امشب با دوستی عزيز صحبت از بسيار چيزها بود از جمله همين وبلاگ و نداشتن بازخورد (feedback). میگفت زبان و نوشتار من «هولبرانگيز» است شايد چون نوعی «پيچيدگی» دارد که به آن «ابهت» میدهد. در مقابل اين زبان خواننده احساس میکند چندان چيزی برای پاسخ ندارد. شايد چون اغلب نمیتواند با آن ارتباط برقرار کند.
توصيفی که اين دوست عزيز کوشيده بدون آزردن من از زبان من بدهد، شايد همان زبانی باشد که آقای درخشان به آن لقب «ملکوتی» میدهد. فارغ از هر دشمنی و عناد که بين او و حلقهی ملکوت ايجاد شده توصيف او از اين زبان جالب توجه است: «مقالههای بلند ظاهرا عميق» توصيهاش هم اين است که «مسهل بخوريد تا اين عصاهايی که قورت دادهايد بيرون بيايد».
چيزی که من اسماش را «نداشتن بازخورد» میگذارم در اين نوشته با زبان شفاف دوست عزيزم نويد توصيف شده. قسمت خندهدارش آنجاست که از بازاريابی و قبول خردهکاری میگويد.
آيا واقعاً راه يافتن و ديده شدن در اين حلقه که اسماش را «وبلاگستان» گذاشتهايم کار سادهای است؟ جدا از کسانی که به دليل ريزهکاریهای فنی بیشمار از کار سادهی انتشار وبلاگ باز ماندهاند، چه صداهايی هستند که هرگز در اينجا شنيده نمیشوند؟
چقدر حلقههای جداگانه متشکل از جمع رفقا، همدانشگاهیها يا بر و بچههای يک هيأت سينهزنی در وب هست که خارج حلقهی خودشان اصلاً ديده نمیشوند؟