جمعه، بهمن ۱۴، ۱۳۸۴

پراکنده

  • کلمات زخم می‌زنند! در همين اجتماع کوچک وبلاگستان: قضيه‌ی «پرده‌ی عصمت» که سخت بر مخالفان سکسيزم نهان در زبان گران آمد و قضيه‌ی «نادانی مزين به ادبيات» و بی‌ادبی به ساحت مؤدبان دانا، نمونه‌های نسبتاً تازه‌ای هستند. در همين پست قبلی خودم از کلمه‌ی «ترک‌تازی» استفاده کرده‌ام و کامنت‌گذاری از آن توهين قومی و نژادی برداشته و اعتراض کرده‌است. گو اين که من می‌توانم هزاران کلمه در توجيه استفاده از آن يک کلمه بنويسم ولی می‌ترسم باز همان کلمات اضافه‌ام زخم بيشتر بزنند! گويی هيچ تفاهمی در کار نيست. حتی تلاش برای تفاهم و زبان مشترک يافتن ناياب است. وقتی زبان تنها سلاح زخم زدن باشد و ابزار قدرت‌نمايی و رجزخوانی، چگونه می‌توان از آن پيوند و هم‌دلی ساخت؟ حتی آينه‌ای که به نشانه‌ی دوستی و عشق (ولنتاين!) هديه شود می‌تواند با فولاد سرد بران خنجری اشتباه گرفته شود (تصور کنيد برق آينه را هنگامی که از جيب‌تان بيرون می‌آيد، و شمشيری که حريف از سوءتفاهم بيرون خواهد کشيد اما خيالی نخواهد بود: چون تا دسته در قلب‌تان فرو می‌رود!)
    البته هميشه در زخم‌خوردگی زبانی مقصر زخم‌زننده نيست. چه بسا تقصير با زخم‌خورده است که در موقعيتی نابجا، سپر احساسی خود را انداخته و بی‌دفاع در جايی ايستاده که تير و سنان از هر سو روان است.
  • راهنمای ساده برای پيش‌گيری و مداوای زخم‌خوردگی زبانی: هر کلمه‌ای به چيزی دلالت می‌کند و هر کلامی وضعيتی را توضيح می‌دهد. برای پيش‌گيری از سوختگی ناشی از کلام، به خاطر آوريد که اغلب مدلولِ کلامِ طرفِ مقابل، با آن چه شما می‌انديشيد يکی نيست. اگر مقدسات شما را به گونه‌ای توصيف می‌کند که برای شما اهانت‌آميز است، بلافاصله به خاطر بياوريد: آن چه که او به آن دشنام می‌دهد با آن چه شما آن را مقدس می‌دانيد يکی نيست! آن چه او به آن فحش می‌دهد چيزی است سخت کينه‌برانگيز در ذهن او، و آن چه شما مقدس می‌داريد هم چيزی است سخت پاک و زيبا اما در ذهن شما. اين که از يک لغت برای آن‌ها استفاده می‌شود دليل بر يکی بودن نيست: هزاران «جان» وجود دارد، جان کری و جان گريشام و التون جان و حسن جان، حتی يک «جانِ جان» هم هست در مايه‌های عرفان. دربين اين همه جان، اگر کسی به جان فحش داد چرا فکر نمی‌کنيد که احتمال نزديک به يقين هست که آن جان، يک جانِ ديگر باشد که جانِ شما نيست؟ [1]
  • کدنويسی کار درخشانی است. می‌تواند بسيار خلاق باشد: آخرين الگوريتم بازگشتی (recursive algorithm) که ديدم بسيار هنرمندانه‌تر بود از آخرين کتابی که خواندم. اگر بسياری در دنيای امروز کارشان سازمان‌دهی به اندام است، برنامه‌نويسان از معدود کسانی هستند که می‌توانند ادعا کنند کارشان اندام‌دهی به سازمان است. [2]

  1. برای کسانی که جز خودشان مقدساتی ندارند: حتی اگر احساس می‌کنيد طرف مقابل به شخص محترم شما اهانت می‌کند، می‌توانيد به خاطر بياوريد که چند وقت است که خارج از خودتان نبوده‌ايد و از بيرون خود را نديده‌ايد؛ بنابراين آن چيزی که «او» به آن «تو»‌ می‌گويد با آن چيزی که شما به آن «من» می‌گوييد کاملاً دو چيز مجزا هستند، می‌بينيد که اينجا حتی نام‌شان هم فرق می‌کند. مختصر و مفيد: به خودتان نگيريد!
  2. توضيح در باب سازمان‌دهی و اندام‌دهی: اغلب برای ترجمه‌ی واژه‌ی organise از معادل فارسی «سازمان‌دهی» استفاده می‌کنند. اما سازمان‌دهی بيشتر متناسب با لغت structure (در معنای verb) است تا ارگانايز. ارگانايز کردن ايجاد کردن يک رابطه‌ی اندام‌وار و پويا است در حالی که سازمان‌دهی ايجاد رابطه‌ای ايستاو استوار است؛ و اين دو با هم بسيار فرق می‌کنند. به نظرم بشود فعل جديدی را چون «انداميدن» به اين مفهوم در فارسی به کار برد (اگر تا به حال به کار نبرده باشند) اما چون فعلاً اندکی دور از ذهن است به همان «اندام‌دهی» اکتفا شد.

4 comments:

Sima گفت...

امین جان (در مایه های جان جانان)

پلی سمی (چند معنایی) یکطرف قضیه است. اما طرف دیگر این است که همین "جان" در زمینه است که معنا می دهد. یعنی همین جان را با لحن های مختلف می شود گفت و کسی که در آن لحظه آن "جان" را می شنود از لحن خطاب، از زمینه ای که در آن بکار برده شده و .... می داند این "جان" آن "جان" نیست به جان باختین.
یعنی این لیبرال بودن و گفتن اینکه شاید منظور یک جان دیگر بوده، نه جان مقدس من و تو، اگر قدرت را در نظر نگیرد بعضی وقتها به قیمت جان تمام می شود جان شما.

ناشناس گفت...

اول اینکه عرض می شود بنده برای کلیه متعصبین در هر زمینه ای (از دین و نژاد و ...) همیشه عرض می کنم حضرات ول معطل تشریف دارید
دوم اینکه آقا چه خلوصی داشت آن الگوریتم. شدید وحدت کردیم

ناشناس گفت...

من ازمن خود خسته وبیزارم و نومید،
اینک توسرشارامیدی وجوانی
لبریزکن این هستی من ازتویی خویش
جون؟ چی گفتی؟
به جان عزیزت باتونبودم جونی!

ناشناس گفت...

سلامی دوباره
ازتشریف فرمایی شما ممنون وخوش آمد گویی
اما غرض از اظهارنظریا کامنت قبلی که درمورد یادداشت خواندنی شما پیرامون واژه ها که می توانند سوتفاهم های گاه خطرناک ایجاد کنند (به قول مولانا هرکسی ازظن خود شد یارمن)دراینجا نوشتم درواقع منظورم تائید گفته شما بود.
آن سه مصرع اول بخشی است ازیک شعربلند درمورد خودشکستن و آن چند کلمه بعدی هم بازیی طنزگونه با واژه "جان" بود درارتباط با نوشته شما.
درهرصورت خوب وجاندارمی نویسی. زنده باشی

بايگانی