلامی و استخباراتی» من مربوط میشود. سعی کنيد حرفتان را صريح بزنيد، من بيکار نيستم که بنشينم معانی نهفته در اين پريشانگويیها را در بياورم. البته اگر واقعاً حرفی داريد.
امین گرامی به قول پیکوفسکی بسی با این نوشته ات وحدت می کنیم.اما می دانی بگذار بگویم که این جمله ات به دلم ننشست یا از گفتنش دلم گرفت که " دين و مذهبی که اکنون از آنِ مفلوکان و عقبماندگان و ضعيفان زمين است "........
اين جواب من نبود. قانع نشدم.
مساله اين است که اگر دين اسلام جديدي اورده ايد اين را اعلام بفرماييد تا ابهامي در کار نباشد.
با خواندن اين يادداشت به ياد خاطرهاي از دكتر سروش افتادم. در يكي از كنفرانسهاي بينالمللي كه نمايندگان اديان الهي و آيينهاي انساني و مرامهاي بشري شركت داشتند، حاضران پس از بررسي تمامي اديان و آيينها، آنها را در دو نكته مشترك ميبينند.
1) انسان هدف و محور است نه وسيله و ابزار
2) هر آنچه براي خود ميپسندي براي ديگران هم بپسند و هر آنچه براي خود نميپسندي براي ديگران هم مپسند
دكتر سروش در ادامهي اين خاطره به درستي اشاره ميكند كه:
اين دو اصل ميتواند و ميبايد پايهي تفاهم اخلاقي تمامي انسانهاي كرهي خاكي باشد.
در واقع اگر كليت جهان را در نظر آوريم (كه بيايمانان و ملحدان و خداناباوران را نيز شامل ميشود) مبناي تفاهم و تعامل ميان انسانها و ملتها نه ايمان كه اخلاق خواهد بود. و در اين ميان تنها همان دو اصل اخلاقي كه اشاره شد ميان همهي انسانها مشترك است و ميتواند كف خواستهاي انسانها از يكديگر و مبناي تعامل آنها قرار گيرد
امین ِ عزیز!
اول آنکه این دیگر توضیح ِ واضحات که هر کس ذهنیتی از اسلام دارد و بنا به یکی در این یادداشت با اسلام ستیز شده و بنا به ذهنیت ِ دیگر ستیز نشده است.
آته ایسم نیز به تسامح به کار رفت و در پرانتز هم نوشتم که مراد اسلام ستیزی ست که در یکی از جملات ِ تو بوضوح وجود داشت حال تو را خوش بیاید یا نه.
دوم آنکه تو هر گونه که بخواهی می توانی "بندگی الله" را برای خودت تفسیر کنی اما اینکه ساده اندیشانه "اسلام ِ تاریخی" را "اسلام ِ آخوندها" نامیده ای برای من بسی تعجب برانگیز است مگر آنکه خود ِ محمد بن عبدالله و سایر پیشوایان ِ امامیه را نیز جزء همین آخوندهای نابکاری فرض بگیریم که چهره ی اسلام ِ حقیقی را مشوه جلوه داده اند.
در آنصورت باید پرسید که این "اسلام ِ حقیقی" اساساً کجاست؟
سوم آنکه مراد ِ من نیز جز این نبود که آوردن ِ شاهد از همان مجموعه اعتقادات به نفع ِ وجدان ِ اخلاقی ِ بشر خطای بزرگی ست.
چون تو به ماجرای "ذهنیت" بسیار علاقمندی باید بگویم که با ذهنیت ِ من از اسلام و مجموعه ی منابع ِ مقدس ِ این دین، اساساً تفسیرهای "اخلاقی" که مستقل از سایر ِ بایدها و نبایدهای اسلام باشد جز خطای فهم از اسلام چیز دیگری نیست.
و اما فراموش نکن که ما در ذهن گرایی ِ محض دست و پا نمی زنیم و تمام بحث بر سر ِ ربط و نسبت فلان ذهنیت از اسلام با عینیت ِ تاریخی ِ آن است.
چهارم آنکه اگر در یک دین هم می توان به نفع ِ "اخلاق ِ خودبنیاد" شاهد آورد و هم به ضرر ِ آن، واضح است که در متن ِ مقدس ِ چنین دینی تناقض و دوگانه گویی ِ صریح وجود دارد که علی الفرض از ساحت ِ ربوبی ِ خداوند به دور است.
پنجم آنکه "تناقض" همیشه میان ِ دو چیز مطرح می شود و دو طرف دارد.
آنچه من گفتم جز این نبود که آن "اسلام ِ اخلاقی" ِ شما در سنجش با متونی که علی القاعده وجاهت ِ خود را باید با تکیه بر آنها کسب کند دچار ِ تناقض است و اما "اسلام ِ ارتدوکس" از این حیث تناقضاتی بمراتب کمتر در بردارد.
و نکته ی آخر اینکه بحث از عقده گشایی ِ اسلام ستیزها و اینکه راه ِ حل ِ آنها در نهایت کشتار ِ مسلمانان است همانقدر ارزش دارد که کسی بحث کند بر سر ِ شیفتگی ِ تهوع آور ِ اسلام زده ها و اینکه آنان در نهایت خواستار ِ نابودی ِ تمامی کافران و مشرکان هستند.
این از همان اخلاقی که امثالِ تو اسلام ِ خود را به آن گره زده اید بسی به دور است که بجایِ پرداختن به فرآورده ی یک فکر و نقد و تحلیل ِ آن به سراغ ِ انگیزه هایِ طرح ِ آن فکر بروی.
از تو با روحیه ی آنالیتیکی که در این وبلاگ با آن شناختم ات انتظار این نبود و نیست که با این شعارهای مضحک به تخریب ِ ایده ها و افکار یک گروه بپردازی.
اسلام ستیزی اگر بمعنای نقد ِ "اسلام ِ کتاب و سنت" و "بودش ِ تاریخی" ِ آن است باید بگویم که نه تنها مذموم نیست و از آن سایکو آنالیزهای حضرتعالی در باب ِ عقده به دور است که مایه ی مباهات ِ اسلام ستیزان ِ جهان نیز می باشد.
بسم الله الرحمن الرحیم
نمی دانم دوست سابق شما چه طور مسلمانی بوده که اینطور به هذیان گویی افتاده اید!
اخلاق و ایمان هر دو از زیرمجموعه های دین اسلام هستند که اسلام در موردشان احکامی تعیین کرده است. یعنی جمله ی اولتان تعارض واضحی دارد. در دین اسلام، یعنی با اخلاق اسلامی، نه سکولار از نوع آن چه بر خود نمیپسندی بر ديگران نپسند، اخلاق و ایمان هیچ تضادی ندارند. سنگسار از نظر اسلام کاملا اخلاقی ست چون جلوگیری از فساد می کند. نمی دانم واقعا خودتان به آنچه می گویید فکر می کنید؟ اصلا فکر می کنید؟
بهتر بود به جای لفظ مومن، از مسلمان استفاده می کردید. حق سر جای خودش است و به زور هم ربطی ندارد.
این ها برای همین دو پاراگراف بود و چند تا جمله از پاراگراف های بعدی. اونقدر ضایع و بی منطق نوشتید که از بهارش پیداست نکو بودنش!
دلم برای خودم می سوزد! دلت برای خودت نمی سوزد؟
... یاالله
سلام امین آقا. ببین عزیز من دقیقا میدونم چی میگی. اخلاق یعنی اینکه آنچه که انسان میپسندد را انجام بده. دین میگوید آنچه را خدا میپسندد انجام بده. این دو لزوما یکی نیستند. به نظر من از دیدگاه اسلام یکی نیستند. به نظر شما یکی هستند؟ مخصوصا که اخلاق با تعریف شما بستگی به اشخاص هم پیدا میکند. یعنی یک نفر ممکن است سنگسار را مثلا در صورتی که خودش زنا کند هم بر خودش روا بداند و لذا بر زنا کار دیگری هم روا بداند. این است که اخلاق نزد بعضی افراد (مثلا متدینین ) میتواند منطبق بر دین باشد. دسته دیگری هم هستند که دین را طوری تغییر میدهند که بر اخلاقی که در ذهنشان دارند انطباق دهند. به نطر من اگر بخواهیم قرآن را کنار بگذاریم دین اسلام را کنار گذاشته ایم.
قرآن و سنت به نظر من موارد بسیاری دارد که با قاعده ای که شما بر اخلاق شمردید برای عامه منطبق نمیشود. اما قرآن را نمیتوانید رد کنید چون اگر قرار به رد آن باشد باید سوره ای مانند آن بیاورید. اگر آورده اید که خبرمان کنید . اما اگر نیاوردید تکلیفتان را بدانید که فردا که به سیخ کشیده شدید شوکه نشوید! ارداتمندیم
ضمن پوزش امین آقا . جمله های آخر یک کمی تند شد. نه قصد قضاوت دارم نه چیز دیگر. خطابم خطاب به نوع انسان بود نه لزوما به شما.
این مانند قرآن یعنی چه؟ دو حالت ندارد، یا شما دقیقا "مانند" قرآن را توصیف میکنید و در نتیجه خودتان هم میتوانید مانندش را بیاورید، یا یک ایده کلی از آن دارید که قادر به توصیف و در نتیجه داوری آن نیستید و تقاضا بیمعنی است. یعنی یا متن را در چهارچوبی علمی قرار میدهید و ویژگیهای آن را توصیف میکنید یا از این ادعا دست میکشید. عجیب است کسی که خودش فیزیک خوانده این حرف مسخره را تکرار میکند.
دوست عزيز ناشناس
پاسخ سعيد را با ايميل دادهام و با او موافق نيستم، اما در مورد تحدی و حريفطلبی قرآن، «مانند قرآن» را میتوان اينگونه توصيف کرد: «متنی که بتواند پايهی يک تمدن جديد قرار بگيرد» و با وجود اين توصيف نسبتاً دقيق و قابل ارزيابی تاريخی، ظاهراً مانند اين مورد هنوز موجود نيست.
منظور از توانستن چیست؟ اینکه متن را ارایه کنیم و بعد از مثلا ۵۰ سال ببینیم "تمدن" جدیدی آن را از خود میداند یا تعریفی از "متن تمدنساز" دارید؟ اگر اولی است که تمامی معادلات سیاسی و اجتماعی را نادیده میگیرد و باطل است. اگر دومی است که باز تعریفی علمی میخواهد و همینکه آنرا ارایه کنید مشکل حل است. همین "تمدن جدیدی" هم که شما آن را پیش کشیدهاید مستقل ایجاد نشده. یعنی برای اینکه آن را به قرآن ربط بدهید باید مشخصات کتاب را برجسته کنید و بگویید این ویژگی باعث شد فلان شخص فلان کار را کند و این زنجیره ادامه پیدا کرده تا "تمدن اسلامی" ایجاد شد. این هم همان ارایه تعریفی از "متن تمدنساز" است. باقی عوامل از جمله یکسان نبودن شرایط و عوامل همچنان باقی هستند. بدیهی است در یک آزمایش علمی، در صورت یکسان نبودن شرایط، نتیجهگیری لزوما تکرار نمیشود. پس مسلمان نه به عنوان تحدی و نه برای توجیه ایمان نمی تواند این موضوع را پیش بکشد. در ضمن این حرفها به کنار، تحدی مطرح شده در قرآن این ویژگیهای ابسترکت را ندارد، چرا که هنوز تمدنی ایجاد نشده. بلکه صرفا صورت ادبی دارد. این تضاد را چه میکنید؟
دوست ناشناس
شما متن را ارائه کنيد و بعد از پنجاه سال يک تمدن ادعا کند که بر پايهی آن متن است. کار تمام است. به معادلات ديگر هم کاری نداريم.
آن چه در مورد تضاد تحدی ادبی و وجود نداشتن تمدن در زمان ثبت قرآن نوشتهايد، از نظر من تضاد نيست. در خود قرآن «مثل» قرآن تعريف نشده و هر زمان يک ويژگی از اين متن برجسته و مهم است. در زمان ثبت، مهمترين ويژگیاش شايد ادبی بوده و حريفطلبی ناگزير همين جنبه را در نظر داشته. در اين زمان که اين مهمترين ويژگیاش نيست، پس تضادی در اين ادعای من نيست.
مگر قرار به شرطبندی است که به معادلات دیگر کاری نداریم؟ چه کاری تمام است؟ ۵۰ تومن را میبرم؟ بیخود وقت من را هم تلف کردید.
salam man dokhtari afghan hastam. matalebi ke be sabt rasandid besyar khandani va vagheyi hastand va be rasti ke chehreye zeshte eslam ra neshan midahad vali be khater dashte bashid ke ta vaghti niroye khiyali_i be name khoda vojod nadarad chera besyari az mardom ahmaghane dar sadade din seteyzi hastand? chon rasti imane vagheyi haman angizeye pakist ke ensan ra vadar mikonad ta azadane fekr konad va az maghze khodash estefade konad na inke korkorane az ye akhond ya yek keshish ya hatta yek mortaz taghlid konad!
ارسال یک نظر