مهمترین حادثهی خرداد امسال ظاهراً انتخاباتِ ریاست جمهوری است. اما حادثهای هست که به نظرِ من قابلتوجهتر است: پانزدهم خردادِ امسال بیست سال از ولایتِ مطلقهی جنابِ آقای سید علی حسینی خامنهای، فرزند سید جواد، بر کشور ایران میگذرد. این زمان معادلِ پنج دورهی ریاست جمهوری است.
ولایتِ مطلقه هم به ماهیت ولایتاش و هم به صفت اطلاقاش از ریاستِ جمهوری چندین درجه قویتر است. ولایت بر موالی متفاوت از ریاست بر جمهور است: چیزی است در مایههای پدری و سرپرستی، و چنان که گفتهاند از دوستی و عشقِ دوطرفهی ملت و رهبر است. پس موالی باید به ولیشان اعتقاد داشته باشند، اعتقادی مادامالعمر که حتی بقای بر میتِ آن هم لازم است. در حالی که جمهور به طور موقت به رئیسشان اعتماد دارند و این اعتماد هر چقدر هم که وثیق باشد موقت است. رئیس بعد از هشت سال میرود، شاید چون به دلیل هشت سال دوریِ رئیس از متن جامعه بهتر است کسی دیگر بیاید که آن متن را بهتر بشناسد، یا شاید چون رقابت در فضای سیاسی از رکود و در جا زدنِ آن پیشگیری میکند، یا شاید احتمال این هست که با افزایش سن و سرعت تحولات، رئیس دچار واژگونگی در خلقت شود، یا با افزایش سالهای ریاستاش اندک اندک راه را بر هر رقیبی ببندد.
همچنین اطلاق این ولایت متفاوت است با قیدهای فراوان ریاست؛ رئیسی که سوگند میخورد پاسدار قانون اساسی باشد و از هر گونه خودکامگی بپرهیزد (اصل 121) در حالی که میگویند ولی فقیه مافوقِ قانون و حتی قانونِ اساسی است - و البته که ولی فقیه با نفس تزکیهشدهاش، کامی ندارد که بخواهد خودکامه بشود - اما میتواند بسیار «خودباور» باشد و خودش را بالواقع ولی امر مسلمین جهان و نایب امام غائب بداند و به این سبب مبسوطالید در امور مسلمین و کفار.
سیبستان: دشمن پاسخِ همهی سوالها نیست