دوشنبه، مهر ۰۴، ۱۳۸۴

تولستوی و تاريخ

نمی‌دانم چه تحقيقاتی در مورد «تاريخِ تاريخ‌نگاری» وجود دارد، اما «اپی‌لوگ»های رمانِ «ِجنگ و صلح» تولستوی احتمالاً موضوعِ جالبی برای بررسی در اين نوع تحقيقات باشند.
در ادبيات کمتر کسی با نبوغ و دانشِ حيرت‌انگيزِ تولستوی مدتی چنين طولانی به کارِ دراماتيزه کردن تاريخ پرداخته‌است؛ با توجه به اين که اشعار هومر و شاهنامه‌ی فردوسی را نمی‌توان تاريخ دانست. تولستوی در دهه‌ی 1860 ميلادی درگيرِ نوشتنِ اين رمان بود و تحقيقاتی تاريخی انجام داد که - به تعبير «سروش حبيبی» که ترجمه‌ای از جنگ و صلح انجام داده - شايد برای يک تاريخ‌دان زياد به نظر نرسد، اما برای يک رمان‌نويس فراتر از انتظار است. همچنين اين نکته را نمی‌توان ناديده گرفت که رمان‌نويسی چون تولستوی با تمام احساسات انسانی خود درگيرِ کارِ نوشتن می‌شود و محذوراتِ منطقی و تحقيقیِ تاريخ‌نويسان را ندارد؛ و به اعتقادِ من با آن که در چنين شيوه‌ی کاری دقتِ علمی کمتر است، با اين حال مجال برای پرورشِ يک حس و دريافتِ کلی از تاريخ بيشتر به وجود می‌آيد.
نتيجه‌ی تأملات و برداشتِ کلی تولستوی از تاريخ‌نگاری در همان فصل‌های پايانی (اپی‌لوگ‌ها) نوشته شده و به نوعی تأثيرگذاریِ شخصيت‌هايی چون ناپلئون بناپارت را در تاريخ ناچيز می‌شمرد. تولستوی تمايل به نوعی تحليل تاريخ دارد که در آن قوانين کلی تحول تاريخی از قوانين جزئی رفتار شخص آدمی ساخته می‌شوند. تشبيهی که او به کار می‌برد «ديفرانسيل تاريخ» است که بايد روشی علمی برای گرفتن «انتگرال» آنها يافت. اين تصورِ بسيار جالب از تاريخ باعث می‌شود ما بتوانيم تاريخ يک جامعه را برآيندِ کلیِ تمايلاتِ روانیِ افراد آن جامعه بدانيم.
نمی‌دانم نظريه‌ی مطرح شده توسط تولستوی چقدر ساخته‌ی خود اوست و چقدر بر مطالعات تاريخی بعدی تأثير گذاشته، از اين جهت حدس می‌زنم زمينه‌ی تحقيقاتی خوبی برای بررسی «تاريخِ تاريخ‌نويسی» باشد.

بايگانی