فيلمی از اجرای زندهی جادهی ابريشم اثر کيتارو را میديدم، کيتارو در همهمهی سازهای مختلف و نواهای الکترونيکی پشت کیبورد نشسته بود، چشماناش را بسته بود و هر سه چهار ثانيه دو سه تا کلاويه را میفشرد. چنان حسی گرفته بود و چنان عرقی میريخت که انگار سختترين کار دنيا را انجام میدهد.هايکو و گاهی موسيقی چينی هم همينطور است. يک زخمه به ساز و يک سکوت طولانی.
ماهنامهی اينترنتی هزارتو، اين ماه با عنوان «هزارتوی سکوت» منتشر شدهاست. نوشتهی من در اين شماره چيزی است در مايههای ننوشتن!
1 comments:
نمي دانم چرا، مطلبت من را ياد فيلم سكوت، انداخت. يادم مي آيد آن زمان كه فيلم را ديدم خيلي به دلم نشست. شايد به خاطر آن بود كه تازه داشتم با حال و هواي موسيقي آشنا مي شدم و انس مي گرفتم. به خصوص آن سكانسي كه توي بازار مس گر ها يا چيزي شبيه به آن با ضرب آهنگ مغازه داران يكي از قطعات را كه الان يادم نمي آيد چه بود را نواختند، خيلي به دلم نشست. اتفاقا با برادر گرامي ات هم فيلم را ديدم و يادم مي آيد او از فيلم خوشش نيامده بود.
ارسال یک نظر