1. ربط دادن بعضی رايحههای خوشِ خدمت به بعضی شقيقهها، باعث میشود آدم بالکل برای هزار سال از رأی دادن به هر چه اصلاحطلب که عضو مثلاً خوشفکرشان چنين حرف میزند پشيمان شود:
واقعاً آقای تاجزاده نمیداند اين حکم چهار سال است که معلق است؟ و قطعی شدناش هم قبل از اين ماجراها بوده؟ يا باز زيادی در ستاد شببيداری کشيده و همه چيز را به شکل صندوق رأی میبيند؟
اين واژهها چرکمُرد شدهاند. صريحتر بگويم: به لجن کشيده شدهاند. هر کسی به خودش حق میدهد از طرف «ملت فهيم ايران» حرف بزند و لابد خودش را فهيم جا بزند. در صورتی که مشخصاً آقای تاجزاده لااقل در لحظهای که اين بيانات را میفرموده زياد فهيم نبودهاند.
مگر «عقلای حکومت يکدست» تفاوتی با همان «عدهای اقتدارگرا» دارند؟ و چطور از آنها چنين «انتظار میرود»؟ هنوز؟ بعد از اين همه که «انتظار میرفت» زندانی نکنند و روزنامه نبندند و به رأی مردم تمکين کنند و چه و چه؟ باز هم انتظار میرود؟ حالا میفهمم چه ذهنيتی باعث میشده همين آقايان در سال هفتاد و نه «آرامش فعال» را تئوريزه کنند! اين که «انتظار میرود»! و شايد فقط بر بسيار سادهدلان و خوشبينان هنوز نامعلوم باشد که اين انتظار که اين همه میرفته و میرود و خواهد رفت، آخرش به کجا رسيدهاست.
البته من فنون سياست را نمیدانم. شايد کرکری خواندن و مزخرف گفتن و شعارهای صد من يک غاز دادن جزئی از فعاليت سياسی باشد.
2. خواندن گزارشهای اخير فرانسيس هريسون از ايران باعث شد که سر از اين صفحه در بياورم. فکر کنم هيأت وزيران جمهوری اسلامی ايران وقتاش خيلی عزيز است و مشغول طرح برای پاک کردن اسرائيل از روی نقشه و آماده شدن برای مديريت دنياست؛ بنابراين شايد بهتر باشد يک درخواست دستهجمعی تقديمشان شود.
1 comments:
اتفاقاً من ایرادی در این اظهارات نمی بینیم
دقیقاً در این انتخابات یاد گرفتم نصف سیاست گل آلود کردن آب است، جواب های را با هوی دادن است، کرکری خواندن است، محکم گفتن چیزهایی است که خودت هم خنده ات می گیرد.
یعنی در کل جنگ روانی، گویا سیاست جای منطق و بحث اصولی نیست.
ارسال یک نظر