از کارهای دشوار در فارسینویسی و فارسیگویی یکی هم ساختن جملات دراز و بیابهام است. مثلاً این جمله را از آقای بهنود بخوانید (از این مقاله):
در آن جوامع با وجود صافی های متعدد و مهم از همه احزابی که مدام در جست وجوی استعدادها و مغزها هستند، و با وجود مراحل مختلفی که در جوامع مدنی پیش بینی شده که افراد داوطلب در مدرسه، در کلوب، در انجمن، در دانشکده و دانشگاه ، در شهر، در ایالات و استان رای می گیرند احتمال این که یکی مانند آقای احمدی نژاد به خیابان پاستور برود و چهار سال بودجه و وقت و فرصت های کشور صرف شود تا او تازه بیاموزد که نفت هم ارزان می شود، اوباما هم رییس جمهور می شود، هواپیمای اختصاصی برای رییس دولت ناگزیرست و قانون برای اجراست.
این جمله با همین وضع و بدون ویرایش در سایت پربینندهی روز آنلاین هم آمده است[1]. اینجا کلیک کنید تا جملهی بالا ویرایش شود.
گاهی رفع ابهام از جمله و خواناتر کردناش کار ظریفتری میطلبد. مثلاً جملهی زیر، که از صفحاتِ اول ترجمهی مهدی سحابی (ویرایش دوم) از کتابِ «طرف خانهی سوان» اثر مارسل پروست آوردهام:
سوت قطارهایی را میشنیدم که کم یا بیش دور، چون آوازِ پرندهای در جنگل که فاصلهها را بنمایاند، گسترهی دشتِ خلوت را به چشمم میآورد که در آن مسافر به شتاب به سوی ایستگاه میرود؛ و کورهراهی را که میپیماید هیجانِ جاهای تازه و کارهای بیرون از عادت، گپِ اندکی پیشتر هنگام خداحافظی زیرِ چراغِ غریبه که هنوز در سکوتِ شب در ذهنِ اوست، و شیرینیِ لحظهی آیندهی بازگشت، در خاطرش خواهد نگاشت.
که خواناتر میبود اگر به شکل زیر نوشته میشد:
سوت قطارهایی را میشنیدم که کم یا بیش دور، چون آوازِ پرندهای در جنگل که فاصلهها را بنمایاند، گسترهی دشتِ خلوت را به چشمم میآورد که در آن مسافر به شتاب به سوی ایستگاه میرود؛ و کورهراهی را که میپیماید هیجانِ جاهای تازه را و کارهای بیرون از عادت را، گپِ اندکی پیشتر هنگام خداحافظی را زیرِ چراغِ غریبه که هنوز در سکوتِ شب در ذهنِ اوست، و شیرینیِ لحظهی آیندهی بازگشت را، در خاطرش خواهد نگاشت.
[1] و در دیوان اصلاح
3 comments:
بر این مژده گر جان فشانم رواست! آقا ذوق مرگ شدم. در وصف شوقی که از دوباره نوشتنتان در اینجا کردم کم مانده بود جمله هایی دراز و توبرتو بنویسم.
ولی از این خوش بختی گذشته، به نظرم یکی دو موضوع کمتر مرتبط را در نوشته تان آورده اید.
نوشته و طبعا نگاه مسعود بهنود بیش از اینها نقد می طلبد. کاش نگاه شما را هم در این باره می دانستم.
دراز نویسی در فارسی هم بحثی موثر اما بسا طولانی است. از قضا شکتن عبارت های بلند به جمله های کوتاه مخالفانی سرسخت دارد. کاش در این باره هم بیشتر بنویسید. به ویژه شمایی که با متن های انگلیسی زبان سر و کار دارید.
با احترام
امین عزیز من کامنت قبلم را پس می گیرم. یعنی راستش مطلب آقای بهنود را نخوانده بودم. طاقت آوردم و مطلب ایشان را خواندم. متوجه ظرافت تان در نقد شدم. گمان می کنم همین مقدار کافی بود.
آقای جعفری عزیز
از این که لطف و عنایت تان به من کاستی نگرفته بسیار خوشوقتم گرچه به دور از هر گونه خودشکنی و تواضع الکی خودم را سزاوار این همه لطف نمی دانم.
جان عزیزتان سلامت، لطف تان مستدام.
ارسال یک نظر