آيا روکو يک قديس است؟ سيمونه يک هيولاست؟
يک شوهر خالهی نظامی داشتم که وقتی برادران کارامازوف میخواندم، میگفت حوصلهی خواندن چنين کتابهايی را ندارد چون نخوانده میداند در داستانها هميشه حق با برادر کوچکتر است.
از کجا میدانست؟
زن بودن در دنيای مردانه چقدر وحشتناک است.
روکو نفرت زيادی حس میکند و به خاطرش گريه میکند. وقتی سيمونه بهش میگويد ترسيدی؟ با مشت نشان میدهد که نترسيده. روکو قديس مسيحی نيست بر خلاف آن چه در انتها، در نتيجهی اخلاقی فيلم از زبان چيرو خيلی تند نند بيان میشود - گويا برای از بنبست در آوردنِ بينندهی سادهای است که ممکن است رودلِ وجدانی-اخلاقی بکند. روکو مسيح نيست. خيلی خالی و تهی است. يک آلن دلون است با چشمهای خوشگلی که با اشک به دوردست مبهم خيره میشود، آلن دلون سال 1960 البته. روکو به ناديا میگويد بيشتر به چيزها اطمينان کند، ناديا میپرسد به چه چيزهايی، مثلاً به تو هم؟ میگويد آره به من هم... و دروغ میگويد. روکو قديس جامعهی مردسالار است و قاتل اصلی عشق و احترام به زن.
فيلمهای ايتاليايی. کلوديا کارديناله. فيلمهای هميشه دوبله شده، آن قدر که وقتی در هشت و نيم صدای اصلی کلوديا کارديناله را میشنوی حيرت میکنی... موسيقی متن. نينو روتا اسانس پدرخوانده. تم سينما پاراديزو. مالنا...
چه چيزی در اين دنيای ايتاليايی مشترک است؟ چهرهی حيران و يخزدهی دايان کيتون که پشتِ در بستهی اتاق تصميمگيری مردان میماند، مونيکا بلوچی در مالنا که در حد نهايت fetishize میشود تا نماد هوسِ مردانه به زن باشد، يا چهرهی ناديا که میخواهد زنده بماند و میخزد؟
موسيقی چطور اين دنيای ايتاليايی را روايت میکند؟
کمی بهتر میفهمم که چرا وسترنهای سرجو لئونه را وسترن اسپاگتی میگفتند. «روزی روزگاری در غرب» با کلودیا کارديناله در مرکزش، بيشتر ايتاليايی است تا وسترن...
اين روکو است که به هر چيز که دست میزند آن را به گند میکشد يا سيمونه؟
1 comments:
very good site and good information
ارسال یک نظر