برای بسياری از کسانی که میشناسم، شرکت در انتخابات اغلب برای تأييدِ کسی نبوده؛ برای «نه گفتن» به کسی ديگر بودهاست.
رأی به خاتمی برای اينان نفی ناطقنوری بوده و حتی در دورِ دوم هم، برای نه گفتن به «آنها که نمیگذارند کار بکند». رأی دادن به آدمی غيرروحانی، دانشگاهی و فقير برای نه گفتن به يک معمم هميشه در حکومت و ثروتمند، انگيزه ی اصلی رأی دادن بسياری به آقای احمدینژاد شد.
تقريباٌ مشخص است که در اين انتخابات اکثريت به چه کسی خواهند گفت «نه». بنابراين بسياری تلاش میکنند که «منتقد دولت» باشند.
رأی دادن را مقدس نکنيم. از رأی دادن راز زدايی کنيم: اگر بشود بلند و قاطع نه گفت خوب است، اگر نه شايد بتوان خفيف گفت. اگر چه صرفِ به سخن درآمدن را به «بله» گفتن تفسير کنند، اگر چه شايد آنکس که رأی ما را می گيرد لياقتِ آن را نداشته باشد، اما گاهی به «نه گفتن» به بعضی می ارزد. گاهی يک لحظه افسردگی و جا خوردنِ صاحبِ قدرت و صدای خاضع شدهاش میارزد به اين که نه بگوييم - بعد از دوم خرداد 76 چه میچسبيد حسِ نرم و نازک شدنِ و احتياط در صدا و چهرهی اينان!
قدرت با اعمالِ بيش از حد ضعيف میشود و اعتماد به نفسی که به حد وقاحت رسيده باشد، هميشه ملت را ترغيب می کند که به بهای متوهم کردن بعضی به «آری گفتن»شان، به آدمِ وقيح نه بگويند.
شرکت نکردن برای نه گفتن، مثل خودسانسوری است برای رساندنِ پيام. مثل اين است که در ميان هزار کاغذ سفيد ادعا کنيم يکی از آن ها بيانيه ای است که در اعتراض به سانسور سفيد چاپ شده است.
گاهی می خواهيم به کل ماجرايی بگوييم نه. گاهی به هر دو طرفِ يک دعوا بايد گفت نه. اما (ساده بگويم!) به نظرم گاهی میارزد وسطِ يک ماجرای ناخوشايند و بين دو طرف که هيچيک چندان خوشايند نيستند، حالِ يکی را به کمک ديگری گرفت.
پینوشت: آقای خامنهای گفتهاست «نمايندگانی انتخاب شوند كه راه را برای خدمت دولت هموارتر كنند»؛ قابل توجه کسانی که به «نه گفتن به سلطان» فکر میکنند، و رأی ندادنشان قطعاً «راه را برای خدمت دولت هموارتر» میکند.
[+] پاسخی مناسب به شیوهی نامناسبِ «نه گفتن» آقای گنجی
نظر شما
2 comments:
سلام عنکبوت درشت عزیز
تارهایت محکم و پر صید باد...
من هم این نوع نه گفتن را که مصداق آری گفتن به سلطان است نمی پسندم...
کاش می شد بیشتر و پاکیزه تر نوشت و گفت و شنید... این کینه و تنفر و بد دلی ای که به روزگاران بر دل نشسته است را جز به روزگاران و با قدری تحمل و تامل نمی توان از میان برداشت...
بنویس و بنویسیم...اما پاکیزه
یک آشنای مجازی
سلام آشنای ناشناس عزيز،
تضعيفِ دولتِ آقای احمدینژاد (که به گفتهی آقای خامنهای، حرام است) میتواند «نه گفتن به سلطان» باشد، و تضعيفِ دولت احمدینژاد با مجلسی که شديداً منتقد و مانع او باشد ممکن است. همين امروز آقای خامنهای گفته «نمايندگانی انتخاب شوند كه راه را برای خدمت دولت هموارتر كنند»؛ طبيعی است که در انتخاب نمايندگانی که راهِ دولت را ناهموار کنند ما به چنين فتوايی و حمايت بیدريغ او از آقای احمدینژاد نه گفتهايم.
آقای خامنهای برگزاری انتخابات را نوعی مناسک و فريضه میپندارد که نمايش وحدت ملی و حمايت از حکومت است؛ در حالی که ماهيت نهاد انتخابات برای آشکارسازی تنازعات و حل دموکراتيک آنها، با حاکميت نظر اکثريت و رعايت حقوق اقليت است.
تصور آقای خامنهای از انتخابات مانند بسياری از تصورات ديگرش، مثل تصوری که از نظامِ بينالملل و نقش توطئه و دشمنی و صهيونيزم دارد، يا تصوری که از حقوق زنان دارد، تصوری ناقص و بيش از حد سادهانگارانه است. برای مثال آقای خامنهای ادعا میکنند که در غرب حقوق زنان به شدت نقض میشود اما در اسلام مطلوبِ او چنين اتفاقی نمیافتد؛ و از کتک زدن زنان (البته «در کشورهای صنعتی») انتقاد هم میکند:
يك آمارى را همين ديروز براى من نقل كردند - آمار مال يك هفته قبل است - كه يك سوم زنهاى دنيا از دست مردها كتك ميخورند! به نظر من اشك انسان در مىآيد؛ اين گريهآور است. و اين بيشتر در كشورهاى صنعتى است؛ در كشورهاى فرنگى است و ناشى از همان خشونتهاى جنسى و مطالبات خشن جنسى است كه مرد از زن دارد.
آيا میتوان برای نه گفتن به آقای خامنهای، و اثبات غلط بودنِ تصورش از «بيشتر بودن کتک زدن زنان در جوامع صنعتی»، در جوامع پيشاصنعتی به کتک زدن زنان پرداخت؟
آقای خامنهای میکوشد تصور سادهانگارانهی خود از واقعيت را به واقعيت تحميل کند. در مورد انتخابات، تا حد زيادی در جهت ساختن انتخاباتی اعمال قدرت کرده که نمايشگر وحدت و همبستگی و حمايت مردم از حکومت باشد؛ اما طبيعی است که واقعيت و ماهيت تنازعی و اختلافبرانگيز انتخابات، و ماهيت «نه گفتن» آن، صرفاً با تلاشهای او از بين نرفتهاست و به سادگی از بين نمیرود. شرکت نکردن در انتخابات به معنی آن است که بپذيريم که آقای خامنهای در پروژهی خود کاملاً موفق بودهاست که به نظر من واقعبينانه نيست.
همانطور که ما نمیتوانيم تصوير سادهانگارانهی آقای خامنهای را در مورد حقوق زنان يا مسائل ديگر، مبنای نه گفتن و لجبازی با او قرار دهيم.
و راستاش، تارهای من (=وب من) کمتر برای صيد و بيشتر برای پيوند است، در نوشتهی اول اينجا توضيح دادهام.
ارسال یک نظر