سه‌شنبه، آبان ۲۳، ۱۳۸۵

تب

با محبوبيت پيدا کردن فايرفاکس و به بازار آمدن اينترنت اکسپلورر 7 استفاده از «برگه» يا همان tab در وب‌گردی کم کم به عادت‌های کاربران وب اضافه شده. يک نکته که تا دو سه ماه پيش نمی‌دانستم اين است که در هر دوی اين بروزرهااگر روی لينکی با دکمه‌ی وسط يا چرخ ماوس هم کليک کنيد، خود به خود آن را در يک تب باز می‌کند. نکته‌ی ساده‌ای است ولی بعد از مدتی جزو عادت‌های جدی وب‌گردی‌تان می‌شود، يا لااقل برای من که شده. در هر صفحه ممکن است دو سه تا لينک اين جوری باز کنم و بعد شروع کنم به خواندن يک يک برگه‌ها تا تمام شوند.
رفتم وبلاگ سردبير، و با تعجب ديدم به «عليرضا نوری‌زاده» لينک داده. گفتم شايد نوری‌زاده در برنامه‌ای مصاحبه‌ای چيزی از اين برنامه‌نويس جوان برای اختراع وبلاگ تشکر کرده يا مثلاً آقای درخشان در تنظيماتِ Movable Type سايت آقای نوری‌زاده تغييرات جديدی انجام داده‌است. با چند تا برگه‌ی ديگر اين لينک را باز کردم، وقتی برگه‌ها تمام شدند ديدم از نوری‌زاده خبری نيست. تازه بعد از سه چهار بار کليک کردن روی لينک، دوزاری‌ام افتاد که منظور آقای کوثر است که بعد از ارتقاء به ورژن 4، لقب او هم از حسين شريعتمداری و سيد حوض به دکتر عليرضا نوری‌زاده ارتقا پيدا کرده.
اين تازه قسمت مثبت ماجرا است: سردبير يک بار ديگر با اين لينک‌های مثلاً بانمک و طنازانه و گمراه‌کننده، باعث اوضاع شرم‌آور و البته خنده‌داری برای من شده. به مناسبت پايان ماه رمضان به آقای کوثر لينک هديه‌ای را پيش‌نهاد کرده بود و درست در لحظه‌ای که صفحه‌ی هديه در سايت آمازون باز شد، آدم محترمی آمد توی اتاق و با دلسوزی و تأسف سری تکان داد و نچ نچی گفت و رفت. شما جای آن آدم باشيد، توضيحات غيرقابل‌درکِ من را درباره‌ی جو روانی وبلاگ‌های فارسی و تاريخچه‌ی دعوای کوثر و درخشان باور می‌کنيد يا اولين تصوری که به ذهن‌تان می‌آيد؟ بعد از شنيدن آن تاريخچه، دوست گرامی باز هم گفت که «رابطه‌ی عاطفی خيلی بهتر از «اين چيزها» است» و «فکر نان کن که خربزه آب است»، با مهربانی و دل‌سوزی البته.

2 comments:

ناشناس گفت...

هاها... این داستان آبجو می‌طلبه. ترک دین کردی خبر بده.

ناشناس گفت...

عادت جدی خوبیست.

بايگانی