معظمله لیاقت قضاوت ندارد: خودش یک طرف دعوا است. رهبران جنبش سبز بارها اگر نه به تصریح که تلویحا گفتند که شکایت اصلی از خود رهبر است، چگونه در یک دعوا یکی از مدعیان میتواند قضاوت کند؟ علی اصلی سر زره دزدیاش به دادگاه میرفت این علی قلابی چطور مقابل اتهام دزدی رأی مردم سر خود مینشیند و قاضی میشود و برای مخالفاش حکم حصر و زندان صادر میکند، و بعد که درخواست تجدید نظر میشود دلاش راضی نمیشود که نه، هنوز بخشودنی نیستند؟
قضاوتاش هم چندان بهتر از قاضی محبوباش مرتضوی نیست: یک بار بر منبر خطابهی جمعه رهبر فرزانه میشود و اردوکشی خیابانی را برای زورآزمایی سیاسی نادرست میداند. این وقتی است که زور طرف مقابل در خیابان چربیده، مخالفاناش با همهی تهدیدها و محدودیتها و به رغم پیام تبریک عجولانهی او و دستگیریهای زودهنگام شب انتخابات برای نابود کردن توان بسیجکنندگی، میلیونی به خیابانهای پایتخت ریختهاند. بار دیگر در مقام فرمانده ی کل قوا به همین اردوکشی خیابانی چون مال خودی است میبالد، حتی برایش سالگرد میگیرد. با این تفاوت که اردوکشی همایونی با تدارکات و بسیج کامل، با تبلیغات فراوان که «آه و واویلا بیایید پاسخ بدهید که حسین را دوباره هتک حرمت کردند» انجام شده، بعد نتیجهی اردوکشی برای دفاع از حریم امام حسین را رندانه و معاویهگونه به حساب دفاع از ولایت واریز میکنند، هر چند در قیاس آن همه تدارکات سند دیگری از فلاکت و بیآبرویی و ورشکستگی بوده است.
دعوای اصلی سال ۸۸ سر استکبار و استبداد رأی و بیتدبیری او بود. تقلب و اصرار لجبازانه بر صحت انتخابات حتی قبل از رأی شورای نگهبان حلقه به گوش، تنها جلوهای از جلوهگریهای فراوان این استکبار و استبداد در مرز حماقت بود. احمدینژاد و مرتضوی و رادان و نقدی و حسینیان و رسائی و کوچکزاده و بابک زنجانی و دیگر وحوش دزد و قاتل و شکنجهگر ولایت همه در مرداب متعفن ارادت به ایشان و در ظل سلطانی او بالیدهاند. پیگیر منویات او بودهاند و دشمن خونی دشمنان او.
سردستهی فرومایه زیردستان فرودست و خوار میخواهد و فرماندهی نامدیر همیشه مرید میطلبد و رهبر بیهنر راهیان کور و گنگ را میپسندد. مجرای رأی مستقل و سخن تلخ و راست که بسته شد نوبت به مداحان شیرینزبان تهیمغز و کجدست میرسد.
دست پیش میگیرد که پس نیفتد: اگر ملت ایران زبان و دست داشت و عزت داشت و قاضی درست و نترس داشت میبایست اول به حساب تو و مقیمان حرمات برسد، ضررهایی که با بیتدبیری به کشور و ملت وارد کردهای همان پولهایی که فرمودی «کش ندهید» و حرفاش را نزنید، همین پولهایی که در ترکیه پیدا میشود و نزدیک است دولت آن کشور را سرنگون کند، همین پولهایی که قاضی جوان باتقوای مرید تو از تأمین اجتماعی کارگران مفقود میکند. یک نمونهی کوچکاش که به عقل خودت هم رسیده همین است که آدم متوسط جوان در مملکت تو یا استطاعت اقتصادیاش را ندارد و خانه و شغل ندارد، یا رغبت نمیکند که بچهدار شود چون هوا آلوده است و شهر به حراج گذاشته شده و اقتصاد دست سپاهیان است و کشور تبدیل به سنگر شده و هدف و برنامهی اصلی دهسالهی اخیر کشور غنیسازی اورانیوم بوده است و آموزش را هم که قرار است بدهی به دست حوزویان.
با چنین آدم بیشرمی باید با زبان خودش حرف زد. باور کن که این تویی که مهلت کوتاهی گرفتهای، و دیگر در جایی نیستی که به بقیه مهلت بدهی. بعد از ده سال تکتازی در حکومت دستات خالی است، نه نتیجهی درخشانی در داخل گرفتهای و نه دستاورد عظیمی در خارج داری که به آن ببالی. نتیجهی حمایتات از حزبالله لبنان و حکومت سوریه به جای تضعیف اسرائیل چپه شده و به جنگ شیعه و سنی دامن زده. نتیجهی رئیسجمهور محبوبات چندان ضایع است که کسی رغبت نمیکند آن را مرور کند چه رسد به دفاع. در داخل و خارج بیعزت شدهای و خوار، و در مقامی نیستی که حکم بخشودنی و نابخشودنی بدهی. احترام خودت را نگه دار و آقا که هستی باش، مثل شش ماه گذشته آدم هم باش. بودجهی تبلیغات مملکت هم دارد ته میکشد و مریدان که ببینند دیگ پلوی بیت و سپاه و بودجهی افسران نرم جمع شده کم کم پراکنده میشوند.
بترس اگر مردم مخالفات هم بخواهند سالگرد پنجم راهپیمایی سکوتشان را برگزار کنند، بخواهند برای کشتگانشان سالگرد بگیرند. به روی خاکستر نگاه نکن که سرد است، بر این خاکستر نفت نریز و ندم، داغ زیاد است و شعله ریشات را خواهد گرفت.