دوشنبه، تیر ۲۷، ۱۳۸۴


  1. فيلتر اينترنت شيوه‌های رذيلانه‌ای در پيش گرفته. بعضی از آی اس پی‌ها وبلاگ را به ظاهر فيلتر نکرده‌اند اما تنها يک نسخه‌ی ذخيره شده و قديمی از آن را نشان می‌دهند. اين‌جوری آدم فکر می‌کند که وبلاگ هنوز به روز نشده‌است. از فرنگوپوليس يک نسخه‌ی ماقبل انتخابات در آی اس پی البرز ديده می‌شود. از سيبستان هم نسخه‌ای قبل از نوشته‌های اخيرش راجع به گنجی.
  2. به نظر من اکبر گنجی به نقطه‌ی بسيار حساس و مؤثری زده. هميشه مردم ايران نسبت به ستم‌ديدگان احساس فوق‌العاده مثبتی نشان داده‌اند. هميشه صف اشقيا و شمر و يزيد را از صف اوليا با همين معيار ساده جدا کرده‌اند: ببينيم چه کسی «مظلوم‌تر» است. در يادداشتی در روز برگزاری مرحله‌ی دوم انتخابات رياست جمهوری نوشتم که رقبای انتخاباتی هم از حربه‌ی مظلوم‌نمايی استفاده می‌کنند چون تأثير آن را بخوبی می‌دانند؛ و ظاهراً در اين بين کسی برنده ‌شد که مردم را بيشتر به مظلوميت خود قانع کرده‌بود.
    اين بار اکبر گنجی بدون ترديد ستم‌ديده است. او در برابر همه‌ی قدرت يک‌تنه ايستاده و تنها تعجب‌ام از اين مداحان و منبرگردانان ديروز و زندان‌بانان امروز اين است که پس از اين همه شهيد کردن امام حسين در منبرهايشان، نمی‌فهمند که خطر شهيد کردن گنجی در زندان چه اندازه عظيم است. آيا کسی بخاطر نمی‌آورد که جرقه‌ی انقلاب اسلامی با مجالس ختمی زده شد که برای شهادت مشکوک فرزند يک مرجع تقليد مظلوم برگزار ‌شده بود؟
    کار اکبر گنجی واقعاً بزرگ است. اما ما چه کار می‌توانيم بکنيم؟
    فرصت چندانی نداريم. گنجی به مرحله‌ی خطرناکی رسيده و جانش در خطر است. من اصلاً دوست ندارم گنجی شهيد ديگری بشود چرا که نعش شهدای عزيز قبلی، هنوز روی دستمان مانده است.
    به نظر من هنوز بهترين راه نشان دادن اعتراض جمعی به کشتن تدريجی گنجی، تجمعات آرام و هدف‌دار است. متأسفانه فراخوان عمومی دادن برای تجمع، همواره موجبات ضيافت کسانی را فراهم آورده که می‌توان آنها را «انگل تجمعات» ناميد. از لباس‌شخصی‌ها و گروه فشار تا شبکه‌های ماهواره‌ای لس انجلسی، گروه‌های انگلی هستند که فراخوان عمومی آنها را بسيج می‌کند تا به يک تجمع کوچک دويست سيصد نفره مثل کفتار حمله ببرند و غنائم آن را بين خود تقسيم کنند، بدون آن که تجمع به هدف اصلی خود برسد.
    فراخوان عمومی راه مناسبی نيست!
  3. دوبله‌ و ترجمه‌ها افتضاح هستند. يک ترجمه در روزنامه‌ی شرق خواندم که فکر کرده بود رومن آبرامويچ در روسيه شرکت روغن دارد. دوبله‌ها بخصوص دوبله‌های سردستی سريال‌های خشن آلمانی، شکنجه‌ی مضاعف روحی است. در اين چند روزه شديداً دچار تشويش زبانی و معنايی شده‌ام، اگر نوشته‌ام مشوش است و قابل خواندن نيست اثر اين‌هاست.

4 comments:

ناشناس گفت...

مقایسه مظلومیت گنجی با مظلومیت نامزدهای مرحله دوم، مقایسه بدی است
مرید بابا علی

Peyman گفت...

رفیق پس خدا به دادم برسه. دارم میام ایران با این فیلترها چی به سرم خواهد اومد

ناشناس گفت...

کار فبلتر ها را مهندسین محترم شرکت آریا ست انجام میدن. تبلیغشون هم بالای صفخه های persianblog.com میتونید ببینید

Sibil گفت...

کجايی رفيق؟
نمی نويسی ديگه؟

بايگانی